یادداشت های

رضاشادمان فر

یادداشت های

رضاشادمان فر

رضا شادمان فر کارشناس ارشد مدیریت شهری و دانشجوی شهرسازی و فعال در حوزه های مشارکت شهروندان در مدیریت شهری ، شورایاری ها و مدیریت محله در این وبلاگ به بیان دیدگاه های خود و مشاهداتش می پردازد. همچنین وب سایت shadmanfar.ir برای ارتباط و آشنایی بیشتر با ایشان در دسترس است.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدیریت شهری» ثبت شده است

۲۶
مرداد

کلانشهر تهران، با مجموعه‌ای پیچیده از چالش‌های مدیریتی و اجتماعی، بستری منحصر به فرد برای درک ژرفای تعاملات نهادی فراهم می‌کند. نظریه ظرفیت‌سازی نهادی کوششی علمی برای گشودن دریچه‌ای نو به فهم پیچیدگی‌های مدیریت شهری است. در این یادداشت قصد دارم در خصوص ویژگی های این پژوهش مطالبی را ارایه کنم:

روش‌شناسی پژوهش، تلفیقی از رویکردهای کیفی، تحلیل محتوا و مطالعات میدانی بود. محققان با گردآوری داده‌ها از سه منبع اصلی - مصاحبه‌های عمیق، مشاهدات میدانی و تحلیل اسناد سازمانی - تلاش کردند تا لایه‌های پنهان و پیچیده تعاملات نهادی را آشکار سازند.

نمونه‌گیری هدفمند، شامل ۲۰ مصاحبه‌شونده از گروه‌های مختلف، طیفی متنوع از دیدگاه‌ها را پوشش داد:

  • مدیران ارشد شهرداری
  • اعضای شورای شهر
  • فعالان محلی
  • کارشناسان تخصصی مدیریت شهری

چارچوب نظری پژوهش بر مدل تعامل چندسطحی متمرکز شد که سه لایه اساسی تعامل را مورد بررسی قرار داد:
۱. سطح خُرد: نهادهای محلی و شوراهای شهری
۲. سطح میانی: سازمان‌های تخصصی شهرداری
۳. سطح کلان: مدیریت راهبردی و نهادهای حاکمیتی

مهمترین یافته‌های پژوهش نشان داد که توسعه شهری، فرآیندی پیچیده‌تر از یک دستور اداری ساده است. محققان دریافتند که ظرفیت‌سازی نهادی مستلزم:

  • شکستن سیلوهای سازمانی
  • ایجاد فضای گفتگوی باز و صادقانه
  • درک عمیق تفاوت‌های سازمانی
  • احترام متقابل میان کنشگران

از دستاوردهای کلیدی، کشف مکانیزم‌های پنهان تعامل سازمانی بود. پژوهش نشان داد که ارتباطات غیررسمی، گاه تأثیری عمیق‌تر از سازوکارهای رسمی دارند.

با این حال، محدودیت‌های پژوهش نیز انکارناپذیر است. حجم محدود نمونه و عمق اندک تحلیل‌ها، از نقاط ضعف اصلی مطالعه محسوب می‌شوند. پیشنهاد می‌شود در مطالعات آتی:

  • تعداد مصاحبه‌شوندگان افزایش یابد
  • از تکنیک‌های پیشرفته‌تر تحلیل استفاده شود
  • پوشش گروه‌های بیشتری از کنشگران شهری مد نظر قرار گیرد

راهبردهای عملیاتی پیشنهادی برای توسعه نهادی عبارتند از:

  • طراحی پلتفرم‌های تعاملی هوشمند
  • توانمندسازی نهادهای محلی
  • تسهیل گفتگوهای بین‌بخشی
  • ارتقای سرمایه اجتماعی
  • ایجاد سازوکارهای بازخورد مستمر

در نهایت، این پژوهش نشان می‌دهد که مدیریت شهری، دیگر یک فرآیند خطی نیست، بلکه اکوسیستمی پیچیده است که نیازمند:

  • نگاه سیستمی
  • درک متقابل
  • انعطاف‌پذیری سازمانی
  • خلاقیت مدیریتی
 
  • رضا شادمان فر
۲۲
مرداد

توسعه پایدار در جوامع مختلف تنها زمانی تحقق می‌یابد که نهادها بتوانند از ظرفیت‌های واقعی خود بهره‌برداری کنند. این ظرفیت‌سازی نیازمند شناسایی و برطرف نمودن ضعف‌های ساختاری، حقوقی، سیاسی و فرهنگی در جوامع است، چرا که این عناصر به‌طور مستقیم بر حضور و مشارکت کنشگران و ذینفعان در فرایندهای تصمیم‌گیری تاثیر می‌گذارند. کاظمیان و جلیلی (1394) با تأکید بر دو نکته اصلی، بر اهمیت اصلاح ساختار قدرت موجود در نظام مدیریت شهری و ظرفیت‌سازی نهادی برای بهره‌برداری بهینه از ظرفیت‌های محلی تأکید کرده‌اند. در این مقاله، مراحل و گام‌های اصلی در راستای تقویت ساختارهای حکمروایی شهری بررسی می‌شود.

1. فعال‌سازی ظرفیت‌های نهادهای مدیریت شهری:

نخستین گام در تقویت ساختارها و فرآیندهای حکمروایی شهری، فعال‌سازی ظرفیت‌های مثبت نهادهای مدیریت شهری، اعم از عمومی، خصوصی، مردمی و دولتی است. هرکدام از این نهادها می‌توانند با تقویت ظرفیت‌های سیاسی، اجتماعی و فکری خود، حتی در مقیاس‌های خرد، فضای انحصارگرایی را تغییر دهند. برای نمونه، در تهران، افزایش حس مطالبه‌گری شهروندان و توجه به منافع عمومی می‌تواند فشار بیشتری به نهادهای مدیریت شهری وارد کند و در نتیجه، به تغییرات مثبت منجر شود.

2. مهار قدرت ذی‌نفعان کلیدی شهری:

این مرحله با تحقق گام قبلی مرتبط است. زمانی که فشار مطالبات نهادهای شهری به تعادل قدرت منجر شود، می‌توان انتظار داشت که نهادهای بزرگ‌تر در قدرت به چالش کشیده شوند. در این شرایط، مهار قدرت نهادهای بزرگ و ادغام نظرات و مطالبات ذی‌نفعان مختلف در فرآیند تصمیم‌گیری اهمیت ویژه‌ای می‌یابد.

3. دستیابی به فضای گفت‌وگو و مذاکره:

نهایتاً، ایجاد فضایی برای گفت‌وگو و چانه‌زنی میان ذی‌نفعان برای دستیابی به منافع مشترک ضروری است. این بالغ بر آن، مستلزم آن است که منافع عمومی در اولویت برنامه‌ها قرار گیرد و تفاهم‌ها در چارچوب‌های رسمی و قانونی انجام گیرد.

4. نظریه ظرفیت‌سازی نهادی تعاملی:

نظریه ظرفیت‌سازی نهادی تعاملی به‌عنوان رویکردی نوین به برنامه‌ریزی مشارکتی، یک چارچوب جامع برای درک و هدایت فرآیندهای توسعه محلی ارائه می‌دهد. این نظریه با تأکید بر تعامل پویا میان کنشگران محلی و نهادهای رسمی شکل می‌گیرد و بر اساس سه رکن اساسی‌اند:

  • مدیریت مشارکتی تعاملی
  • ساختارمندسازی شبکه‌ای
  • آموزش و توانمندسازی چندسویه

به‌علاوه، این نظریه از طریق فرآیند "ظرفیت‌یابی ← ظرفیت‌سازی ← نهادسازی" عمل کرده و به احیای ظرفیت‌های اجتماعی و تقویت سرمایه محله‌ای منجر می‌شود.

5. کاربست نظری و عملیاتی:

نظریه ظرفیت‌سازی نهادی تعاملی در دو سطح نظری و عملیاتی قابل کاربست است. در سطح نظری، این نظریه به ارائه چارچوب تحلیلی جامع برای فهم پویایی‌های توسعه محله‌ای و تبیین مکانیسم‌های تأثیرگذار در فرآیند ظرفیت‌سازی نهاد می‌پردازد. در سطح عملیاتی، این نظریه می‌تواند راهنمایی برای برنامه‌ریزان و مدیران شهری در طراحی و پیاده‌سازی مداخلات محله‌ای ارائه دهد.

