یادداشت های

رضاشادمان فر

یادداشت های

رضاشادمان فر

رضا شادمان فر کارشناس ارشد مدیریت شهری و دانشجوی شهرسازی و فعال در حوزه های مشارکت شهروندان در مدیریت شهری ، شورایاری ها و مدیریت محله در این وبلاگ به بیان دیدگاه های خود و مشاهداتش می پردازد. همچنین وب سایت shadmanfar.ir برای ارتباط و آشنایی بیشتر با ایشان در دسترس است.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۱۶ مطلب با موضوع «مساله شناسی مدیریت محله» ثبت شده است

۲۰
آبان

بطور کلی در نظام برنامه ریزی و توسعه با طیف وسیعی برای مدیریت و برنامه ریزی سکونتگاه های انسانی مواجهیم که در دو سر این طیف می توان به دو الگو کلی اشاره کرد. یکی بر جزم اندیشی و مدیریت اقتدارگرایانه و تمرکز قدرت تاکید دارد که محصول خردگرایی و اثبات گرایی است. این الگو به نام جامع عقلانی شناخته شده که تسلط نخبگان ( به ویژه مهندسان و معماران ) را بر عرصه اداره شهر ها را به عنوان یک اصل معرفی می نماید و سطوح پایین تر دخالتی در برنامه ریزی ندارد. این شیوه به ویژه در جوامعی که مراحل توسعه را به ویژه در بعد اجتماعی طی نکرده اند به دلیل تحرک سریع ، عمل گرایی و دستیابی به نتایج فوری بر مبنای اصول جهانشمول منطق و ایجاد تغیرات یکباره در فضا،از مطلوبت و رواج برخوردار است.

اما در جوامعی که مراحل توسعه را طی نموده اند و با ناپایداری تغییرات حاصل از تصمیم گیری و برنامه ریزی آمرانه و از بالا به پایین مواجه شده اند آموخته اند که ماهیت شهر ها و زندگی جمعی انسان ها بسیار پیچیده تر از آن است که در نظریه های شهرسازی نوگرا ترسیم شوند.ایشان شهر ها را بزرگترین کانون زندگی اجتماعی انبوه انسان ها به شمار می آورند و بنابراین هرگونه برنامه ریزی و مداخله در آنها را بدون مشارکت و همکاری جمعی ذی نفعان ناموفق می پندارند. امروز نظریه های جدید سیاسی و اجتماعی (آنتونی گیدنز، یورگن هابرمارس، رابرت نازیک) بر کاهش تمرکز و افزایش نقش نهادهای غیردولتی در اداره شهر و زندگی اجتماعی استوار است. براین اساس جنبش فرانوگرا مبانی شهرسازی نوگرا را به چالش کشیده است.

حتی در برنامه ریزی متمرکز شناسایی امکانات و منابع در سطوح بالای برنامه ریزی بر اساس اطلاعات تهیه شده در سطوح پایین تر انجام می گیرد (معصومی اشکوری، 1387) همین دلیل توجه و تأکید برنامه ریزی و مدیریت شهرها، بیش از هر زمان دیگر، بر سطوح پایین تر و ابعاد ملموس زندگی شهری معطوف شده است و تقویت و اهمیت سطوح محلی و حضور انجمن ها و نهادهای اجتماعی مدنی در عرصه تصمیم گیری با تکیه ی عمده بر نقش شهروندان، اعتماد و مشارکت واقعی آنها در عرصه فعالیتها و اقدامات روزمره مورد تأکید بسیاری از صاحب نظران قرار گرفته است(حاجی پور، 1385).

اما حاکمیت برنامه‌ریزی شهری مدرنیستی و به طبع آن نگاه از بالا به پایین به مقوله اداره شهر فراورده ای جز انگاره های کلان و رویکرد جامع - عقلایی به برنامه‌ریزی و مدیریت شهری نداشته است. از نظام تهیه طرح‌های جامع و تفصیلی که برای یک کلان‌شهر در نظر گرفته می‌شده تا تصمیم گیری ها در مقیاس‌های کوچک‌تری مثل محله همگی منجر به اتخاذ رهیافت‌هایی تک‌بعدی، آزمون‌وخطای مکرر، تکرار تجربه‌های ناموفق و تحمیل هزینه‌های گزاف به بخش عمومی گردیده است. این روند به اعتماد شهروندان به نهادهای برنامه ریز و مجری توسعه شهری بشدت آسیب رسانده است. علاوه بر این روند توسعه‌های موجود در شهرهای ما، به‌ویژه شهرهای بزرگ نشان می‌دهد که مناطق مسکونی به دلیل توسعه نابسامان و مغشوش، در معرض از دست دادن شخصیت و هویت دیرینه خود قرارگرفته‌اند‏(برک پور، ۱۳۸۵). لذا صاحب نظران بر لزوم تغییر بنیادی ساختارهای برنامه‌ریزی توسعه محلات شهری با تأکید بر نظام محله محوری ازعان داشته و بر این نکته تاکید دارند که این امر می تواند به پایداری اکولوژیک، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محلات تهران منجر شود‏‏(ذبیحی و فولادی، ۱۳۹۳).

