یادداشت های

رضاشادمان فر

یادداشت های

رضاشادمان فر

رضا شادمان فر کارشناس ارشد مدیریت شهری و دانشجوی شهرسازی و فعال در حوزه های مشارکت شهروندان در مدیریت شهری ، شورایاری ها و مدیریت محله در این وبلاگ به بیان دیدگاه های خود و مشاهداتش می پردازد. همچنین وب سایت shadmanfar.ir برای ارتباط و آشنایی بیشتر با ایشان در دسترس است.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
۰۳
ارديبهشت

کمیسیون ماده پنج به عنوان نهادی که از اوایل دهه ۱۳۵۰ در نظام برنامه‌ریزی شهری ایران شکل گرفت، در ابتدا با هدف ایجاد انعطاف‌پذیری در اجرای طرح‌های جامع و تفصیلی تأسیس شد. این کمیسیون در بستر نظام برنامه‌ریزی متمرکز دوران پهلوی دوم پدید آمد، اما پس از انقلاب، به رغم تغییرات گسترده در ساختارهای سیاسی-اجتماعی، همچنان با اندک تغییراتی به حیات خود ادامه داد. این تداوم، نشان‌دهنده استمرار الگوی "برنامه‌ریزی از بالا" در تاریخ معاصر ایران است. با گذر زمان، این نهاد به عنصری کلیدی در فرایند برنامه‌ریزی شهری تبدیل شده و در مقاطعی، به محلی برای بازتولید روابط قدرت در فضای شهری بدل گشته است.

ترکیب نهادی کمیسیون ماده پنج، شامل استاندار (رئیس کمیسیون)، شهردار، نماینده وزارت راه و شهرسازی، نماینده وزارت جهاد کشاورزی، نماینده سازمان میراث فرهنگی و رئیس شورای شهر، نشان‌دهنده غلبه نگاه "از بالا به پایین" و تمرکزگرایی در برنامه‌ریزی شهری ایران است. نکته مهم اینکه از هفت عضو کمیسیون، تنها یک نفر (رئیس شورای شهر) نماینده مستقیم شهروندان است. این نسبت نابرابر، زمینه را برای تصمیمات فاقد مشروعیت دموکراتیک فراهم می‌کند. اصلاح اخیر فرایندهای این کمیسیون در شورای اسلامی شهر تهران، فرصتی را برای تأمل در نقش و عملکرد این نهاد فراهم کرده است. این اصلاحات را می‌توان و باید در پرتو پارادایم‌های شهرسازی معاصر و نظریه‌های قدرت در فضای شهری بازخوانی کرد.

در چارچوب نظریه تولید فضای هانری لوفور، فضای شهری محصول روابط اجتماعی و قدرت است. لوفور در نظریه تولید فضا، فضای شهری را محصول فرایندی اجتماعی می‌داند که در آن، کنش‌های قدرت نقشی اساسی ایفا می‌کنند. از این منظر، کمیسیون ماده پنج نهادی است که به واسطه قدرت قانونی-اداری خود، در "تولید فضا" نقشی محوری دارد. این کمیسیون را می‌توان نهادی برای تسلط "بازنمایی فضا" (فضای انتزاعی برنامه‌ریزان) بر "فضای بازنمایی" (فضای زیسته شهروندان) تلقی کرد. حمیدرضا صارمی، معاون شهرسازی شهرداری تهران، از بررسی ۹۰ طرح موضوعی و موضعی در کمیسیون ماده پنج طی دوره ششم مدیریت شهری سخن می‌گوید، اما پرسش اساسی این است که آیا این طرح‌ها فرصت مشارکت واقعی شهروندان و تحقق "حق به شهر" را فراهم کرده‌اند؟

تحلیل انتقادی ساختار کمیسیون ماده پنج نشان می‌دهد که این نهاد با ساختار فنی-تکنوکراتیک خود، عمدتاً بر بازتولید فضای انتزاعی (فضای دانش-قدرت) متمرکز بوده و رویکرد ارتباطی و مشارکتی در آن کم‌رنگ است. به عنوان نمونه، مصوبات کمیسیون ماده پنج در مورد افزایش تراکم در منطقه یک تهران طی سال‌های 1390-1400، نه تنها به افزایش تراکم جمعیتی و ترافیکی منجر شده، بلکه با افزایش قیمت زمین، به نابرابری فضایی بیشتر انجامیده است. براساس گزارش مرکز پژوهش‌های شورای شهر تهران (1398)، ارزش افزوده ناشی از این تغییرات، عمدتاً به نفع مالکان و سرمایه‌گذاران بزرگ بوده است. ترکیب اعضای کمیسیون و فرایندهای تصمیم‌گیری آن، همچنان بر مبنای پارادایم اثباتی-عقلانی شهرسازی استوار است که بر داده‌های کمّی و فنی بیش از بازنمایی خواست اجتماعی تأکید دارد.

شکل‌گیری و تداوم کمیسیون ماده پنج در ایران نمونه‌ای از پدیده "برنامه‌ریزی دووجهی" است که در آن، همزمان دو نظام موازی عمل می‌کنند: یکی نظام رسمی و قانونی برنامه‌ریزی با ظاهری عقلانی-جامع، و دیگری نظام غیررسمی مبتنی بر مصلحت‌اندیشی و مذاکره پشت پرده. این دوگانگی، که ریشه در تاریخ تحولات نظام برنامه‌ریزی ایران دارد، موجب شده است تا در بسیاری موارد، کمیسیون ماده پنج به محلی برای "تغییر کاربری‌ها" بر اساس منافع خاص بدل شود، نه ابزاری برای انعطاف‌پذیری هدفمند طرح‌های شهری. این شکاف را می‌توان در نگرانی بیان شده توسط مهدی چمران برای تقویت نقش شورای شهر در بررسی طرح‌های موضعی و موضوعی مشاهده کرد. هنگامی که رئیس شورای شهر تأکید می‌کند "وقتی می‌خواهیم خیابان‌ها را تغییر کاربری دهیم، در طرح تفصیلی شهر اثرگذار است؛ لذا باید در شورای شهر به تصویب برسد"، در واقع به تلاشی برای پر کردن شکاف میان نهاد تصمیم‌گیر غیرمنتخب (کمیسیون ماده پنج) و نهاد منتخب شهروندان (شورای شهر) اشاره دارد.

طرح‌های موضعی و موضوعی که در کمیسیون ماده پنج بررسی می‌شوند، اغلب با ادعای بهبود کیفیت محیط شهری مطرح می‌شوند، اما در عمل، توزیع فضایی منافع حاصل از این طرح‌ها همواره مورد مناقشه بوده است. پژوهش‌های سعیدی رضوانی و کاظمی (1392) نشان می‌دهد که تغییرات کاربری زمین در شهرهای ایران، به ویژه در کلانشهر تهران، اغلب الگویی نابرابر از توزیع منافع را بازتولید می‌کند. اینجاست که نقش نظارت نهادهای منتخب مردمی اهمیت می‌یابد. اصلاح فرایندهای کمیسیون ماده پنج با هدف افزایش نقش شورای شهر، می‌تواند گامی در راستای تقویت نظارت دموکراتیک بر فرایندهای تصمیم‌گیری شهری باشد. با این حال، باید توجه داشت که صرف افزودن یک لایه نظارتی، بدون اصلاح ساختارهای عمیق‌تر مناسبات قدرت در برنامه‌ریزی شهری، کافی نخواهد بود.

از منظر پست‌مدرن، نقد کمیسیون ماده پنج را می‌توان نقد "فراروایت" برنامه‌ریزی متمرکز و تکنوکراتیک دانست. در پارادایم پست‌مدرن، به جای تصمیم‌گیری متمرکز توسط "متخصصان"، بر گفتگوی میان روایت‌های مختلف و مشارکت ذینفعان متنوع تأکید می‌شود. از این منظر، اصلاح فرایندهای کمیسیون ماده پنج تنها زمانی موفق خواهد بود که به سوی شفافیت بیشتر، مشارکت گسترده‌تر و پذیرش تکثر دیدگاه‌ها حرکت کند. تجربه طرح‌های موضعی مانند کن و اسلام‌آباد که ابتدا در شورای شهر بررسی شده‌اند، می‌تواند آزمونی برای این حرکت به سمت الگوی مشارکتی‌تر باشد، مشروط بر آنکه فرایند بررسی در شورا نیز خود به رویه‌ای صوری و نمایشی تبدیل نشود.

