یادداشت های

رضاشادمان فر

یادداشت های

رضاشادمان فر

رضا شادمان فر کارشناس ارشد مدیریت شهری و دانشجوی شهرسازی و فعال در حوزه های مشارکت شهروندان در مدیریت شهری ، شورایاری ها و مدیریت محله در این وبلاگ به بیان دیدگاه های خود و مشاهداتش می پردازد. همچنین وب سایت shadmanfar.ir برای ارتباط و آشنایی بیشتر با ایشان در دسترس است.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «استرالیا» ثبت شده است

۰۳
فروردين

امروز باران نداشتیم هوا هم کمی گرم بود . نهار صدرا خانم کباب تابه ای خوشمزه ای درست کرد که برای علیرضا هم خیلی جالب بود. به پیشنهاد علی  بعد از نهار دوباره با استفاده از قطار برای بازدید از دانشگاه QUT  و Botanical garden  در کنار آن به  City  رفتیم. قیمت بلیط قطار برای من که دانشجو هستم ( در ایران ) 3.7 $ و برای افراد عادی اگر از کارت go card  استفاده می کنند 5 دلار و اگر نقدی بخرند 7.5$  تمام می شود. این بار 2 ایستگاه پایین تر در South Bank  که کرانی جنوبی رودخانه بریزبن است. پیاده شدیم و قطار پر شد از نوجوانانی که لباس فرم مدرسه پوشیده بودند و بعضا کلاه گرد لبه داری هم داشتند که جزیی از یونی فرم شان بود. مسیر ایستگاه تا پلی که برای عبور دوچرخه و پیاده از روی رودخانه ساخته شده بود شامل پارک کوچکی بود که نمادها و یادبود هایی از جنگ اول جهانی و سرباز انی که در آن کشته شده بودند قابل مشاهده بود. در کنار پل موزه دریایی شامل چند شناور قدیمی وجود داشت و بازدید کنند گان می توانستند وارد آنها شوند. پل عرضی در دود 10 متر داشت و علائم هشدار دهنده عابرین را به عبور از کناره ها دعوت می کرد. رودخانه بریزبن بسیار عریض است . عبور از آن در حدود 15 دقیقه زمان برد. در جایی از آن دیدیم که چندین قفل روی هم زده شده و روی قفل ها اسم افراد نقش بسته است. که گویا حکایت از رسم خاصی دارد. پل goodwill brg به دانشگاه تکنولوژی کویینزلند  QUT  ختم می شود. در محوطه ورودی مبل مان فضای عمومی به شکلی طراحی شده که امکان نشستن و درازکشیدن در حال مطالعه را تسهیل می کند. به شکلی که در حالت چمباتمه و یا خوابیده زوایای لازم برای تکیه دادن روی بلوک های سیمانی لحاظ شده بود. حتی بر روی میزهای سیمانی صفحه شطرنج  و چراغ مطالعه دیده می شد. طبقه زیر هم کف شامل انواع رستوران ها و فود کورت بود و اغلب برند های تهیه غذا در آن مشغول بودند. بعد از عبور از پله ها به فضای بازی سبزی می رسیدید که عده ای مشغول جمع آوری سقف موقتی و فرشی بودند که برای برنامه دیشب برپا شده بود دو ساختمان بزرگ با نمای شیشه  فلز در نزدیک بود که دانشکده علوم و تکنولوژی بودند. با ورود به آنجا کاملا تصوری که از یک دانشگاه داشتم به هم ریخت. محیطی آزاد که بیشتر به قرائت خانه شبیه بود بعضی دور میز ، بعضی دراز کشیده روی کاناپه یا نشسته چهار زانو ( حتی کاناپه خاصی برای چرت زدن دانشجویان در نظر گرفته شده بود) همگی در حال کارکردن با کامپیوتر بودند در عین حال اتاقک های شیشه ای دیده می شد که روی آن نوشته شده بود اتاق کار گروهی و در آن چند نفر روی کار روی یک پروژه خاص بودند. در وسط این سالن ها کلاسهای وسیع با دیوارهای شیشه ای قابل مشاهده بود که در بعضی استاد در حال سخنرانی بود و در بعضی به شکل کارگاه مانند یک تریبون برای استاد و دور اتاق میزهای گردی برای