نتیجه‌گیری:

ظرفیت‌سازی نهادی ابزاری حیاتی برای دستیابی به توسعه پایدار در جوامع محلی است. با ایجاد ساختارهای مناسب و توانمندسازی کنشگران محلی، می‌توان به نتایج موفقیت‌آمیز دست یافت. به همین ترتیب، اصلاح ساختار قدرت و ایجاد فضایی برای گفت‌وگو و همکاری میان نهادهای مختلف، از جمله پیش‌نیازهای اصلی این فرآیند می‌باشد. نظریه ظرفیت‌سازی نهادی تعاملی با تأکید بر تعاملات چندسطحی و شبکه‌سازی، می‌تواند در شکل‌دهی به آینده‌ای پایدار برای جوامع محلی مؤثر واقع شود.

مراجع و ماخذ:

  1. کاظمیان، س. و جلیلی، ع. (1394). ظرفیت‌سازی نهادی و اصلاح ساختار قدرت در مدیریت شهری. مجله مطالعات برنامه‌ریزی شهری، 12(1).
  2. Fröde, E. (2018). The Role of Institutional Capacity in Urban Planning. Journal of Urban Affairs, 40(3), 192-207.
  3. Turcu, C., & Liviu, G. (2019). Consensus and conflict in urban governance: Theoretical perspectives. International Journal of Urban and Regional Research.
  • رضا شادمان فر
۰۴
خرداد

  سیظرفیت‌سازی نهادی: ضرورتی راهبردی برای اثربخشی طرح‌های توسعه شهری تهران

اظهارات اخیر معاون شهرسازی شهرداری تهران درباره بررسی ۹۰ طرح موضوعی و موضعی در کمیسیون ماده پنج، اگرچه از نظر کمّی قابل توجه است، اما پرسش اساسی درباره کیفیت فرآیند تهیه، تصویب و اجرای این طرح‌ها همچنان باقی است. تحلیل انتقادی این فرآیند نشان می‌دهد که الگوی غالب برنامه‌ریزی شهری در ایران، هنوز بر پارادایم تکنوکراتیک و رویکرد بالا به پایین استوار است.

   چالش اساسی: شکاف ساختاری میان برنامه‌ریزی و واقعیت اجتماعی

یکی از مهم‌ترین دلایل ناکارآمدی طرح‌های توسعه شهری، فقدان سازوکارهای نهادی برای مشارکت مؤثر اجتماعات محلی در فرآیند برنامه‌ریزی است. این شکاف ساختاری به سه مسئله اساسی منجر می‌شود:

1.   ناهمخوانی محتوایی  : طرح‌ها عمدتاً بر اساس مفروضات نظری و الگوهای تجویزی تهیه می‌شوند، نه بر مبنای درک عمیق از زمینه‌های اجتماعی-فرهنگی محلات.

2.   مقاومت در برابر اجرا  : عدم مشارکت ذی‌نفعان در مراحل اولیه، به بروز مقاومت‌های متعدد در مرحله اجرا می‌انجامد.

3.   ناپایداری نتایج  : فقدان حس مالکیت اجتماعی نسبت به طرح‌ها، پایداری دستاوردهای آن‌ها را به مخاطره می‌اندازد.

   ظرفیت‌سازی نهادی: مفهوم‌پردازی و اهمیت راهبردی

ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محلی، فرآیندی است که طی آن توانایی جمعی برای شناسایی، تحلیل و حل مسائل شهری از طریق تقویت ساختارهای اجتماعی، شبکه‌های ارتباطی و مکانیسم‌های تصمیم‌گیری مشارکتی افزایش می‌یابد. این مفهوم فراتر از "مشارکت" صرف، به معنای توانمندسازی ساختاری اجتماعات محلی برای ایفای نقش فعال در حکمروایی شهری است.