در مقایسه با نهادهای مشابه در سایر کشورها، مانند "کمیته‌های برنامه‌ریزی محلی" در بریتانیا یا "هیئت‌های تنظیم منطقه‌بندی" در آمریکا، کمیسیون ماده پنج از شفافیت و پاسخگویی کمتری برخوردار است. در این نهادهای مشابه، جلسات عموماً علنی است، امکان مشارکت شهروندان به شکل نظام‌مند وجود دارد، و مکانیسم‌های قوی‌تری برای پاسخگویی تصمیم‌گیران تعبیه شده است. نظریه کنش ارتباطی هابرماس، با تأکید بر "شرایط گفتگوی آرمانی"، چارچوبی برای بازاندیشی در فرایندهای کمیسیون ماده پنج فراهم می‌کند. در این چارچوب، اعتبار تصمیمات نه از "تخصص" افراد، بلکه از فرایند عقلانی گفتگو و مباحثه میان همه ذینفعان، از جمله شهروندان عادی، کسب می‌شود. این رویکرد، خواستار شفافیت اطلاعات، دسترسی برابر به اطلاعات، و امکان مشارکت برابر در گفتگوها است - عناصری که در ساختار فعلی کمیسیون ماده پنج غایبند.

در چارچوب نظریه‌های فوکویی، کمیسیون ماده پنج را می‌توان در قالب گفتمان دانش-قدرت تحلیل کرد. در این کمیسیون، دانش تخصصی شهرسازی به ابزاری برای اِعمال قدرت تبدیل می‌شود، و مشروعیت تصمیم‌گیری‌ها نیز بر همین دانش تخصصی استوار است. بااین‌حال، نقدهای جدی به این رویکرد وارد شده است؛ از جمله اینکه "تخصص" اغلب در خدمت منافع خاص قرار می‌گیرد و مشارکت شهروندان را به حاشیه می‌راند. اصلاحات اخیر شورای شهر تهران در مورد فرایندهای کمیسیون ماده پنج، گرچه گامی رو به جلو است، اما همچنان در چارچوب همان پارادایم تکنوکراتیک می‌گنجد. این اصلاحات، ضمن افزایش نقش شورای شهر، همچنان درگیر الگوی "بالا به پایین" است و تمرکز اصلی آن بر پاسخگویی درون‌نهادی است، نه گشودن درها به روی مشارکت مردمی.

دیوید هاروی در "عدالت اجتماعی و شهر" استدلال می‌کند که ساختارهای فضایی شهر بازتاب‌دهنده و تقویت‌کننده ساختارهای اجتماعی-اقتصادی هستند. از این منظر، تصمیمات کمیسیون ماده پنج که منجر به تغییر کاربری‌ها و تراکم‌ها می‌شود، نه تنها چهره کالبدی شهر، بلکه ساختارهای اجتماعی-اقتصادی آن را نیز متأثر می‌سازد. برای مثال، تصویب افزایش تراکم در شمال تهران که منجر به افزایش ارزش زمین می‌شود، به افزایش شکاف طبقاتی و تشدید قطبی‌شدن فضایی شهر می‌انجامد. از این رو، برای اصلاح واقعی کمیسیون ماده پنج، لازم است آن را نه صرفاً به عنوان یک نهاد اداری-فنی، بلکه به مثابه مکانیسمی برای توزیع منابع و فرصت‌های شهری مورد ارزیابی قرار داد.

تجربه کشورهایی مانند سوئد، فنلاند و دانمارک در زمینه برنامه‌ریزی شهری نشان می‌دهد که امکان حرکت به سمت الگوهای مشارکتی‌تر وجود دارد. به عنوان مثال، در شهرداری‌های کشورهای اسکاندیناوی، طرح‌های توسعه شهری پیش از تصویب نهایی، در فرایندی شفاف به معرض نقد و ارزیابی عمومی گذاشته می‌شوند و شهروندان حق اعتراض قانونی به این طرح‌ها را دارند. این نمونه‌ها می‌تواند الهام‌بخش تغییر در ساختار کمیسیون ماده پنج باشد. اصلاحات اخیر در شورای شهر تهران، می‌تواند نقطه آغازی برای حرکت به سمت دموکراتیزه کردن نظام برنامه‌ریزی شهری ایران و تقویت نقش مشارکت مردمی در آن باشد.

نکته پایانی اینکه، اصلاح و بازنگری در فرایندهای کمیسیون ماده پنج را باید در چارچوب اصلاح کلی نظام برنامه‌ریزی شهری ایران دید. این اصلاح نیازمند تغییر پارادایمی از "برنامه‌ریزی دستوری-فنی" به "برنامه‌ریزی ارتباطی-مشارکتی" است. چنین تغییری، نه تنها در ساختارهای رسمی و قانونی، بلکه در آموزش شهرسازان، رویه‌های نهادی و فرهنگ سیاسی-اداری کشور نیز ضروری است. تنها در این صورت است که می‌توان امیدوار بود کمیسیون ماده پنج، از نهادی برای "تولید فضای انتزاعی" به ابزاری برای تحقق "حق به شهر" و بهبود کیفیت زندگی همه شهروندان تبدیل شود.

منابع

1. پورمحمدی، محمدرضا و قربانی، رسول. (1382). «ابعاد و راهبردهای مشارکت در برنامه‌ریزی توسعه شهری»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، شماره 190.

2. رفیعیان، مجتبی و حسین‌پور، علی. (1390). «حکمروایی خوب شهری از منظر نظریات شهرسازی»، مجله هنرهای زیبا - معماری و شهرسازی، دوره 17، شماره 3.

3. زیاری، کرامت‌الله. (1387). «برنامه‌ریزی شهری در ایران»، انتشارات دانشگاه تهران.

4. سعیدی رضوانی، نوید و کاظمی، داوود. (1392). «بررسی تحلیلی سازوکارهای تأثیرگذار بر تغییرات کاربری زمین در کمیسیون ماده پنج»، فصلنامه مطالعات شهری، شماره 7.

5. شارمی، حمیدرضا. (1402). «گزارش بررسی 90 طرح موضوعی و موضعی در کمیسیون ماده پنج»، سایت شهر.

6. شورای عالی شهرسازی و معماری ایران. (1351). «قانون تأسیس شورای عالی شهرسازی و معماری ایران».

7. عبدی دانشپور، زهره. (1387). «درآمدی بر نظریه‌های برنامه‌ریزی با تأکید خاص بر برنامه‌ریزی شهری»، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.

8. فلاحی، حسین و متوسلی، محمدمهدی. (1397). «تحلیل انتقادی عملکرد کمیسیون ماده پنج در تهران»، فصلنامه اقتصاد شهری، دوره 3، شماره 1.

9. لوفور، هانری. (1991). «تولید فضا»، ترجمه محمود عبادیان (1390)، انتشارات تیسا.

10. مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی. (1399). «بررسی عملکرد کمیسیون ماده پنج در کلانشهرها»، گزارش کارشناسی شماره 16820.

11. مهندسین مشاور شهر و برنامه. (1395). «مفاهیم و مبانی طرح‌های موضعی و موضوعی در برنامه‌ریزی شهری»، مجموعه مقالات همایش ملی شهرسازی، تهران.

12. نوریان، فرشاد و آرون، عباس. (1393). «چالش‌های کمیسیون ماده پنج در مدیریت شهری ایران»، فصلنامه مطالعات مدیریت شهری، شماره 19.

13. هاروی، دیوید. (2012). «عدالت اجتماعی و شهر»، ترجمه حائری، محمدرضا (1394)، انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی.

14. یزدانی، فرشاد و رفیعیان، مجتبی. (1398). «تحلیل گفتمان قدرت در سیاست‌های شهری ایران»، نشریه تحقیقات کاربردی علوم جغرافیایی، شماره 53.