حتی طرح جامع شهر تهران نیز که محصول مکتب نوگرایی در برنامه ریزی شهری است در بخش راهبرد های توسعه شهر (بند 6-4-2)[1] به صراحت تشکیل نهاد های مردمی و رویکرد محله محور برای اداره امور شهر را به عنوان یکی از راهبرد های توسعه اجتماعی شهر تهران و ساماندهی اسکان جمعیت در آن معرفی میکند. این در حالی است که پشتوانه نظری کافی و بومی برای اتخاذ این راهبرد مشخص نیست و امروز شاهد به شکست منجر شدن تلاشها در شکل دهی نهادهای مردمی در مقیاس محله های شهر هستیم. لذا خلا پژوهش و لزوم توسعه نظری در این حوزه محسوس است.

از طرفی شهروندان برای مشارکت درتصمیم های گرفته شده در سطح شهر نیاز به نهادهایی اجتماعی در سطح خردتر آن یعنی محلات دارند و اعتماد به نهادهای محلی در شهروندان نیز بیشتر است و به همین دلیل ایجاد نهادهای اجتماعی در سطح محلات نیازی مبرم و ضروری است.

از طرفی نهادسازی و ظرفیت سازی نهادی در سطح محلی و از جمله عملیاتی ساختن این مهم در مدیریت و برنامه ریزی محله‌ای در درون شهرها و به ویژه کلانشهرها، اولین و بلکه اساسی‌ترین گام در بنیان نهادن مدیریت محله‌ای کارآمد در نظر گرفته شده است و از طرف دیگر مدیریت محله‌ای در درون شهرها می‌تواند به عنوان سیاستی مهم در راستای استفاده از ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های متعددی که اجتماعات محلی درون شهرها از آن برخوردارند، به کار رود؛ چرا که مدیریت محله‌ای نزدیک‌ترین سطح مدیریتی به مردم و شاید اصلی‌ترین سطحی باشد که می‌تواند دانش و تجربه عملی مردم را در راستای توسعه شهری به کار گیرد.‏(فاضلی و قادری، ۱۳۹۲)

امروزه موضوع اجتماعات محلی و نحوه ساماندهی آنها جایگاه مهمی در شهرسازی و مدیریت شهری پیدا کرده است. صاحب نظران براین عقیده اند که اجتماعات محلی و نهادهای مردم محور میتوانند با ارائه رفتارهای جدید و نهادینه ساختن آنها در جوامع، نقش موثری در ایجاد و بازتولید مفهوم شهروندی ایفا نمایند )حسین آبادی، تقوایی، 9۹:1799 ( بنابراین در برنامه ریزی محله مبنا که بر اساس اجتماعات محلی است. مشارکت مردمی در معنای واقعی آن هدف قرار گرفته و شعار برنامه ریزی بوسیله مردم نه برای مردم آرمان این نگرش در برنامه ریزی شهری است. همچنین کارایی این نهادها با مشارکت و اعتماد به شهروندان بالاتر خواهد بود. در نهایت با نگاه به تعاریف مختلف از محله و اجتماع محلی می توان گفت که در بیشتر تعاریف، وجود روابط متقابل و شبکه های اجتماعی میان افراد، ارزش ها و منافع مشترک و واقع بودن در یک محله با مرزهای جغرافیایی مشخص به عنوان خصایص اصلی یک اجتماع محلی محسوب می شود(صادقی،1388)