دانشجویان قرار داشت . جلو درب کلاس نمایشگر ی ساعت شروع و خاتمه کلاس نام استاد و زمان شروع کلاس بعدی و تایمر باقی مانده از کلاس را نمایش می داد. در سالن مرکزی یک نمایشگر بسیار بزرگ در حدود 20متر در 30 متر قابلیت نمایش موضوعات خاص را برای هر کس فراهم می کرد که در زمان حضور ما گروهی با ساک هایی که روی آن کلمه توسعه پایدار نقش بسته بود همراه یک راهنما به نقشه های محدوده شهر مشغول بودند. و در طبقه دوم هم یک نمایشگر شش متری برای بازی به سبک آتاری موجود بود. از ساختمان بیرون آمدیم به سمت باغ گیاه شناسی رفتیم در مسیر به ساختمان قبلی دولت محلی و پارلمان سابق شهر برخوردیم که اکنون کارکرد دانشگاهی داشت. در ورودی باغ درخت بزرگ باون مرا به یاد خانواده دکتر ارنست انداخت. روی چمن ها کمی استراحت کردیم و بعد نیکا برای بازی به محوطه کودکان رفت. تقریبا از دانشگاه خارج شده بودیم. در مسیر کنار رودخانه تا مرکز شهر همه در حال دویدن ، ورزش یا دوچرخه سواری بودند بر روی دوچرخه ها نورافکنی نصب بود که به عابرین روبرو اعلام حضور می کرد. در مسیر نسبتا باریک عبور ما از کنار رودخانه معدودی مثل ما در حال پیاده روی با سرعت کم بودند و تعداد زیادی دونده و دوچرخه سوار از کنارمان رد شدند. در روبروی یکی از ایستگاه های قایق ( یکی از وسایل حمل و نقل شهری قایق های اتوبوسی است که در هر کجا از مسیر رودخانه ایستگاه دارد و شما با همان بلیط قطار که خریدی اگر زمان آن باقی باشد - بلیط ها تا زمان خاصی که روی آن درج شده قابل استفاده برای همه وسایل حمل و نقل شهری هستند - می توانید برای جابجایی درون شهری از آنها استفاده کنید. ) رستورانی بود که در کنار مسیر میز و صندلی چیده و سیب زمینی سرخ کرده و خامه ترش آن را قبلا استفاده کرده بودیم . در ابتدای ورود معمول است که پیشخدمت بطری آبی برای پذیرایی می آورد. آب اینجا یکی از سبک ترین آبهایی است که خورده ام و مرا به یاد آب تهران در 20 سال پیش می اندازد... نشستیم تماس وایبری با تهران گرفتیم و از مسیر شهر به سمت محل اول برگشتیم. مناسب سازی پیاده راه برای معلولین. شکل تابلو های تجاری اصناف قابل توجه بود. در خیابان الیزابت اغلب رستورانهای نژاد زرد بود. چند ساختمان که به سبک غیر مدرن ساخته شده بود. در این خیابان هست. یکی روی آن نوشته وزارت زمین و دیگری کلیسا است ولی هر دو تغییر کاربری داده اند اولی هتل شده و دیگری پن کیک سرو می کند ! ساختمان هتل هیلتون هم اینجاست ... تمامی مسیر ها و پیاده راه ها به شکل قابل توجهی برای عبور معلولین و نابینایان ( میخ پرچ های کوچک  فلزی در کنار هم به مانند پا دری ورود به خیابان را به دارندگان عصای سفید هشدار می دهند و هر چراغ راهنمایی دکمه ای برای اعلان حضور عابر دارد که با صدای ممتد کوتاهی وضعیت چراغ را به ایشان نشان می دهد ) مناسب سازی شده است و من تا این لحظه به غیر از یک مورد معلول ندیدم ! ساختمانهای بسیار بلند که اغلب نمای شیشه ای دارند بالای سر را احاطه کرده اند هیچ آلودگی بصری توجه را جلب نمی کند و تبلیغات جای مناسب خود را در حاشیه مسیر بطور متحرک حفظ کرده اند. سطل های زباله سایه بانی دارند که و جای ویژه ای در کنار برای ته سیگار  و معمولا دوتا هستند یکی برای زباله و دیگری برای باز یافت ! دستگاه های خودکار پارک بوسیله سلول های خورشیدی شارژ می شوند.