15. Allmendinger, P. (2017). "Planning Theory", 3rd Edition, Palgrave Macmillan.

16. Foucault, M. (1980). "Power/Knowledge: Selected Interviews and Other Writings 1972-1977", edited by Colin Gordon, Pantheon Books.

17. Healey, P. (2006). "Collaborative Planning: Shaping Places in Fragmented Societies", 2nd Edition, Palgrave Macmillan.
 

  • رضا شادمان فر
۳۱
فروردين

سویال محله ایرانی

در عصری که فناوری‌های هوشمند به سرعت در حال تغییر تمام ابعاد زندگی شهری هستند، بازاندیشی در مفهوم توسعه اجتماعی محله محور و ظرفیت‌سازی نهادی ضرورتی انکارناپذیر است. امروز با پارادوکسی مواجهیم که شاید در نگاه اول متناقض به نظر برسد: هرچه فناوری پیشرفته‌تر می‌شود، نیاز به تقویت ابعاد انسانی اجتماعات محلی بیشتر احساس می‌شود. در این مقاله، به بررسی چگونگی تعامل میان هوش مصنوعی و ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محله‌ای خواهیم پرداخت.

پارادایم شیفت: از شهر هوشمند به اجتماع هوشمند

بیش از یک دهه است که مفهوم "شهر هوشمند" در ادبیات توسعه شهری جایگاه ویژه‌ای یافته است. اما تجربیات سال‌های اخیر نشان داده که زیرساخت‌های فناورانه به تنهایی نمی‌توانند پاسخگوی نیازهای پیچیده انسانی باشند. این نکته ما را به سمت مفهومی عمیق‌تر هدایت می‌کند: "اجتماع هوشمند".

در پژوهش‌های اخیر ما در محله‌های تهران، دریافته‌ایم که تحول دیجیتال بدون توجه به بافت اجتماعی محله، به جای حل مسائل، ممکن است به تشدید نابرابری‌ها بینجامد. همان‌طور که پاسکال بورنت اشاره می‌کند، برای جلوگیری از جایگزینی توسط هوش مصنوعی، ما باید "انسانی‌تر" شویم نه "ماشینی‌تر" - اصلی که در طراحی محله‌های هوشمند نیز صادق است.

سرمایه اجتماعی محله‌ای و هوش مصنوعی

مفهوم "Humics" (توانایی‌های منحصراً انسانی) که در ادبیات جدید هوش مصنوعی مطرح شده، ارتباط تنگاتنگی با مفهوم "سرمایه اجتماعی محله‌ای" دارد که چارچوب نظری بسیاری از مطالعات توسعه محله محور را تشکیل می‌دهد. این همپوشانی مفهومی، فرصتی برای بازتعریف رویکردهای ظرفیت‌سازی نهادی فراهم می‌کند.

ما در مطالعه اخیر خود درباره ارزیابی مشارکتی تأثیرات اجتماعی (PSIA) پروژه‌های بازآفرینی شهری محله‌های تهران، به این نتیجه رسیدیم که هیچ الگوریتمی نمی‌تواند جایگزین خرد جمعی کنشگران محلی در تصمیم‌گیری‌های پیچیده اخلاقی-اجتماعی شود. این یافته، اهمیت "تصمیم‌گیری اخلاقی" را به عنوان یکی از ابعاد اصلی ظرفیت‌سازی نهادی برجسته می‌سازد.

همبستگی اجتماعی محلی: درسی از دوران پاندمی

پاندمی کووید-19 به ما آموخت که در بحران‌ها، آنچه بیش از زیرساخت‌های فناورانه به کمک اجتماعات محلی می‌آید، همبستگی اجتماعی است. هوش مصنوعی ممکن است بتواند شبکه‌های اجتماعی مجازی بسازد، اما آن احساس تعلق به مکان و روابط مبتنی بر اعتماد متقابل در مقیاس محله، همچنان منحصراً انسانی باقی خواهد ماند.

این درس، ما را به سمت بازنگری در الگوهای ظرفیت‌سازی نهادی سوق می‌دهد. ما باید از هوش مصنوعی نه به عنوان جایگزینی برای پیوندهای اجتماعی، بلکه به عنوان ابزاری برای تقویت این پیوندها استفاده کنیم. برای مثال، پلتفرم‌های دیجیتال محله‌محور می‌توانند امکان هماهنگی سریع‌تر مبادلات محلی، به اشتراک‌گذاری منابع و حمایت‌های متقابل را فراهم کنند.

چالش نابرابری دیجیتال و ضرورت دسترسی عادلانه

یکی از چالش‌های جدی در مسیر توسعه محله محور در عصر هوش مصنوعی، مسئله نابرابری دیجیتال است. فناوری‌های نوظهور می‌توانند نابرابری‌های موجود را تشدید کنند. اگر بخواهیم از "یادگیری مداوم" به عنوان یکی از ابعاد ظرفیت‌سازی صحبت کنیم، باید به بازتوزیع فرصت‌های یادگیری و دسترسی عادلانه به ابزارهای توانمندسازی نیز توجه کنیم.

تجربه ما در محله‌های کم‌برخوردار تهران نشان می‌دهد که توسعه زیرساخت‌های هوشمند بدون توجه به عدالت فضایی و اجتماعی، می‌تواند به ایجاد "جزایر هوشمند" در دریایی از محرومیت بینجامد. بنابراین، ظرفیت‌سازی نهادی در عصر هوش مصنوعی باید بر مبنای اصل عدالت دیجیتال و دسترسی فراگیر بنا شود.

به سوی یک چارچوب یکپارچه: ظرفیت‌سازی نهادی در عصر هوش مصنوعی

بر اساس تجارب و مطالعات انجام شده، می‌توان چارچوبی یکپارچه برای ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محله‌ای در عصر هوش مصنوعی پیشنهاد کرد که شامل این ابعاد باشد:

  1. سواد دیجیتال انتقادی: توانایی استفاده هوشمندانه و نقادانه از فناوری‌ها در سطح محله
  2. همراه‌سازی فناوری با بافت اجتماعی-فرهنگی: انطباق فناوری‌ها با ارزش‌ها و هنجارهای محلی
  3. تصمیم‌سازی مشارکتی با پشتیبانی فناوری: استفاده از ابزارهای دیجیتال برای تقویت (نه جایگزینی) فرایندهای تصمیم‌گیری جمعی
  4. همبستگی اجتماعی دیجیتال-فیزیکی: ایجاد پیوند میان فضاهای مجازی و فیزیکی محله
  5. دسترسی عادلانه به فرصت‌های یادگیری: توزیع برابر امکانات آموزشی و مهارت‌آموزی در حوزه فناوری‌های نوین
  6. انسان‌محوری فناوری: طراحی و توسعه فناوری‌ها با محوریت نیازهای انسانی و محلی

نتیجه‌گیری

در آستانه انقلاب هوش مصنوعی و تغییرات گسترده‌ای که در شیوه زندگی شهری در راه است، بازاندیشی در مفهوم توسعه اجتماعی محله‌محور و ظرفیت‌سازی نهادی ضرورتی انکارناپذیر است. پارادوکس عصر ما این است که هرچه فناوری پیشرفته‌تر می‌شود، نیاز به تقویت ابعاد انسانی، همبستگی اجتماعی و همکاری مبتنی بر اعتماد در اجتماعات محلی بیشتر احساس می‌شود.

ما باید با رویکردی آگاهانه و انتقادی، هوش مصنوعی را نه به عنوان جایگزینی برای ظرفیت‌های انسانی، بلکه به عنوان ابزاری برای تقویت این ظرفیت‌ها در نظر بگیریم. محله‌های هوشمند آینده، محله‌هایی خواهند بود که در آنها فناوری در خدمت انسانیت و عدالت اجتماعی قرار گرفته است.