اگر چه در دوران حاکمیت نظام شهرسازی نوگرا در ایران به نقش و ظرفیت اجتماعات محله ای در توسعه شهر کمتر توجه شد اما محله در شهرهای ایرانی ریشه ای به قدمت خود شهرها داشته و در بسیاری از شهر ها همچنان اثر نهاد های محله ای قابل بررسی است. امروز نظر به اینکه مدیریت شهری به ویژه در کلانشهرهای ایران ارتقا حکمروایی خوب شهری را به عنوان هدف راهبردی خود تعیین نموده اند و همچنین در حال ورود به مقیاس خرد ( محله محوری) و بررسی نحوه جلب مشارکت ساکنین برای تحقق توسعه پایدار هستند. مهمترین ویژگی ظرفیت سازی نهادی ایجاد ساختاری انطباق پذیر با بعد ارزشی بسیارقوی است که با اعضای خود پیوند مستحکمی دارد تا در پرتو آن همراستایی منافع بین تمامی ذینفعان کلیدی فراهم گردد. اما تاکنون مدلی برای ظرفیت سازی نهادی در اجتماعات محله ای کلانشهرهای ایران ارایه نشده است. از این رو اهمیت و ضرورت دستیابی به اهداف این پژوهش از این جهت قابل طرح است که به کشف و شناسایی نهادهای محله ای شهرها در ایران و یا ایجاد نهادهای جدید در آنها از منظر ایجاد ظرفیت های نهادی توسعه شهری محله مبنا خواهد پرداخت.



[1]متن بند فوق الاشاره اینچنین است: "جلب مشارکت عمومی برای ارتقاء کیفیت زندگی و حمایت از شوراها و نهادهای مردمی، با رویکرد محله­محوری، برای اداره امور شهر به صورت محلی و مشارکتی در سطح محلات، نواحی و مناطق شهری." 

  • رضا شادمان فر
۱۳
آبان

قطعاً تعیین استراتژی و تدوین برنامه عمل برای برون‌رفت از وضع موجود و سامان‌دهی به اجزای برنامه مدیریت محله نیازمند مطالعه عمیق‌تر و چه‌بسا طرح پژوهش‌های بنیادی-کاربردی خواهد بود که منجر به تدوین برنامه‌ای جامع گردد؛ زیرا مداخلات اجتماعی در شهری چون کلان‌شهر تهران با ویژگی‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی می‌تواند علاوه بر هزینه‌های هنگفت تبعات و خسارات جبران‌ناپذیری داشته باشد؛ اما در سطح ارائه پیشنهاد در محدوده دید گزارش پیش رو می‌توان به موارد ذیل اشاره و به طرح موضوع بسنده کرد:

1-1-       تعیین سیاست‌های کلی و ترسیم انتظارات از مدیران

شاید اولین اقدام برای روشن شدن موضع مدیریت شهری در خصوص محله محوری و به‌طور ویژه مدیریت محله تعیین سیاست‌های کلی و ترسیم انتظارات از مدیریت محله باشد. بر این اساس پیشنهاد می‌شود در سطح شورای عالی فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران و یا ستاد راهبری مرکزی به ریاست شهردار تهران مصوبه‌ای تهیه و ابلاغ گردد.

1-2-      راهکار پیشنهادی برای فراهم شدن پیش‌نیازهای قانونی و فراقانونی

در حال حاضر شهر تهران با مسئله‌های پیش‌گفته مواجه است. با توجه به اجتناب‌ناپذیر بودن رویکرد خرد مقیاس برای مواجهه با معضلات مدیریت کلان‌شهرها به‌ویژه در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی، شهرهای بزرگ دیگری محتمل است که شهرهای دیگر نیز وارد این گود شوند. همان‌طوری که امروز در شهر مشهد به شکلی مدیریت محله وجود دارد و در مدیریت شهری شهرهای دیگر نیز طرح‌های مشابه در حال تدوین هستند.

لذا برای تمام شهرهایی که به شکلی آماده تغییر رویکرد به سمت محله محوری هستند و می‌خواهند زیرساخت‌های نظام برنامه‌ریزی پایین به بالا فراهم نمایند. (مثل تهران، مشهد، یزد و ...) با توجه به اینکه تنها مرجع غیردولتی که می‌تواند در سطح ملی طرحی را برای تصویب به مجلس شورای اسلامی ارائه نماید شورای عالی استان‌هاست؛ می‌توان این‌طور پیشنهاد کرد که با محوریت شورای اسلامی شهر تهران و کارشناسان شورای عالی استان‌ها طرحی تهیه گردد و به مرجع قانون‌گذاری کشور ارائه شود. این طرح می‌تواند پایه‌های تشکیل قانونی یک‌نهاد عمومی در مقیاس محله را فراهم آورد؛ و بر این اساس خلأ قانونی در شناسایی شخصیت حقوقی یک تشکیلات مردم‌نهاد زیر نظر نهاد عمومی شهرداری‌ها پر خواهد شد؛ و بر مبنای آن می‌توان سایر قوانین محلی را ایجاد نمود.