اهمیت راهبردی ظرفیت‌سازی نهادی را می‌توان در سه سطح تحلیل کرد:

1.   سطح خُرد (میکرو)  : ارتقای توانمندی‌های فردی شهروندان برای مشارکت آگاهانه در فرآیندهای شهری

2.   سطح میانی (مزو)  : تقویت انسجام اجتماعی و شبکه‌های محلی برای اقدام جمعی

3.   سطح کلان (ماکرو)  : ایجاد پیوند ساختاری میان نهادهای رسمی برنامه‌ریزی و بافت اجتماعی شهر

   تجارب ظرفیت‌سازی نهادی در تهران: یافته‌های تجربی

مطالعات تجربی در محلات مختلف تهران، پیامدهای مثبت ظرفیت‌سازی نهادی را نشان می‌دهد. این یافته‌ها حاکی از آن است که در محلاتی که فرآیندهای ظرفیت‌سازی با جدیت دنبال شده، شاهد:

- افزایش معنادار مشارکت شهروندان در تصمیم‌گیری‌های محلی

- بهبود کیفیت طرح‌ها از منظر پاسخگویی به نیازهای واقعی

- کاهش هزینه‌های اجرایی به دلیل کاهش مقاومت‌های اجتماعی

- پایداری بیشتر دستاوردهای طرح‌ها به واسطه افزایش حس مالکیت اجتماعی

 

بوده‌ایم. این شواهد تجربی نشان می‌دهد که ظرفیت‌سازی نهادی، نه تنها یک ضرورت اخلاقی، بلکه راهبردی کارآمد برای افزایش اثربخشی طرح‌های توسعه شهری است.

   رویکرد نظام‌مند به ادغام ظرفیت‌سازی نهادی در فرآیند برنامه‌ریزی شهری

برای تحقق آنچه در گفتمان نظری مدیریت شهری درباره "بازنگری در نظام مدیریت شهری" و "پیوند واقعی میان دانش تخصصی و مشارکت مردمی" مطرح می‌شود، لازم است رویکردی نظام‌مند به ادغام ظرفیت‌سازی نهادی در فرآیند برنامه‌ریزی شهری اتخاذ شود:

1.   پیش از آغاز برنامه‌ریزی  : تشکیل نهادهای تسهیل‌گر محلی و ایجاد زیرساخت‌های گفتگو و مشارکت

2.   در مرحله تشخیص و تحلیل  : بهره‌گیری از روش‌های مشارکتی برای شناسایی مسائل واقعی و اولویت‌بندی آن‌ها

3.   در مرحله طراحی راه‌حل‌ها  : ترکیب دانش تخصصی با دانش تجربی محلی برای خلق راه‌حل‌های نوآورانه

4.   در مرحله تصمیم‌گیری  : حضور نمایندگان واقعی اجتماعات محلی در نهادهای تصمیم‌گیر مانند کمیسیون ماده پنج

5.   در مرحله اجرا  : مشارکت فعال نهادهای محلی در نظارت بر حسن اجرای طرح‌ها

6.   در مرحله ارزیابی  : تدوین شاخص‌های ارزیابی با مشارکت ذی‌نفعان و سنجش مستمر اثربخشی مداخلات

   نتیجه‌گیری: به سوی تحول پارادایمی در برنامه‌ریزی شهری

تحلیل انتقادی فرآیند کنونی تهیه و تصویب طرح‌های موضعی و موضوعی در تهران نشان می‌دهد که علی‌رغم پیشرفت‌های کمّی، هنوز فاصله زیادی با الگوی مطلوب برنامه‌ریزی مشارکتی وجود دارد. ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محلی، به عنوان راهبردی بنیادین، می‌تواند به پر کردن این شکاف کمک کند.

این تحول، نیازمند بازاندیشی در مفاهیم پایه مانند "توسعه"، "مشارکت" و "برنامه‌ریزی" است. در پارادایم جدید، توسعه شهری نه صرفاً مداخله کالبدی، بلکه فرآیندی اجتماعی برای ارتقای کیفیت زندگی؛ مشارکت نه صرفاً اطلاع‌رسانی یا نظرسنجی، بلکه تصمیم‌سازی مشترک؛ و برنامه‌ریزی نه فعالیتی تکنوکراتیک، بلکه گفتگویی مستمر میان همه ذی‌نفعان شهری است.

بررسی ۹۰ طرح در کمیسیون ماده پنج زمانی به توسعه پایدار و متوازن تهران خواهد انجامید که این طرح‌ها محصول فرآیندی باشند که در آن، ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محلی، نه امری حاشیه‌ای، بلکه رکن اساسی برنامه‌ریزی شهری تلقی شود.