در کتاب جدیدم با عنوان "ظرفیت‌سازی در محله‌های هوشمند ایرانی" که به زودی منتشر خواهد شد، به تفصیل به این موضوعات پرداخته‌ام. این اثر تلاشی است برای پیوند دادن میان نظریه‌های کلاسیک توسعه محله‌محور و پارادایم‌های نوظهور عصر دیجیتال، با تمرکز ویژه بر بافت فرهنگی-اجتماعی شهرهای ایران.

 

  • رضا شادمان فر
۲۵
فروردين

 سی

    مقدمه

در عصر حاضر، جوامع محلی با چالش‌های پیچیده‌ای در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی مواجه هستند. تغییرات سریع اقتصادی، شوک‌های ناشی از افتتاح یا تعطیلی بنگاه‌های اقتصادی، و سیاست‌های توسعه‌ای همگی نیازمند رویکردی علمی و سیستماتیک برای درک و مدیریت تأثیرات آنها هستند. در این میان، دانشگاه‌ها و مراکز علمی می‌توانند نقشی محوری در ظرفیت‌سازی و توانمندسازی اجتماعات محلی ایفا کنند. این مقاله به بررسی این نقش و تأثیر آن بر توسعه پایدار محلی می‌پردازد.

     تحول در نقش دانشگاه‌ها: از مشاوره فنی تا توانمندسازی جامع

دانشگاه‌ها و مراکز علمی به طور سنتی نقش مشاوران فنی را در جوامع محلی ایفا کرده‌اند. همانطور که استیون سی. دلر و مارتین شیلدز در مقاله خود اشاره می‌کنند، "زمانی که جوامع برای کسب اطلاعات به اساتید و کارکنان دانشگاه مراجعه می‌کنند، نقشی که به طور تاریخی ایفا شده، نقش مشاور فنی بوده که پاسخ‌های مشخص به سؤالات مشخص ارائه می‌دهد."

اما امروزه، با پیچیده‌تر شدن مسائل جوامع، نقش دانشگاه‌ها نیز در حال تحول است. دانشگاه‌ها دیگر صرفاً ارائه‌دهنده راه‌حل‌های فنی نیستند، بلکه به عنوان تسهیلگر در فرآیند توسعه ظرفیت‌های اجتماعی و نهادی عمل می‌کنند. این تحول از دو جنبه قابل بررسی است:

1.   تغییر از پاسخگویی به توانمندسازی  : دانشگاه‌ها به جای ارائه صرف پاسخ به سؤالات مطرح شده، در پی آموزش و توانمندسازی جوامع محلی برای حل مسائل خود هستند.

2.   تبدیل ابزارهای تحلیلی به ابزارهای آموزشی  : مدل‌های اقتصادی و تحلیل‌های اجتماعی که پیش‌تر صرفاً برای ارزیابی تأثیرات استفاده می‌شدند، اکنون به عنوان ابزارهای آموزشی برای درک عمیق‌تر مسائل به کار می‌روند.

     مدل‌سازی تأثیر اقتصادی: پلی میان دانشگاه و جامعه

یکی از مهم‌ترین حوزه‌هایی که دانشگاه‌ها و مراکز علمی می‌توانند در آن به ظرفیت‌سازی اجتماعات محلی کمک کنند، مدل‌سازی تأثیر اقتصادی است. این مدل‌ها امکان پیش‌بینی و ارزیابی اثرات سیاست‌های اقتصادی و تغییرات ساختاری را فراهم می‌آورند.

اهمیت این مدل‌ها در سه سطح قابل بررسی است:

1.   سطح سیاست‌گذاری  : کمک به تصمیم‌گیران محلی برای اتخاذ سیاست‌های آگاهانه‌تر با درک عمیق‌تر از پیامدهای اقتصادی تصمیمات آنها.

2.   سطح آموزشی  : ارتقای سطح دانش و آگاهی جامعه محلی نسبت به ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و نحوه تأثیرگذاری آنها بر یکدیگر.

3.   سطح ظرفیت‌سازی نهادی  : تقویت توانایی‌های نهادهای محلی برای تحلیل، برنامه‌ریزی و اجرای پروژه‌های توسعه‌ای.

به عنوان مثال، در مطالعات انجام شده در دانشگاه ویسکانسین، مدل‌های تأثیر اقتصادی جامعه نه تنها برای پیش‌بینی اثرات اقتصادی پروژه‌ها استفاده شده‌اند، بلکه به عنوان ابزاری آموزشی برای درگیر کردن جامعه محلی در فرآیند برنامه‌ریزی توسعه نیز به کار رفته‌اند.

     ظرفیت‌سازی نهادی: پیش‌نیاز توسعه پایدار

همانطور که رضا شادمان‌فر در مطالعات خود اشاره می‌کند، "ظرفیت‌سازی نهادی در محله‌ها پیش‌نیاز اقدامات منجر به توسعه در جوامع است." این دیدگاه با یافته‌های دلر و شیلدز همخوانی دارد که معتقدند "درخواست‌های اطلاعات، لحظه‌های آموزشی را نشان می‌دهند که در آن ارائه‌دهنده برنامه می‌تواند به جامعه کمک کند تا با دیدی وسیع‌تر به مسائل بیندیشد."

در این راستا، دانشگاه‌ها می‌توانند از طریق اقدامات زیر به ظرفیت‌سازی نهادی کمک کنند:

1.   آموزش رهبران محلی  : تربیت رهبران آگاه و متخصص در جوامع محلی که توانایی تحلیل مسائل و رهبری فرآیندهای توسعه را داشته باشند.

2.   ایجاد ساختارهای انطباق‌پذیر  : کمک به شکل‌گیری نهادهای محلی با قابلیت انطباق با شرایط متغیر اقتصادی و اجتماعی.

3.   تقویت پیوندهای اجتماعی  : تسهیل ارتباط میان گروه‌های مختلف اجتماعی و ذینفعان متعدد برای ایجاد هم‌افزایی در فرآیند توسعه.

4.   انتقال دانش و فناوری  : تسهیل دسترسی جوامع محلی به دانش روز و فناوری‌های نوین برای حل مسائل و چالش‌های پیش روی آنها.

     شبکه‌سازی ملی و منطقه‌ای: گسترش تأثیر

یکی از ابعاد مهم نقش دانشگاه‌ها در ظرفیت‌سازی اجتماعات محلی، ایجاد شبکه‌های همکاری در سطح ملی و منطقه‌ای است. همانطور که در متن مقاله آمده است، "در حالی که ابتکار مدل‌سازی هنوز در مراحل اولیه خود قرار دارد، اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها از مین و نیوهمپشایر گرفته تا تگزاس و آیداهو مشغول ساخت مجموعه‌ای از مدل‌های اقتصادی جامعه هستند."

این شبکه‌سازی می‌تواند منجر به:

1.   تبادل تجربیات و یادگیری متقابل  : انتقال تجربیات موفق و ناموفق میان جوامع مختلف و یادگیری از آنها.

2.   استانداردسازی و بهبود روش‌های تحلیلی  : ایجاد استانداردهای مشترک برای تحلیل‌های اقتصادی و اجتماعی و بهبود مستمر آنها.

3.   تحلیل سیاست از پایین به بالا  : فراهم آوردن امکان تحلیل سیاست‌های ملی با در نظر گرفتن تأثیرات آنها بر جوامع محلی.

     چالش‌ها و راهکارها

علیرغم پتانسیل بالای دانشگاه‌ها در ظرفیت‌سازی اجتماعات محلی، چالش‌هایی نیز در این مسیر وجود دارد:

1.   شکاف میان تئوری و عمل  : گاهی رویکردهای نظری دانشگاهی با واقعیت‌های عملی جوامع محلی همخوانی ندارد.

     راهکار  : تأکید بر پژوهش‌های کاربردی و مشارکتی که با نیازهای واقعی جوامع ارتباط نزدیک‌تری دارند.

2.   تداوم و پایداری همکاری‌ها  : پروژه‌های دانشگاهی اغلب کوتاه‌مدت هستند، در حالی که ظرفیت‌سازی نهادی فرآیندی بلندمدت است.

     راهکار  : ایجاد ساختارهای نهادی پایدار برای تداوم همکاری میان دانشگاه و جامعه، فراتر از پروژه‌های مقطعی.