1-3-     مصوبه شورای شهر تهران

همان‌طور که در بخش اول مطالعه کردید ساختار فعلی مدیریت محله بر اساس مصوبه ساماندهی مشارکت‌های اجتماعی در محلات شهر تهران شکل‌گرفته که شامل ماده‌واحده و دو تبصره است که بر اساس مقتضیات حدود ده سال پیش تهیه و تصویب‌شده است. آنچه در آن مصوبه بر شهرداری تکلیف شده است با آنچه حال حاضر مدیریت محله مشاهده می‌کنیم متفاوت است. لذا توصیه می‌شود که در قالب طرح کمیسیون فرهنگی و اجتماعی یا لایحه‌ای از طرف شهرداری تکلیف شهرداری در مواجهه با وضع موجود مدیریت محله تعیین گردد.

  • رضا شادمان فر
۱۱
آبان

بر اساس ماده 14 دستورالعمل جدید مدیریت محله (ابلاغی 27 /12/94) که به‌احتمال‌زیاد در آخرین جلسه ستاد راهبری مرکزی تصویب‌شده است! به‌منظور سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی، هدایت، راهبری و نظارت کلان در موضوع مدیریت محله، ستاد راهبری مشارکت‌های اجتماعی در محلات شهر تهران که به‌اختصار «ستاد راهبری» نامیده می‌شود - در سه سطح مرکزی، مناطق و نواحی تشکیل می‌شود و اعضای ستاد راهبری مرکزی مشتمل است بر: شهردار تهران (به‌عنوان رئیس ستاد)؛ معاون هماهنگی و امور مناطق (به‌عنوان نایب‌رئیس ستاد)؛ معاون امور اجتماعی و فرهنگی (به‌عنوان دبیر ستاد)؛ رئیس دبیرخانه ستاد راهبری مرکزی؛ معاون توسعه منابع انسانی؛ معاون خدمات شهری و محیط‌زیست؛ معاون تحقیقات و برنامه‌ریزی، توسعه شهری و امور شوراها؛ معاون مالی و اقتصاد شهری؛ رئیس کمیسیون اجتماعی فرهنگی شورای اسلامی شهر؛ رئیس ستاد هماهنگی شورایاری‌ها؛ رئیس ستاد ساماندهی فعالیت سازمان‌های مردم‌نهاد شهر تهران.

بر اساس همان دستورالعمل وظیفه راهبری کلان مدیریت محله و تدوین و تصویب آیین‌نامه‌ها، شیوه‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های موردنیاز و ابلاغ به مجموعه‌های مرتبط؛ بر عهده این ستاد است.

مسئله اینجاست که شاید به دلیل سطح بالای اعضای این ستاد و مشغله و تعدد وظایف ایشان جلسات ستاد راهبری مرکزی کمتر از تعداد انگشتان یکدست است! و عملاً وظیفه راهبری مدیریت محله به شورایی ذیل معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران سپرده‌شده است. ازآنجایی‌که معاون امور اجتماعی شهردار تهران دبیر ستاد راهبری است دبیرخانه‌ای ذیل این معاونت ایجادشده است که بر اساس دستورالعمل مکاتبات، گزارش‌گیری‌ها، ابلاغ دستورالعمل‌ها و برنامه‌ریزی‌های مدیریت محله را بر عهده دارد اما عملاً وظیفه تدوین آیین‌نامه‌ها، نظارت، آموزش و توانمندسازی و به‌طورکلی نقطه شروع هرگونه تحول در مدیریت محلات شهر تهران در سال‌های ابتدایی این دبیرخانه بوده است. ناگفته پیداست که در صورت تداوم نگرش به مدیریت محله به‌عنوان چیزی فراتر از مدیر توزیع خدمات اجتماعی در سرای محله این دبیرخانه باید ازنظر سطح سازمانی و کیفیت کارشناسی بسیار توانمندتر از وضع موجود باشد (این خلأ در سال‌های ابتدایی با استفاده از جایگاه و روابط غیررسمی مسئول دبیرخانه با شهردار تهران و جایگاه ایشان به‌عنوان مشاور قائم‌مقام شهردار تهران و معاون امور مناطق پرشده بود) و در صورت نزول انتظارات از مدیریت محله به‌عنوان توزیع‌کننده خدمات شاید دیگر نیازی به ستاد راهبری در سه سطح پیش‌گفته وجود نداشته باشد.

درهرحال امروز ابهام و عدم شفافیت در دستورالعمل‌های موجود منجر به برخورد سلیقه‌ای و تفسیر به رأی در تمام سطوح تعامل مدیریت محله شده است و جای خالی سندی راهبردی درباره مدیریت محله که از آن دستورالعمل‌های شفاف و روشن استخراج شود حس می‌شود.