  • رضا شادمان فر
۰۱
آذر

 

 

ظرفیت‌سازی در اجتماعات محله‌ای می‌تواند به دیدگاه‌های مختلفی نزدیک باشد. 

دیدگاه سوسیالیستی

در این دیدگاه، ظرفیت‌سازی به عنوان ابزاری برای:

  • توانمندسازی اجتماعات محلی: سوسیالیست‌ها بر اهمیت مشارکت جمعی و عدالت اجتماعی تأکید دارند. آنها معتقدند که ظرفیت‌سازی می‌تواند به کاهش نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی کمک کند.
  • تقویت پیوندهای اجتماعی: سوسیالیست‌ها بر اهمیت ایجاد و تقویت پیوندهای اجتماعی در اجتماعات محلی تأکید دارند. این پیوندها می‌توانند به افزایش همبستگی و همکاری بین اعضای جامعه کمک کنند.
  • افزایش قدرت اجتماعات محلی: سوسیالیست‌ها معتقدند که ظرفیت‌سازی می‌تواند به افزایش قدرت و توانایی اجتماعات محلی برای مقابله با چالش‌ها و مشکلات اجتماعی کمک کند.

دیدگاه لیبرالیستی

در این دیدگاه، ظرفیت‌سازی به عنوان ابزاری برای:

  • تقویت حقوق فردی و آزادی‌های مدنی: لیبرال‌ها بر اهمیت توانمندسازی افراد و گروه‌ها برای مشارکت مؤثر در فرآیندهای اجتماعی و تصمیم‌گیری تأکید دارند.
  • افزایش مشارکت: لیبرال‌ها معتقدند که ظرفیت‌سازی می‌تواند به افزایش مشارکت افراد در فرآیندهای دموکراتیک و اجتماعی کمک کند.
  • تقویت دموکراسی: لیبرال‌ها بر اهمیت تقویت نهادهای دموکراتیک و افزایش شفافیت و پاسخگویی در فرآیندهای تصمیم‌گیری تأکید دارند.

دیدگاه مارکسیستی

در این دیدگاه، ظرفیت‌سازی به عنوان ابزاری برای:

  • مبارزه طبقاتی: مارکسیست‌ها از ظرفیت‌سازی برای سازماندهی کارگران و دیگر گروه‌های تحت ستم به منظور دستیابی به عدالت اجتماعی و اقتصادی استفاده می‌کنند.
  • تغییرات انقلابی: مارکسیست‌ها معتقدند که ظرفیت‌سازی می‌تواند به ایجاد تغییرات انقلابی در ساختارهای اجتماعی و اقتصادی کمک کند.

بنابراین، ظرفیت‌سازی در اجتماعات محله‌ای می‌تواند به هر یک از این دیدگاه‌ها نزدیک باشد و به اهداف و ارزش‌های هر یک از این ایدئولوژی‌ها بستگی دارد. 

 

ماتریالیت و سوسیالیست ولیبرالیسم و ظرفیت نهادی در اجتماعات شهری

دیدگاه نولیبرالیسم 

نو لیبرال‌ها به ظرفیت‌های نهادی در اجتماعات محلی از دیدگاه خاص خود نگاه می‌کنند که بر اهمیت بازار آزاد، کاهش دخالت دولت و تقویت نهادهای مدنی تأکید دارد. برخی از ویژگی‌های دیدگاه نو لیبرالیستی در این زمینه عبارتند از:

  1. تقویت نهادهای مدنی: نو لیبرال‌ها بر اهمیت نهادهای مدنی و سازمان‌های غیر دولتی (NGOs) در تقویت ظرفیت‌های نهادی اجتماعات محلی تأکید دارند. آنها معتقدند که این نهادها می‌توانند به عنوان واسطه‌هایی بین دولت و جامعه عمل کنند و به افزایش مشارکت اجتماعی کمک کنند1.

  2. کاهش دخالت دولت: نو لیبرال‌ها بر کاهش دخالت دولت در امور محلی تأکید دارند و معتقدند که دولت باید نقش تسهیل‌گر را ایفا کند و اجازه دهد که نهادهای محلی و مدنی به طور مستقل عمل کنند2.