3.   محدودیت منابع  : منابع انسانی و مالی محدود در دانشگاه‌ها و جوامع محلی.

     راهکار  : بهره‌گیری از رویکردهای مشارکتی و تجمیع منابع از طریق همکاری با بخش خصوصی، دولتی و سازمان‌های مردم‌نهاد.

4.   مقاومت در برابر تغییر  : گاهی ساختارهای سنتی جوامع محلی در برابر رویکردهای نوین مقاومت نشان می‌دهند.

     راهکار  : درگیر کردن رهبران محلی و ذینفعان کلیدی از ابتدای فرآیند و احترام به دانش بومی و ارزش‌های محلی.

     نتیجه‌گیری

دانشگاه‌ها و مراکز علمی می‌توانند نقشی فراتر از مشاوران فنی در توسعه جوامع محلی ایفا کنند. با تغییر رویکرد از ارائه صرف راه‌حل‌های فنی به توانمندسازی و ظرفیت‌سازی، آنها می‌توانند به جوامع محلی کمک کنند تا خود توانایی تحلیل، برنامه‌ریزی و اجرای فرآیندهای توسعه را کسب کنند.

مدل‌سازی تأثیر اقتصادی، به عنوان یکی از ابزارهای مهم در این زمینه، می‌تواند از یک ابزار تحلیلی صرف به ابزاری آموزشی و توانمندساز تبدیل شود. این تحول نیازمند تغییر در نگرش دانشگاهیان و همچنین ساختارهای نهادی دانشگاه‌ها و جوامع محلی است.

در نهایت، همکاری مؤثر میان دانشگاه‌ها و جوامع محلی می‌تواند منجر به ایجاد ساختارهای نهادی قدرتمند، افزایش سرمایه اجتماعی و در نتیجه توسعه پایدار محلی شود. چنانکه دلر و شیلدز اشاره می‌کنند، "هرچند هنوز کارهای زیادی باید انجام شود، اما تأثیر بالقوه آن بر نتایج محلی و ملی قابل توجه است."

  • رضا شادمان فر
۲۴
فروردين

دولت

سازمان‌های دولتی در مسیر خدمت‌رسانی به جامعه اغلب با چالش‌هایی مواجه می‌شوند که صرفاً با اتکا به منابع داخلی قابل‌حل نیستند.

اشتباه رایج مدیران این است که تصور می‌کنند تنها با جابه‌جایی نیروها، آموزش، پیاده‌سازی سیستم‌های جدید یا تخصیص بیشتر منابع می‌توانند مسائل را حل کنند.

واقعیت: عملکرد سازمان‌ها فقط متأثر از فرایندهای داخلی نیست. مدیران موفق کسانی هستند که با دیدی سیستمی، سطوح بیرونی سازمان را نیز در تصمیمات خود لحاظ می‌کنند.

ظرفیت‌سازی نهادی فرایندی است که سازمان‌ها را در شناسایی اهداف توسعه‌ای، حل پایدار مشکلات و بهبود خدمت‌رسانی توانمند می‌سازد.

ابعاد کلیدی:

  • توسعه نهادی (ساختارها و سیاست‌ها)
  • توانمندسازی اجتماعی (مشارکت ذینفعان)
  • ارتقای قابلیت‌های سیستمی (پاسخگویی به تغییرات محیطی)

راهکارها:

  1. نگاه سیستمی به سازمان
  2. شناسایی ظرفیت‌های موجود
  3. مشارکت ذینفعان در تصمیم‌گیری
  4. ترویج یادگیری سازمانی
  5. پایش مستمر شاخص‌های عملکردی

ظرفیت‌سازی نهادی یک مسیر مستمر است، نه یک پروژه مقطعی. سازمان‌هایی که این رویکرد را به کار می‌گیرند، عملکرد بهتر و مشروعیت بیشتری در جامعه خواهند داشت.

 

  • رضا شادمان فر
۰۸
فروردين


 بازآفرینی اجتماعی از منظر کنشگران 

این متن خلاصه ای است از یکی از بروندادهای رساله دکتری اینجانب با عنوان
 تحلیل راهبردی پیامدهای ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محلی کلان‌شهر تهران

در دنیای پیچیده و پویای مدیریت شهری معاصر، اجتماعات محلی نقشی اساسی و حیاتی در فرآیند توسعه ایفا می‌کنند. به عنوان سلول‌های بنیادین شهر، این اجتماعات می‌توانند محرک اصلی تحولات مثبت و پایدار باشند. با این حال، علی‌رغم اذعان به اهمیت روزافزون ظرفیت‌سازی نهادی در این اجتماعات، هنوز خلأهای معرفتی عمیقی در درک پیامدهای واقعی این رویکرد در بافت اجتماعی-کالبدی کلان‌شهرها وجود دارد. به عبارت دیگر، ما نیازمند درک عمیق‌تری از نحوه تاثیرگذاری ظرفیت‌سازی نهادی بر زندگی و پویایی جوامع محلی هستیم.

به همین منظور، پژوهشی به منظور شناسایی و تحلیل راهبردی پیامدهای مثبت ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محله‌ای کلان‌شهر تهران انجام شده است. هدف اصلی این پژوهش، بررسی تصویر ذهنی کنشگران اجتماعی محلات و تبیین پیامدهای راهبردی از منظر آن‌ها بود.

روش‌شناسی این پژوهش بر رویکرد کیفی و راهبرد تحلیل محتوای قراردادی استوار بود. در این راستا، با ۲۲ کنشگر اجتماعی و تسهیل‌گر محلی از محلات مختلف تهران، با استفاده از روش نمونه‌گیری هدفمند، مصاحبه‌های عمیق نیمه‌ساختارمند انجام شد. تمرکز این مصاحبه‌ها بر تجربیات زیسته و تصویر ذهنی آنان از فرآیندهای ظرفیت‌سازی نهادی بود. این روش کیفی، امکان درک عمیق چالش‌ها و فرصت‌های توسعه محلی را فراهم آورد.

یافته‌های این پژوهش نشان داد که فرآیند ظرفیت‌سازی نهادی پیامدهای مهمی در سه حوزه اصلی دارد:

*   **پیامدهای فردی:** ظرفیت‌سازی نهادی به توانمندسازی فردی کنشگران محلی، افزایش آگاهی و مهارت‌های آن‌ها و تقویت حس مسئولیت‌پذیری در قبال جامعه محلی کمک می‌کند.
*   **پیامدهای جمعی:** این فرآیند باعث تقویت انسجام اجتماعی، افزایش مشارکت جمعی در تصمیم‌گیری‌ها و حل مسائل محلی، و ایجاد حس تعلق به محله می‌شود.
*   **پیامدهای سازمانی - نهادی:** ظرفیت‌سازی نهادی منجر به تقویت نهادهای محلی، افزایش اثربخشی فعالیت‌های آن‌ها، و بهبود ارتباط بین نهادهای محلی و مدیریت شهری می‌شود.

در مجموع، نتایج این پژوهش نشان می‌دهد که ظرفیت‌سازی نهادی، فرآیندی پویا، چندبعدی و راهبردی در بازآفرینی اجتماعات شهری تهران است. این رویکرد فراتر از مداخلات مدیریتی سنتی، به بازتولید مستمر روابط اجتماعی، توانمندسازی هم‌زمان فردی و جمعی و خلق فضاهای گفتگو محور منجر می‌شود. در این پارادایم نوین، مشارکت اجتماعی از مفهومی انتزاعی به کنشی راهبردی برای بازسازی هویت محله‌ای، ارتقای سرمایه اجتماعی و دموکراتیزه‌کردن مدیریت شهری تبدیل می‌گردد.