  • رضا شادمان فر
۱۰
آبان

یکی از انتظارات از مدیریت محله‌های شهر تهران این بود که نه‌تنها مدیریت شهری از پیچیدن نسخه واحد برای همه محله‌های شهر رهایی یابد بلکه مدیران محلات بتوانند با نیازسنجی دقیق‌تر و در مقیاس محله برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی را در مقیاس یک‌به‌یک برنامه‌ریزی نمایند این موضوع در دوره مدیریت پیشین به‌دفعات در سخنرانی‌های شهردار و سایر اولیای امور این حوزه شنیده‌شده بود. علاوه بر آن مدیرت محله می‌بایست با مشارکت اهالی و استعدادهای محله‌ای در اجرای برنامه‌های سالانه بر کیفیت و اثربخشی برنامه‌ها در محله بیفزایند اما در عمل می‌بینیم که عموم برنامه‌هایی که مدیران محلات اجرا می‌کنند مشارکتی نیست و مردم در صورت‌بندی این برنامه‌ها نقشی ندارند. جشنواره‌های مختلف از طرف معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران به سرای محلات ابلاغ می‌شوند، عملاً نیازسنجی صورت نمی‌گیرد و اجرای برنامه‌ها بر اساس تکلیفی که برای خانه‌ها و سرای محلات مشخص می‌شود، برنامه مدیریت محله را شکل می‌دهد. به‌این‌ترتیب عملاً تمرکززدایی هم رخ نداده است و شیوه مدیریت سرای محله مطابق خواست شهرداری پیش می‌رود. این مسئله علاوه بر اینکه مستلزم تغییرات اساسی در سازمان شهرداری تهران و تغییر رویه‌های جاری و تغییر نگرش مدیران و کارکنان در همه سطوح هست، نیازمند توانمندسازی ساختارهای فعال مدیریت محله به‌ویژه اعضای هیات امنای محله است.

  • رضا شادمان فر
۰۹
آبان

فقدان بودجه مستقل و مداوم و بالأخص بودجه‌ای که مدیران شهرداری‌ها قدرتی برای تعیین محل هزینه کرد آن نداشته باشند، مانع از آن می‌شود که مدیران سرای محلات در راستای اهدافی که تقاضای اجتماعی برای آن‌ها وجود دارد حرکت کنند. در عمل، بودجه ابزار مدیریت شهری برای هدایت مدیران محلات است.

هدف آن بوده که سرای محلات خودگردان شوند، اما در عمل بسیاری از سراهای محله نتوانسته‌اند به خودگردانی دست یابند و ازاین‌رو وابسته به بودجه تخصیص‌یافته از جانب شهرداری‌ها هستند. از سوی دیگر بر اساس مصوبه فعالیت‌های سرای محلات باید به تصویب و تائید هیئت‌امنا برسد و این خود منشأ تعارض است.

  • رضا شادمان فر
۰۸
آبان

فرض اولیه برای نظارت بر مدیران محلات این بود که اولاً شورایاری‌ها و هیات امنا که در محله حاضر هستند و افراد معتمد محله هستند با استفاده از مکانیسم انتخاب بازرس بر امور مالی و غیرمالی مدیر محله نظارت خواهند داشت؛ اما دریافت گزارش‌های بسیار از تخلف توسط دبیرخانه ستاد راهبری مرکزی نشان می‌داد که ایشان غالباً یا توانایی لازم برای این نظارت را ندارند و یا در برخی موارد درگیر فساد داخلی هستند. لذا به‌نوعی به فساد زیر پرچم مدیریت شهری دامن زده شد!

اگر به شیوه انتخاب شورایاری‌ها در شهر تهران مراجعه کنیم به‌آسانی می‌پذیریم که برخی شورایاری‌ها از تخصص، سرمایه اجتماعی و بینش کافی برای ارتقای مدیریت محله برخوردار نیستند. ضعف واقعیت اجتماعی محله، باعث شده تعداد قابل‌توجهی از نمایندگان شورایاری‌ها با کسب چند صد رأی وارد شورایاری شوند. سازوکار ارتباط با شهرداری و آسیب‌های مترتب بر این ارتباطات در نظام بوروکراسی غیر شفاف، درنهایت انگیزه‌های بسیاری برای افراد نامناسب ایجاد کرده است و درنهایت در مواردی شورایاری‌ها به نمایندگان واقعی مردم و نهاد نظارتی مناسب تبدیل نشده‌اند. پیدایش هیئت‌امناها نوعی سازمان‌دهی برای کاهش نقصان افراد منتخب در شورایاری‌ها بوده است. علاوه بر این محوریت دبیر شورایاری و ریس هیات امنا که بر اساس دستورالعمل یک نفر هستند در بسیاری از موارد راه ورود سایر اعضا را به نظارت بر امور محله می‌بست.