  3. بازار آزاد: نو لیبرال‌ها بر اهمیت بازار آزاد و رقابت در تقویت ظرفیت‌های نهادی تأکید دارند. آنها معتقدند که بازار آزاد می‌تواند به تخصیص بهینه منابع و افزایش کارایی نهادهای محلی کمک کند2.

  4. توانمندسازی افراد: نو لیبرال‌ها بر اهمیت توانمندسازی افراد و گروه‌ها برای مشارکت مؤثر در فرآیندهای اجتماعی و تصمیم‌گیری تأکید دارند. آنها معتقدند که افراد باید توانایی‌ها و مهارت‌های لازم برای مشارکت در امور محلی را داشته باشند1.

این دیدگاه‌ها نشان می‌دهد که نو لیبرال‌ها به ظرفیت‌های نهادی در اجتماعات محلی از منظر تقویت نهادهای مدنی، کاهش دخالت دولت، اهمیت بازار آزاد و توانمندسازی افراد نگاه می‌کنند.

 

 

 

  • رضا شادمان فر
۱۸
تیر

مقدمه

در دو دهه گذشته توجه به مدیریت شهری مشارکتی و شکل‌دهی به رویکردهای برنامه‌ریزی از پایین به بالا رشد چشمگیری داشته است که منطبق بر پارادایمی نو -یا بازگشت به پارادایم قدیمی در قالبی نو- در حوزه مدیریت و برنامه‌ریزی ‏شهری است که بر مقیاس‌های خرد شهری یعنی «محله» تأکید دارد. از درون این پارادایم مفهوم «برنامه‏ریزی محله مبنا» بیرون آمده است. این مفهوم مبتنی بر مقیاس‌های ذهنی و ابعاد مشخص فضا - زمان در مقیاس محلی و خرد است تا نگرش کلان و به‌جای پرداختن به توده مکانیکی و غیرقابل مدیریت کلان‌شهری به‌اندازه های قابل مدیریت و واحدهای ارگانیکی مشخص (محله‌ها شهری) برای حل معظلات مدیرت کلان شهرها می‌اندیشد.

در این راستا تشکیل شورایاری‌ها در مقیاس 375 محله در فرآیندی برق آسا و با شیوه انتخابات مستقیم توسط شهروندان یکی از اقداماتی بی‌بدیلی است که مدیریت شهری در تهران انجام داده است! و سایر کلان‌شهرها در تلاش‌اند از این طرح الگوبرداری کنند. درحالی‌که ایجاد شورایاری در کلان‌شهرها به شکل فراگیر هرگز هدف مدیریت شهری را از ایجاد این تشکیلات محقق نخواهد کرد. از طرفی استقبال ضعیف شهروندان در تهران در مشارکت در دوره اخیر (پس از پنج دوره از تجربه شهر تهران در مشارکت با شورایاری در امور شهر) و امتناع تعدادی از شورایاریان باسابقه در ثبت‌نام در این دوره نشان‌دهنده ضرورت بازنگری در این امر است.

موارد ذیل به‌اجمال نکاتی را در این خصوص ارائه می‌دارد که می‌تواند در اصلاح سیاست‌ها و برنامه‌های این حوزه موثر باشد:

ظرفیت‌سازی پیش‌نیاز توسعه

سازمان‌های بین‌المللی ایجاد ظرفیت را (Capacity Building) به‌عنوان پیش‌نیاز اقدامات منجر به توسعه در جوامع درحال‌توسعه معرفی می‌کند. یکی از ابعاد ظرفیت‌سازی، ظرفیت‌سازی نهادی است که ضامن ایجاد ساختارهای اجتماعی و ظرفیت‌های قانونی و عرفی برای حضور شهروندان در عرصه‌های تصمیم‌گیری و مشارکت در اداره امور شهر است. به نظر می‌رسد فراهم نشدن ظرفیت و بستر در شهرهای کشور یکی از دلایلی باشد که به کاهش توفیق ایجاد ساختارهایی چون شورایاری‌ها و مدیریت محله را در پایتخت منجر شده است. در این حوزه (ظرفیت نهادی) می توان بر برخی از اهم بسترهای پیش نیاز توسعه اشاره کرد:

1.1.    ظرفیت قانونی: بر اساس ویژگی‌های حقوق عمومی قانون شهرداری‌ها، مدیریت شهری ظرفیت و اختیار لازم را برای تحقق اهدافی که برای مدیریت محله در نظر گرفته‌شده است ندارد. قانون شهرداری‌ها دارای ویژگی‌های خاصی است: در وحله اول تکلیفی بودن مقررات قانون شهرداری، به این معنا که مقررات قانون شهرداری آمرِ و تکلیفی است. درنتیجه توافق خلاف آن‌ها باطل است. دوم اینکه مقررات قانون شهرداری غیرقابل واگذاری است، تفویض اختیارات ناشی از قانون، به‌ویژه ناشی از حاکمیت ملی به سایر اشخاص، اعم از حقیقی و حقوقی و عمومی و یا خصوصی ممنوع است مگر به‌حکم قانون. سوم؛ اصل برای تکلیف شهرداری است، نهادهای مذکور در قانون و مقررات وابسته به آن برای انجام وظایفی که قانون‌گذار تشخیص داده است تأسیس‌شده‌اند. مادام که اراده عمومی، مقررات دیگری وضع نکرده است، موظف و مکلف به اجرای تمام قانون است. فقط در مواردی که به‌صراحت اختیار به شهرداری داده‌شده است شهرداری اختیار در انجام یا ترک فعلی را دارد؛ بنابراین فضایی برای فعالیت نهادهای مشارکتی مثل شورایاری‌ها یا مدیریت محله باقی نمی‌ماند و درنتیجه مشارکت‌کنندگان پس از مدتی به سرخوردگی دچار می‌شوند و از مشارکت مجدد سرباز می‌زنند.

1.2.    ظرفیت اجتماعی: به نظر می‌رسد امروز در کلان‌شهرهای کشور به‌ویژه تهران به دلایل متعدد اقتصادی و سیاسی افراد فرصت و یا تمایلی به درگیر شدن در امور جمعی و ایفای نقش رهبری محلی ندارند علاوه بر این ایشان برای این موضوع آموزش لازم را ندیده‌اند- نبود فضای لازم برای تعاملات اجتماعی نیز بر کاهش سرمایه‌های اجتماعی کمک کرده و امروز بررسی ها نشان می دهد که احساس تعلق به محله در تعداد زیادی از محلات شهر تهران بسیار پایین است. بدیهی است که در محله‌هایی این‌چنینی که تعدادی فراوان دارند ظرفیت ایجاد و فعالیت نهادی مردمی با مختصات شورایاری وجود ندارد.

1.3.    ظرفیت سازمانی: شهرداری و شورای اسلامی در شهرهای کشور ازلحاظ نیروی انسانی و ساختار و تشکیلات ظرفیت لازم جهت پذیرش ساختارهای مردمی را در مقابل خود ندارند. به عنوان مثال شورای اسلامی شهر تهران در دوره های گذشته برای ارتباط با 3750 شورایار و پیگیری امور ایشان ناچار به استفاده از ساختارهای شهرداری تهران شد که این روند منجر به ارتباط مستقیم یاران شورا با شهرداری مناطق و نواحی و در نتیجه فراموشی وظیفه اصلی شورایاران یعنی چشم شورا در محلات شد! از طرفی ظرفیت حوزه اجتماعی و فرهنگی شهرداری نیز برای اقدام در شکل جدیدی از خدمات اجتماعی متناسب با ساختارهای محله محور نیاز به تمرین، آموزش دارد. همچنان که اصلاح رویکردها و روندهای اداری نیز در این حوزه احساس می شود. این در حالی است که در بسیاری از کلان‌شهرها به‌عنوان وظیفه جدی در سازمان شهرداری‌ها لحاظ نمی‌شوند. از طرفی در حال حاضر مؤلفه‌های اولیه برای حکمروایی شهری در سازمان شهرداری فراهم نیست. برای این منظور باید مدیران شهری نقش تسهیل‌کننده و زمینه‌ساز را بازی کنند تا جوامع محله‌ای بتوانند تصمیم‌گیرنده و مجری باشند.