**نکته برجسته این پژوهش، ارائه بینشی عمیق از تجربیات زیسته کنشگران اجتماعی است. این تجربیات نشان می‌دهد که ظرفیت‌سازی نهادی رویکردی نوین است که با توانمندسازی محلی، زمینه گذار از مدیریت متمرکز به مشارکتی و بازآفرینی اجتماعی محله را فراهم می‌سازد. این پژوهش می‌تواند راهنمایی برای سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان شهری باشد تا با درک بهتر اهمیت ظرفیت‌سازی نهادی، زمینه را برای توسعه پایدار و متوازن کلان‌شهر تهران فراهم کنند.**

  • رضا شادمان فر
۲۸
اسفند

سینما، به عنوان یکی از هنرهای پرقدرت، تأثیر عمیقی بر روح و روان انسان دارد. دیدن فیلم‌های ارزشمند، چه از نظر محتوا و چه از منظر تکنیک‌های هنری، می‌تواند به روشنگری و سیقل روح انسان کمک کند. در دنیایی که فرصت‌های ما محدود است و مشغله‌های روزمره مانع از مطالعه کتاب می‌شود، سینما می‌تواند جانشین مناسبی باشد. همان‌طور که یک تصویر معادل هزاران کلمه است، میلیون‌ها تصویر به هم پیوسته در یک فیلم می‌توانند تغییرات معناداری در نگرش و احساسات مخاطب ایجاد کنند.

فیلم‌ها می‌توانند ما را با فرهنگ‌ها، داستان‌ها و تجربیات متنوع آشنا کنند و نورافکنی بر روی زوایای پنهان زندگی انسانی بیندازند. هر فیلم می‌تواند به ما فرصتی برای تامل در موضوعات عمیق زندگی، عشق، جنگ، شجاعت و امید بدهد. این تجربه‌های سینمایی نه تنها ما را سرگرم می‌کند، بلکه دعوتی است به تفکر و درک بهتر دنیای پیرامون‌مان. در نتیجه، بر آن شدم تا فهرستی از فیلم‌های ارزشمند را برای شما تهیه کنم که می‌تواند در این ایام نوروزی، فرصت‌های جدیدی برای کشف و لذت را فراهم آورد.

 

با نزدیک شدن به ایام نوروز، به عنوان یک  علاقه‌مند به سینما، تصمیم گرفتم تا فهرستی از فیلم‌هایی که به نظر جذاب و دیدنی می‌آیند را برای خودم تهیه کنم و بنظرم آمد آن را هم با شما به اشتراک بزارم. این فیلم‌ها بر اساس جستجو و بررسی در پایگاه‌های داده سینمایی معتبر انتخاب شده‌اند و خودم هنوز هیچ‌یک از آن‌ها را ندیده‌ام. بنابراین، مسئولیتی در خصوص محتوا و پیام آن‌ها ندارم.

این لیست به شما کمک می‌کند تا در ایام تعطیلات فیلم‌هایی را انتخاب کنید که بر اساس جذابیت داستان، نظرات تماشاگران و امتیازها در پایگاه‌های معتبر اولویت‌بندی شده‌اند. وجود این لیست می‌تواند فرایند انتخاب فیلم را آسان‌تر کرده و شما را به سمت گزینه‌های بهتر هدایت کند، تا از زمان خود به خوبی بهره‌برداری کنید.

همچنین، فیلم‌هایی که خودم دیده‌ام و در این لیست نیستند، می‌توانند به عنوان گزینه‌های تکمیلی معرفی شوند. برخی از این فیلم‌ها شامل:

  • Dune
  • The Godfather
  • Parasite
  • Eternal Sunshine of the Spotless Mind

هستند که از لیست حذف شدند. 

فیلم هایی که (شاید) باید آنها را دید در جدول زیر به ترتیب اولیت قرارگرفته اند به شرح ذیل است:امیدوارم این لیست برای شما مفید باشد و در ایام نوروز از تماشای این فیلم‌ها لذت ببرید.

اولویت نام فیلم سال تولید جوایز/نامزدی ژانر چرا باید دید؟
1 Wicked: For Good 2024 برنده گلدن گلوب بهترین دستاورد سینمایی و 10 نامزدی اسکار 2025 موزیکال/فانتزی اقتباسی سینمایی از موزیکال محبوب برادوی، درباره داستان دو جادوگر و دوستی‌ آنها.
2 Poor Things 2023 برنده گلدن گلوب بهترین فیلم کمدی و نامزد اسکار 2025 علمی-تخیلی/درام تاریخی اقتباسی خلاقانه از رمان، با داستانی درباره بازگشت یک زن به زندگی.
3 The Zone of Interest 2023 برنده اسکار بهترین فیلم بین‌المللی و نامزد گلدن گلوب 2025 درام تاریخی/جنگی روایتی متفاوت از جنگ جهانی دوم با تمرکز بر زندگی روزمره.
4 Joker: Folie à Deux 2024 نامزدهای متنوع، اما در نهایت هیچ نامزدی برای اسکار 2025 درام/موزیکال ادامه داستان جوکر با ترکیب عناصر موزیکال و روان‌شناسانه.
5 Anatomy of a Fall 2023 برنده نخل طلای کن و نامزد گلدن گلوب 2025 معمایی/حقوقی داستانی پیچیده درباره پرونده یک قتل که در آن همسر در دادگاه قرار می‌گیرد.
6 Civil War 2024 نامزدهای متنوع، انتظار برای اسکار 2025 درام تاریخی/جنگی روایتی از یک جنگ داخلی مدرن، تجزیه و تحلیل‌های اجتماعی و سیاسی را به تصویر می‌کشد.
7 Furiosa 2024 نامزد اسکار 2025 اکشن/علمی-تخیلی پیش‌درآمد Mad Max: Fury Road، به بررسی ریشه‌های شخصیت فیورسا می‌پردازد.
8 Past Lives 2023 نامزد اسکار 2025 درام/عاشقانه روایتی عمیق از روابط انسانی و بازگشت به گذشته.
9 The Boy and the Heron 2023 برنده گلدن گلوب بهترین انیمیشن انیمیشن/فانتزی آخرین اثر میازاکی، داستانی جذاب با عناصر تخیلی.
10 All the Light We Cannot See 2023 نامزد چندین جایزه، از جمله گلدن گلوب 2025 درام تاریخی/جنگی اقتباس از رمان برنده پولیتزر با داستانی انسانی در دوران جنگ.
11 The Color Purple 2023 برنده گلدن گلوب بهترین موزیکال درام/موزیکال اقتباسی موزیکال از رمان مشهور با روایت زندگی یک زن سیاه‌پوست.
12 Emancipation 2023 نامزد گلدن گلوب و اسکار 2025 درام تاریخی داستانی نیرومند از مبارزه برای آزادی در تاریخ آمریکا.
13 Sofia's Heart 2024 نامزد گلدن گلوب بهترین بازیگر زن 2025 درام داستانی حساسی درباره روابط انسانی و اعتماد.
14 The Fabelmans 2023 برنده گلدن گلوب بهترین کارگردانی (استیون اسپیلبرگ) درام/زندگی‌نامه داستان زندگی استیون اسپیلبرگ و تأثیرات خانواده بر هنر او.


پیشاپیش سال پر از رشدی را برایتان آرزومندم. 💐🌸🌼🌻☀️🌱

  • رضا شادمان فر
۰۳
آذر

This text discusses the challenges of achieving sustainable urban development through community-based planning, particularly in megacities like Tehran.  It emphasizes the importance of genuine community participation and capacity building as crucial for sustainable urban development. The research highlights that successful capacity building requires certain prerequisites, including a shift in public attitudes, fostering constructive interactions, identifying capable local actors, and adopting a process-oriented approach to planning and participation.  However, several obstacles often hinder capacity building, such as government overreach, lack of efficient organizational structures, legal barriers, conflicts of interest, potential for corruption, top-down institutionalization, lack of localization, inadequate interaction networks, low social capital, and a fading neighborhood identity.

The study specifically examines Tehran, revealing that despite efforts to establish social structures like neighborhood councils and committees, capacity building for neighborhood-based planning has been unsuccessful due to an inability to change public attitudes and the prevailing economic conditions.  The proposed intervention framework suggests addressing legal obstacles and conflicts of interest at the national level, promoting decentralized decision-making in local affairs, and reforming regulations to define the scope of local authorities.  Furthermore, it emphasizes capacity building at the individual level to empower citizens as planners and implementers at the neighborhood level, alongside addressing their economic and social needs.  Finally, it calls for capacity building within local government to facilitate participatory management and planning approaches.  The study concludes that reforming the executive bodies of urban management organizations and shifting citizen attitudes are crucial for successful neighborhood-based planning in Tehran.