در ثانی سطوح مختلف ستادی شهرداری و همچنین نواحی به‌نوعی نظارت بر مدیریت محله را بر عهده گرفتند. در دبیرخانه ستاد راهبری مرکزی بخشی به نظارت و بازرسی اختصاص داشته یک مدیر و دو کارشناس در آن فعال بودند که به رسیدگی به شکایات می‌پرداختند و بخش دیگری به‌عنوان امور مناطق با شش- هفت کارشناس به‌طور دوره‌ای از سراهای محلات بازدید می‌کردند. کمیته‌های انضباطی در سطح ناحیه و منطقه و مرکز تشکیل‌شده که با حجم گسترده‌ای از آیتم‌های نظارتی اعم از اخلاقی، مالی، اداری و... روبرویند فقط بررسی اسناد مالی این مجموعه در ابعاد بیش از 370 محله موضوعی قابل‌توجه است. نکته اینکه نظارت مستقیم این امر به نواحی واگذارشده است که خود یک واحد صف و اجرایی است. (برخی از مدیران محلات این‌طور بیان می‌کردند که نواحی از ایشان انتظار دارد که برخی از اسناد ناحیه توسط محله وارد سیستم گردد!)

بنابراین موضوع نظارت بر مدیریت محله یکی از مسائلی است که حتماً باید به‌طور اساسی در رابطه با آن تصمیم‌گیری شود.

  • رضا شادمان فر
۰۷
آبان

با توجه به این‌که مقرر بود مدیران محلات از درآمد حاصله ازآنچه در دستورالعمل به‌عنوان منبع درآمد مدیریت محله در نظر گرفته‌شده است از هیات امنا حقوق ماهانه خود را دریافت نمایند؛ اما بعد از طی دوره راه‌اندازی هزینه‌های جاری سرای محله هم در پیش روی مدیریت محله قرار گرفت. لذا مهم‌ترین اولویت برای مدیران محله جذب درآمد از سرای محله که در اختیارشان بود قرار می‌گرفت. این در محلات کم‌تر برخوردار به شکلی سایر اهداف طرح را کمرنگ و آن را انتفاعی و مبتنی بر کسب درآمد برای خودگردانی می‌کرد و در محلات دارا ازنظر امکانات واگذارشده بعضاً پیش‌زمینه فساد ذی‌نفعان را فراهم می‌آورد.

  • رضا شادمان فر
۰۶
آبان

تا پیش از شکل‌گیری مدیریت محله شورایاری محله یگانه حلقه واسط شهروندان با مدیریت شهری قلمداد می‌شد. یا حداقل ازنظر دبیران شورایاری محله‌ها این‌طور بود! شورایاری پایگاه خود را رأی اهالی می‌دید و با رویکردی متفاوت در جلسات شهرداری وارد می‌شد اما با تشکیل مدیریت محله شهرداری ابزاری دیگری نیز برای تعاملات محله‌ای ایجاد کرد!

ساختار سازمانی ایجادشده در سطح محله در چهار سطح تعارضات و نقصان‌هایی دارد. این تعارضات میان هیات امنای محله (قدرت تصمیم‌گیری و نظارت)، شورایاری‌ها (قدرت نظارت)، مدیر محله و کارکنان سرای محله (نیروهای اجرای و عملیاتی)، کارکنان مرتبط با مدیریت محله در شهرداری ناحیه و منطقه (قدرت تصمیم‌گیری و نظارت) و معاونت‌های شهرداری در سطح منطقه و شهرداری کل (قدرت تصمیم‌گیری و اعمال‌نفوذ) رخ می‌دهد.

1.       راه‌اندازی مدیریت محله، قدرت شورایاری‌ها را تحت تأثیر قرار داده و تعارض منافع ایجاد کرده است.

2.       هدف آن بوده که شورایاری و هیئت‌امنا به‌عنوان نهادهای تصمیم‌گیری و نظارت، برنامه کاری مدیریت محله را مشخص کنند. در اصل، مدیر محله بازوی اجرایی هیئت‌امنا و تحت نظارت شورایاری است. اکنون هیئت‌امناها و شورایاری‌ها تلاش می‌کنند چنین چیزی اتفاق بیفتد، اما در عمل شهرداری‌های نواحی و مناطق، به‌واسطه بودجه‌ای که به سرای محلات اختصاص می‌دهند و مکانیسم انتخاب مدیران سرای محلات، مدیر محله را عامل اجرایی خود می‌پندارند.