امشب برای شام به Market square  رفتیم که مجتمع رستورانهای نژاد زرد است و برای اولین بار در یک سوشی بار نشستم سوشی از برنج و گوشت های خام دریایی و غیر دریایی به همراه بسته بندی گیاهان اقیانوس ساخته می شود بیشتر به شکل مدور و قطعات کوچک تهیه می شود و با سس سویا یا زنجبیل با چوب ژاپنی خورده می شود. سوشی بار ریل متحرکی دارد و انواع سوشی ها روی آن روان است و هر کس در گوشه ای می نشیند و بشقاب مورد علاقه اش را به محض نزدیک شدن بر می دارد هر بشقاب 3.5 $ محاسبه می شود. البته انتخاب ما به بشقاب های حاوی ماهی  و میگو و تخم مرغ محدود بود.

 بعد از شام با Tea FUSION آشنا شدیم که انواع نوشیدنی ها را باچای ترکیب می کرد و بسیار خوشمزه و خنک ارایه می کرد. فوق العاده عالی بود. طعم یاس ، نارگیل و نوعی ریشه گیاه به نام تارو سهم ما بود از چندین مزه مختلف موجود.

  • رضا شادمان فر
۲۸
اسفند
امروز روز ملاقات با جانوران زنده این منطقه است ! لذا به بزرگترین محل تجمع و نگهداری کو الا در جهان یعنی Lone Pine Koala Sanctuary  که از 1927  مشغول به کار است رفتیم. محوطه سرسبز و زیبایی است با درختان سر به فلک کشیده و رودخانه بزرگی که از کنارش به آرامی ادامه مسیر می دهد. و محل نمایش جانوران ویژه این منطقه است تعدادشان زیاد نیست ولی برای نمایش هریک یک سخنرانی 10-15 دقیقه ای به همراه نمایش حیوان از نزدیک بود برای سه نفر 80 دلار ورودی پرداخت شد که البته با کارت دانشجویی تخفیف هم داشت. در ورود با پرندگان زیبایی مواجه شدیم که در قفس بودند و بعد طبق برنامه ای که همراه بروشور داده شده بود راس ساعت 11:30 برنامه معرفی کو الا ، تمساح آب شیرین ، و نوعی پرنده گوشتخوار که تاکنون ندیده بودم و سری چون موش ولی بدون گوش داشت انجام شد سپس همه برای دست زدن و عکس انداختند با کو الا ها صف کشیدند. بعد از آن به نمایش جالب گوسفندان و سگ گله رفتیم. که نحوه هدایت گله گوسفند توسط یک سگ چالاک در هدایت به سمت آغل و صحرا به شکل جالبی نمایش داده شد و سپس نمایش چیدن پشم یک گوسفند را دیدیم که بسیار جالب بود! نمایش دیگر پرندگان شکاری بودند که از چند سانتی سرمان به سمت مربی شان حرکت و گوشت ها را می گرفتند. و عقاب سفید که موشی را در جلو چشمان مان درید ! دیگر ساکن این سرزمین پلاتیپوس بود که در آکواریوم بزرگ شیشه ای در اتاقک تاریک به ما معرفی شد و بعد از آن خطرناک ترین ایشان یعنی شیطان تاسمانی (Tasmanian Devils )  را از خواب بعد از ظهر بیدار کردند که با هیئتی سیاه و دندانهایی بزرگ فریادهای عجیب می کشید. در ادامه مسیر برای رفتن به میهمانی کان گرو ها به wombat  برخوردیم ( بولدوزر بیشه زار ) که همراه مربی خود بسیار سنگین از کنارمان گذشت . در محوطه بازی که برای بازدید از نزدیک کان گرو ها مهیا شده بود آرامش خاصی حاکم بود بطوری که اغلب ایشان روی علف ها دراز کشیده بودند و جنب و جوشی نبود مردم به راحتی به آنها نزدیک میشدند و غذای خاص ایشان که پاکتی دو دلار خریده بودند به ایشان عرضه می کردند. نیکا به همراه عمو حسابی با این حیوانات نازنین بازی کردند. تا امروز ندیده بودم که دخترم به هیچ جانور زنده ای اینقدر نزدیک شود. بعد از آن به محل غذا دادن به Lorikeet   ها رسیدیم پرنده های شبیه به طوطی ولی رنگارنگ و زیبا . کار به این شکل بود که در محل سکونت ایشان یک چرخ و فلک نصب شده بود در ارتفاع 7 متر که این پرنده ها با نشستن روی آن را به چرخش وا میداشتند و در مقابل یک تیر چوبی به شکل افقی قرار داشت که روی آن جای قرار گرفتن بشقاب های بود که مسؤول این قسمت غذای پرندگان را روی آنها می ریخت و بلافاصله پرنده ها به سوی ظروف هجوم می آوردند و شما می توانستید چوبی که زیر بشقاب بود را بگیری و آنها را جلوی صورت خود بیاوری و از نزدیک ببینی و اگر می پریدند با نگه داشتن بشقاب در ارتفاع دوباره عده جدیدی به سمت او می آمدند. نیکا بعد از مدتی بشقابی که خودش گرفته بود را به کودکان هم سن و سالش تعارف می کرد و قرض می داد و یا با دم حیوانات شوخی می کرد ... یکی از بهترین صحنه های بود که دیدم .
  • رضا شادمان فر