**Key Recommendations:**

* **National Level:**
    * Resolve legal obstacles and conflicts of interest between national and local governments.
    * Clearly define the role of local authorities in national law.

* **Policy Level:**
    * Promote decentralized decision-making in local affairs.
    * Reform regulations to define the scope of local authorities' decision-making and activities.

* **Individual Level:**
    * Empower citizens as planners and implementers at the neighborhood level.
    * Invest in long-term programs to shift attitudes towards active participation.
    * Address economic and social needs to enable higher-level engagement.

* **Local Government Level:**
    * Foster acceptance of participatory management and planning approaches.
    * Reform and rebuild the executive bodies of urban management organizations.

* **Overall:**
    * Foster collaboration and coordination between NGOs, government institutions, and citizen actors.
    * Recognize and address the impact of economic crises and social insecurity on citizen engagement.
    * Acknowledge and accept the diversity of local contexts and approaches to capacity building.


By addressing these recommendations, the study suggests that cities can move closer to achieving truly sustainable and community-driven urban development.

  • رضا شادمان فر
۰۲
آذر

 

As part of my doctoral research in urban planning, I've been deeply exploring the concept of institutional capacity building and its transformative potential at the community level. My research reveals a compelling narrative of how strengthening local institutions can lead to a ripple effect of positive change, impacting individuals, collectives, organizations, and even the broader urban landscape.  It's not just about building better systems; it's about empowering people and fostering thriving, resilient communities.

My findings highlight the multi-faceted benefits of this approach. At the individual level, capacity building nurtures a sense of ownership, purpose, and efficacy.  People feel more valued, more engaged, and more empowered to contribute meaningfully to their communities.  This individual empowerment translates to a stronger collective identity, increased participation in local initiatives, and a greater sense of trust and social cohesion.  It's about fostering an environment where everyone feels seen, heard, and capable of making a difference.

Beyond the individual and collective spheres, institutional capacity building also plays a crucial role in strengthening local organizations and governance structures. It fosters collaboration between government agencies, community groups, and other stakeholders, creating a more responsive and effective system for addressing local needs.  This collaborative approach leads to better resource allocation, improved service delivery, and more democratic decision-making processes.  Ultimately, it creates a more equitable and sustainable urban environment characterized by improved health outcomes, reduced pollution, increased green spaces, and a thriving local economy.  My research underscores the importance of investing in institutional capacity building as a key strategy for creating vibrant, resilient, and inclusive communities for the future.  It's an investment in people, in partnerships, and in the power of collective action to shape positive urban change.

 

Outcomes of Institutional Capacity Building:

  • Individual Level:

    • Increased sense of importance and belonging.
    • Greater enjoyment and personal fulfillment.
    • Feeling of usefulness and contribution.
    • Enhanced individual autonomy and agency.
  • Collective Level:

    • Stronger sense of community and togetherness.
    • Increased visibility and recognition of residents' efforts.
    • Enhanced community participation and engagement.
    • Development of a shared identity and purpose.
    • Expansion of social networks and connections.
    • Building trust and confidence among community members.
    • Strengthening sense of place and local belonging.
    • Fostering a sense of ownership and responsibility for the neighborhood and city.
    • Creation and development of social capital, including expanded influence of local actors, access to resources, and improved communication channels.
  • Institutional/Organizational Level:

    • Supportive and enabling role of government and formal institutions.
    • Provision of material resources and infrastructure.
    • Effective policy-making and implementation.
    • Logistical power and support for community initiatives.
    • Delivery of essential services to residents.
    • Legal decision-making power delegated to local institutions.
    • Implementation of community-led projects and programs.
    • Combined influence of various actors and stakeholders.
    • Access to research and knowledge resources.
    • Training and empowerment opportunities for residents.
    • Building trust between institutions and the community.
    • Improved communication and collaboration between stakeholders.
    • Increased participation of residents in local governance.
  • Societal Level (Modernization):

    • Development of a stronger local identity.
    • Transition towards more democratic structures and processes.
    • Fostering democratic practices through participatory institutions.
    • Prevention of social atomization and isolation.
    • Development of robust local institutions and organizations.
    • Increased civic engagement and participation.
  • Urban Level (Positive Transformations):

    • Improved neighborhood health and well-being.
    • Reduction of pollution and environmental hazards.
    • Expansion of green spaces and recreational areas.
    • Reduced city-wide costs and improved efficiency.
    • Decreased intra-city commutes and transportation needs.
    • Increased productivity and economic activity.
    • Positive social and economic impacts on the city as a whole.

This framework clearly outlines the multi-level benefits of institutional capacity building, highlighting its importance for individual empowerment, community development, and positive urban transformation. It emphasizes the interconnectedness of these levels, demonstrating how strengthening capacity at one 

  • رضا شادمان فر
۰۱
آذر

ا

در حوزه برنامه‌ریزی شهری، قدرت و جامعه‌شناسی شهری، مکاتب نوظهور متعددی وجود دارند که به تحلیل و بررسی مسائل شهری از دیدگاه‌های جدید می‌پردازند. برخی از این مکاتب عبارتند از:

  1. ژئوپلیتیک شهری: این مکتب به تحلیل روابط قدرت، رقابت و سیاست در فضای شهری می‌پردازد و به بررسی تأثیرات مثبت و منفی این روابط بر شهرها می‌پردازد1.

  2. مکتب شیکاگو: این مکتب به بررسی بی‌نظمی‌های جامعه صنعتی و ارائه الگوی روستا-شهر برای حل مشکلات شهری می‌پردازد.

  3. نظریه‌های نوین برنامه‌ریزی شهری: این نظریه‌ها به بررسی جدیدترین دیدگاه‌ها، پارادایم‌ها، الگوها و راهبردهای برنامه‌ریزی شهری و شهرسازی می‌پردازند.

  4. مدل‌های قدرت در برنامه‌ریزی شهری: این مدل‌ها به بررسی نقش و اثرگذاری مفاهیمی مانند آموزش، مشارکت، طبقه، فضا، زبان، منفعت، دانش و گفتمان در برنامه‌ریزی شهری می‌پردازند.

این مکاتب و نظریه‌ها به تحلیل و بررسی مسائل شهری از دیدگاه‌های جدید و نوین می‌پردازند و به توسعه دانش جامعه‌شناسی شهری و برنامه‌ریزی شهری کمک می‌کنند.

 

ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محلی در مکاتب نوظهور برنامه‌ریزی شهری، قدرت و جامعه‌شناسی شهری جایگاه مهمی دارد و به تحلیل و بررسی مسائل شهری از دیدگاه‌های جدید می‌پردازد. در ادامه به بررسی جایگاه این موضوع در مکاتب نوظهور و نسبت آنها با هم می‌پردازیم:

جایگاه ظرفیت‌سازی نهادی در مکاتب نوظهور

  1. ژئوپلیتیک شهری: این مکتب به تحلیل روابط قدرت و سیاست در فضای شهری می‌پردازد و ظرفیت‌سازی نهادی را به عنوان ابزاری برای تقویت نهادهای محلی و افزایش مشارکت اجتماعی در نظر می‌گیرد

  2. مکتب شیکاگو: این مکتب به بررسی بی‌نظمی‌های جامعه صنعتی و ارائه الگوهای جدید برای حل مشکلات شهری می‌پردازد. ظرفیت‌سازی نهادی در این مکتب به عنوان راهی برای تقویت پیوندهای اجتماعی و افزایش همبستگی در اجتماعات محلی مورد توجه قرار می‌گیرد

  3. نظریه‌های نوین برنامه‌ریزی شهری: این نظریه‌ها به بررسی جدیدترین دیدگاه‌ها و راهبردهای برنامه‌ریزی شهری می‌پردازند و ظرفیت‌سازی نهادی را به عنوان ابزاری برای توسعه پایدار و افزایش کیفیت زندگی در اجتماعات محلی می‌بینند

  4. مدل‌های قدرت در برنامه‌ریزی شهری: این مدل‌ها به بررسی نقش و اثرگذاری مفاهیمی مانند آموزش، مشارکت و گفتمان در برنامه‌ریزی شهری می‌پردازند و ظرفیت‌سازی نهادی را به عنوان راهی برای افزایش مشارکت و تقویت نهادهای محلی در نظر می‌گیرند.