از طرفی باید گفت که به‌واقع شورایاری‌ها به‌صورت اجباری وارد فرایند مدیریت محله شدند و شهرداری با وعده دادن مکان استقرار و مدیریت فرایند مدیریت محله آن‌ها را به مشارکت در این امر ترغیب کرد. درحالی‌که مدیریت فرایند مدیریت محله نیازمند تخصص و توانایی‌های خاص است و شورایاران زمانی صرفاً به‌عنوان ارائه‌کنندگان گزارش کمبودهای محله انتخاب‌شده بودند و در نهادی غیرانتفاعی فعالیت می‌کردند و با ورود به مدیریت محله وارد فرایندی انتفاعی شدند. این امر عملاً هم نقش قبلی آن‌ها را خدشه‌دار کرده و هم در نقش جدید نیز دارای شرایط لازم برای ایفای نقش نیستند؛ بنابراین روند موجود بیشتر به سمتی حرکت می‌کند که منبعی برای تعارض و تضاد منافع باشد. این روند روزبه‌روز ناکارآمدی مدیریت محله را برجسته‌تر خواهد کرد.

  • رضا شادمان فر
۰۴
آبان

بر اساس ماده 84 قانون شهرداری ها این سازمان می تواند برخی فعالیت‌های خود را از طریق شخصیت‌های مستقل و مطابق اصول بازرگانی به انجام برساند. در اینجا این پرسش وجود دارد که آیا شهرداری می‌تواند اختیاراتی را که به‌واسطه شخصیت حقوقی عمومی خود دارد، با تشکیل مؤسساتی که طبق اصول بازرگانی (مطابق قانون تجارت) اداره می‌شوند به آن‌ها بسپارد؟ پاسخ این پرسش قطعاً منفی است ‏(نوروزی، ۱۳۸۰).

شهرداری نمی‌تواند اجازه تفویض و انتقال وظایف راجع به عمل حاکمیت شهرداری را به شرکت‌ها موضوع ماده 84 اعطا کند. به‌طورکلی هر یک از وظایف شهرداری که برای شهروندان، خارج از روابط قراردادی، ایجاد الزام می‌کند، از این دسته اعمال بوده و صلاحیت شهرداری برای اجرای آن‌ها به جهت شخصیت حقوقی خاص آن است؛ اما وظایفی که شهرداری از باب عمل تصدی بر عهده دارد و طبق قاعده مستلزم تعارض و نافی با حقوق اشخاص نیست، قابلیت واگذاری به اشخاص حقوقی موضوع ماده 84 رادارند. این قبیل فعالیت‌ها توسط هر شخصی قابل انجام هستند و وضع آن‌ها در چارچوب وظایف شهرداری، جنبه عرضی داشته و از باب تولی و مدیریت عمومی امور است (همان).

قانون شهرداری‌ها به‌عنوان حقوق عمومی دارای ویژگی‌های خاصی است: 1) تکلیفی بودن مقررات قانون شهرداری، به این معنا که مقررات قانون شهرداری تکلیفی است. درنتیجه توافق خلاف آن‌ها باطل است. 2) مقررات قانون شهرداری غیرقابل واگذاری است، تفویض اختیارات ناشی از قانون، به‌ویژه ناشی از حاکمیت ملی به سایر اشخاص، اعم از حقیقی و حقوقی و عمومی و یا خصوصی ممنوع است مگر به‌حکم قانون. 3) اصل برای تکلیف شهرداری است، نهادهای مذکور در قانون و مقررات وابسته به آن برای انجام وظایفی که قانون‌گذار تشخیص داده است تأسیس‌شده‌اند. مادام که اراده عمومی، مقررات دیگری وضع نکرده است، موظف و مکلف به اجرای تمام قانون است. فقط در مواردی که به‌صراحت اختیار به شهرداری داده‌شده است شهرداری اختیار در انجام یا ترک فعلی را دارد.

ویژگی‌های قانون شهرداری‌ها به‌عنوان حقوق عمومی که به آن اشاره شد در بیشتر موارد در تضاد با اهدافی است که برای مدیریت محله در نظر گرفته‌شده است به‌عنوان‌مثال:‌

1        بر اساس ویژگی امری بودن، شهرداری باید و الزاماً در حوزه وظایف خود به‌صورت امری و دستوری عمل کند چراکه غیرازاین خلاف نص صریح پشتوانه‌های قانونی این سازمان عمومی است؛ بنابراین وظیفه‌ای که قانون شهرداری‌ها بر عهده دارد باید به‌صورت امری و دستوری به اجرا بگذارد. این ویژگی شهرداری به‌عنوان یک شخصیت حقوق عمومی ناقض هدف از راه‌اندازی مدیریت محله است. چراکه بر اساس دیدگاه‌های مسئولین شهرداری هدف اصلی از راه‌اندازی مدیریت محله جلوگیری از فعالیت‌های امری و دستوری است.

2        بر اساس ویژگی دوم قانون شهرداری‌ها در بخش حقوق عمومی واگذاری مقررات قانون شهرداری غیرقابل واگذاری است. یکی از مقررات قانون شهرداری‌ها وظایف حوزه اجتماعی و فرهنگی است و باید به آن‌ها بپردازد. ازآنجایی‌که این امر در بخش حقوق عمومی قرار می‌گیرد غیرقابل واگذاری است. این ویژگی نیز در تضاد با یکی از مهم‌ترین اهداف مدیریت محله است که در آن به مسئله واگذاری امور اجتماعی و فرهنگی اشاره‌شده است.

3        بر اساس ویژگی سوم اصل بر تکلیف شهرداری است، به این معنا که شهرداری مکلف به انجام اموری است که قانون برای او تعیین کرده است؛ و تا زمانی که اراده عمومی قانون دیگری تعیین نکند شهرداری مکلف به ادامه وظیفه خود است. ممکن است در اینجا استدلال شود که مصوبه شورای شهر در مورد ساماندهی مشارکت‌های اجتماعی شهروندان در محلات شهری به‌عنوان قانونی تعبیر گردد که شهرداری از زیر بار تکلیف انجام امور اجتماعی و فرهنگی شانه خانه کند؛ اما ازآنجایی‌که در این مصوبه اسمی از واگذاری امور اجتماعی و محلی به خود مردم نیامده است نمی‌توان مصوبه شورای شهر را مبنای قانونی برای واگذاری امور اجتماعی و فرهنگی قرارداد.

با توجه به این توضیحات به نظر می‌رسد بر اساس ویژگی‌های حقوق عمومی قانون شهرداری‌ها، شهرداری ظرفیت و اختیار لازم را برای تحقق اهدافی که برای مدیریت محله در نظر گرفته‌شده است ندارد. علاوه بر موارد فوق مسئله شخصیت حقوقی نبودن مدیریت محله هم یکی از اساسی‌ترین چالش‌های قانونی و حقوقی مدیریت محله است.

  • رضا شادمان فر
۰۲
آبان

مدیریت محلی مقوله‌ای است که ظرفیت‌های آن در اسناد بالادستی وجود ندارد و اساساً ناظر بر چیزی فراتر از تفویض اختیارات در محلات شهری است. حکومت محلی به معنای یک واحد سیاسی یا در نظام‌های فدرال یک ایالت است که به‌موجب قانون تشکیل‌شده و بر امور محلی نظارت دارد و اختیار وضع مالیات و عوارض برای مقاصد معینی را دارد.

با توجه به بررسی اهداف مدیریت محلی در اسناد فرادست، مشخص شد که در وضعیت فعلی خلأهایی وجود دارد، مهم‌ترین آن‌ها مبناهای قانونی این پدیده است. بر این اساس پیشنهاد بازنگری در قوانین مدیریت محلی برای مشخص کردن مجراهای قانونی آن وجود دارد؛ و لازم به ذکر است چنین ظرفیت‌هایی هم در قانون اساسی و هم قوانین اوایل انقلاب در مورد مدیریت محلی وجود دارد.

اگر مدیریت محله به‌عنوان رویکردی در امتداد رویکرد مدیریت محلی (حکومت محلی و حکمروایی محلی) و به‌منظور تکمیل این فرایند به راه افتاده است؛ بنابراین در بحث از مدیریت محله اگر قرار است که اجتماعات محلی قدرت واقعی و مسئولیت‌پذیری برای عمل داشته باشند لازم است در حوزه خرده‌فرهنگ عمومی سازمان‌های خدمات رسان تغییر از بالا به پایین صورت گیرد، به‌عبارت‌دیگر، باید ساختار سازمانی از حالت حاکمیت رسمی به حکومت محلی و حکمروایی محلی و اعطای قدرت تصمیم‌گیری در سطح محلی سیر کند.

واقع‌بینانه آن است که ظرفیت‌های موجود فعلاً فقط پذیرای «مدیریت خدمات محله» است و باید از این نقطه شروع کرد و برای رسیدن به «توسعه محلی» و تحقق مدیریت محله کامل هدف‌گذاری کرد.

  • رضا شادمان فر