نسبت مکاتب نوظهور با ظرفیت‌سازی نهادی

این مکاتب نوظهور هر یک به نحوی به ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محلی پرداخته‌اند و به تحلیل و بررسی مسائل شهری از دیدگاه‌های جدید کمک کرده‌اند. نسبت این مکاتب با ظرفیت‌سازی نهادی به شرح زیر است:

  • ژئوپلیتیک شهری: تأکید بر روابط قدرت و سیاست در فضای شهری و استفاده از ظرفیت‌سازی نهادی برای تقویت نهادهای محلی.
  • مکتب شیکاگو: تأکید بر تقویت پیوندهای اجتماعی و افزایش همبستگی در اجتماعات محلی از طریق ظرفیت‌سازی نهادی.
  • نظریه‌های نوین برنامه‌ریزی شهری: تأکید بر توسعه پایدار و افزایش کیفیت زندگی در اجتماعات محلی از طریق ظرفیت‌سازی نهادی.
  • مدل‌های قدرت در برنامه‌ریزی شهری: تأکید بر افزایش مشارکت و تقویت نهادهای محلی از طریق ظرفیت‌سازی نهادی.

این مکاتب و نظریه‌ها به تحلیل و بررسی مسائل شهری از دیدگاه‌های جدید و نوین پرداخته‌اند و به توسعه دانش جامعه‌شناسی شهری و برنامه‌ریزی شهری کمک کرده‌اند.

 

ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محله‌ای با مکاتب نوظهور برنامه‌ریزی شهری، قدرت و جامعه‌شناسی شهری ارتباطات و نسبت‌های مختلفی دارد. این رویکرد می‌تواند به تقویت نهادهای محلی، افزایش مشارکت اجتماعی، کاهش نابرابری‌های اجتماعی و بهبود کیفیت زندگی در اجتماعات محله‌ای کمک کند. همچنین، این رویکرد می‌تواند به افزایش شفافیت و پاسخگویی در فرآیندهای تصمیم‌گیری و تقویت پیوندهای اجتماعی کمک کند. در این بین  ظرفیت‌سازی نهادی در  چارچوب  نظریه‌های نوین برنامه‌ریزی شهری به عنوان ابزاری برای توسعه پایدار و افزایش کیفیت زندگی در اجتماعات محله‌ای مورد استفاده قرار می‌گیرد. این رویکرد می‌تواند به تقویت نهادهای محلی و افزایش مشارکت اجتماعی کمک کند

 

  • رضا شادمان فر
۰۱
آذر

 

 

ظرفیت‌سازی در اجتماعات محله‌ای می‌تواند به دیدگاه‌های مختلفی نزدیک باشد. 

دیدگاه سوسیالیستی

در این دیدگاه، ظرفیت‌سازی به عنوان ابزاری برای:

  • توانمندسازی اجتماعات محلی: سوسیالیست‌ها بر اهمیت مشارکت جمعی و عدالت اجتماعی تأکید دارند. آنها معتقدند که ظرفیت‌سازی می‌تواند به کاهش نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی کمک کند.
  • تقویت پیوندهای اجتماعی: سوسیالیست‌ها بر اهمیت ایجاد و تقویت پیوندهای اجتماعی در اجتماعات محلی تأکید دارند. این پیوندها می‌توانند به افزایش همبستگی و همکاری بین اعضای جامعه کمک کنند.
  • افزایش قدرت اجتماعات محلی: سوسیالیست‌ها معتقدند که ظرفیت‌سازی می‌تواند به افزایش قدرت و توانایی اجتماعات محلی برای مقابله با چالش‌ها و مشکلات اجتماعی کمک کند.

دیدگاه لیبرالیستی

در این دیدگاه، ظرفیت‌سازی به عنوان ابزاری برای:

  • تقویت حقوق فردی و آزادی‌های مدنی: لیبرال‌ها بر اهمیت توانمندسازی افراد و گروه‌ها برای مشارکت مؤثر در فرآیندهای اجتماعی و تصمیم‌گیری تأکید دارند.
  • افزایش مشارکت: لیبرال‌ها معتقدند که ظرفیت‌سازی می‌تواند به افزایش مشارکت افراد در فرآیندهای دموکراتیک و اجتماعی کمک کند.
  • تقویت دموکراسی: لیبرال‌ها بر اهمیت تقویت نهادهای دموکراتیک و افزایش شفافیت و پاسخگویی در فرآیندهای تصمیم‌گیری تأکید دارند.

دیدگاه مارکسیستی

در این دیدگاه، ظرفیت‌سازی به عنوان ابزاری برای:

  • مبارزه طبقاتی: مارکسیست‌ها از ظرفیت‌سازی برای سازماندهی کارگران و دیگر گروه‌های تحت ستم به منظور دستیابی به عدالت اجتماعی و اقتصادی استفاده می‌کنند.
  • تغییرات انقلابی: مارکسیست‌ها معتقدند که ظرفیت‌سازی می‌تواند به ایجاد تغییرات انقلابی در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی کمک کند.

بنابراین، ظرفیت‌سازی در اجتماعات محله‌ای می‌تواند به هر یک از این دیدگاه‌ها نزدیک باشد و به اهداف و ارزش‌های هر یک از این ایدئولوژی‌ها بستگی دارد. 

 

ماتریالیت و سوسیالیست ولیبرالیسم و ظرفیت نهادی در اجتماعات شهری

دیدگاه نولیبرالیسم 

نو لیبرال‌ها به ظرفیت‌های نهادی در اجتماعات محلی از دیدگاه خاص خود نگاه می‌کنند که بر اهمیت بازار آزاد، کاهش دخالت دولت و تقویت نهادهای مدنی تأکید دارد. برخی از ویژگی‌های دیدگاه نو لیبرالیستی در این زمینه عبارتند از:

  1. تقویت نهادهای مدنی: نو لیبرال‌ها بر اهمیت نهادهای مدنی و سازمان‌های غیر دولتی (NGOs) در تقویت ظرفیت‌های نهادی اجتماعات محلی تأکید دارند. آنها معتقدند که این نهادها می‌توانند به عنوان واسطه‌هایی بین دولت و جامعه عمل کنند و به افزایش مشارکت اجتماعی کمک کنند1.

  2. کاهش دخالت دولت: نو لیبرال‌ها بر کاهش دخالت دولت در امور محلی تأکید دارند و معتقدند که دولت باید نقش تسهیل‌گر را ایفا کند و اجازه دهد که نهادهای محلی و مدنی به طور مستقل عمل کنند2.

  3. بازار آزاد: نو لیبرال‌ها بر اهمیت بازار آزاد و رقابت در تقویت ظرفیت‌های نهادی تأکید دارند. آنها معتقدند که بازار آزاد می‌تواند به تخصیص بهینه منابع و افزایش کارایی نهادهای محلی کمک کند2.

  4. توانمندسازی افراد: نو لیبرال‌ها بر اهمیت توانمندسازی افراد و گروه‌ها برای مشارکت مؤثر در فرآیندهای اجتماعی و تصمیم‌گیری تأکید دارند. آنها معتقدند که افراد باید توانایی‌ها و مهارت‌های لازم برای مشارکت در امور محلی را داشته باشند1.

این دیدگاه‌ها نشان می‌دهد که نو لیبرال‌ها به ظرفیت‌های نهادی در اجتماعات محلی از منظر تقویت نهادهای مدنی، کاهش دخالت دولت، اهمیت بازار آزاد و توانمندسازی افراد نگاه می‌کنند.

 

 

 

  • رضا شادمان فر