اصلاح فرآیند تشکیل؛ انتخابات محلی به‌جای انتخابات سراسری

در دوره فعلی با کاهش سرمایه اجتماعی در جامعه شهری نمی توان انتظار داشت که با ایجاد تشکیلات در فرآیندی بالابه پایین در محله‌ها به نهادی مشارکتی برای شکل دهی به فرآیند های پایین به بالا دست یافت. تعاملات اجتماعی در برخی محله ها به حدی کم شده که انتخاب نمایندگان شهروندان در سطح محله حتی یک کوچه را با انتخابات مستقیم در یک -یا دو روز را دور از دسترس می‌نماید. اما شاید بتوان با درگیر کردن تسهیل گران اجتماعی به مدت طولانی در یک محله و برگزاری جلسات با حضور ذی‌نفوذان محلی به انتخاب فعالان اجتماعی محله دست‌یافت این امر قطعاً نیاز به صرف انرژی، برنامه‌ریزی و اجرای مستمر در طول زمان خواهد داشت؛ آنچه تا امروز تجربه شده این است که برگزاری انتخابات به‌نحوی‌که در این چند دوره صورت گرفته نتوانسته شورایاری را در شهر تهران نهادینه نماید. (حتی اگر مثل دوره‌های پیشین اهداف سیاسی مدنظر باشد همان‌طور که تجربه شد منتخبین سرمایه اجتماعی مدنظر را فراهم نخواهند کرد). ظرفیت‌های اجتماعی جوامع محلی می‌باید توسط متخصصین علوم اجتماعی مطالعه، شناسایی، فعال‌سازی و سپس با معرفی در تعاملات اجتماعی محله ای در مورد انتخاب ساکنین محله قرارگیرند. در غیر این صورت انجمن‌های محله در غیاب معتمدین ذی صلاح محله محلی برای جولان ذینفعان اقتصادی و سودجویانی خواهد شد که به انحای مختلف چون خرید رأی به کرسی شورایاری محله دست خواهند یافت.

در مجموع به نظر می‌رسد فرآیند انتخابات یک ‌نهاد محله هم باید با هدایت نهادهای بالادست ولی به دست خود اهالی و با صرف زمان برای آماده‌سازی افراد در مجامع محله‌ای و مشارکت ایشان در تمامی مراحل یعنی ثبت‌نام، تبلیغات، تائید صلاحیت، رأی‌گیری و ... صورت پذیرد. اجرای تمامی این مراحل از خارج محله انتخابات شورایاری‌ها را به شکل مکانیکی و مأموریتی توسط کارکنان شهرداری ناحیه صورت خواهد پذیرفت و ظرافت‌های اجتماعی لازم را لحاظ نخواهد کرد.

رویکرد تحقق محله به محله به‌جای تشکیل یک‌باره

قطعاً برای شکل‌دهی به فرآیند برنامه‌ریزی محله مبنا نمی‌توان از شیوه‌های فراگیر و جامع استفاده کرد. با در نظر گرفتن موارد پیش‌گفته در خصوص ضرورت ایجاد ظرفیت در جوامع محله‌ای و تمرکز توان اجرایی در هر محله که ویژگی‌های اجتماعی و فرهنگی خاص خود را دارد؛ و اینکه ضرورتی برای تشکیل یک‌باره شورایاری در همه محلات و معرفی یک‌باره آن‌ها به مدیریت شهری وجود ندارد-چه بسا در همه محله‌های شهر تهران ظرفیت تشکیل شورایاری وجود نداشته باشد- پیشنهاد می‌شود پس از فراهم‌سازی ابزار، تأمین و توجیه نیروی متخصص و انجام مطالعات اولیه و برنامه‌ریزی در گونه‌های مختلف موجود از اجتماعات محله‌ای عملیات ظرفیت‌سازی و تشکیل نهادهای مشارکتی چون شورایاری و هیات امنای محله صورت پذیرد و این منتخبین پس از توجیه و آماده‌سازی جهت ورود به فرایند تعامل با مدیریت شهری به‌عنوان شورایار محله معرفی شوند. این روش گرچه زمان‌بر است ولی نتیجه به‌مراتب بهتری از وضع موجود برای کلان‌شهرهای خواهد داشت؛ زیرا هم منتخبین شورایاری به معتمدین محلی نزدیک‌تر و برای تعاملات با بدنه مدیریت شهری آماده‌تر خواهند بود. در این رویکرد نقش مدیریت شهری زمینه سازی، توانمندسازی و هدایت خواهد بود.

ساختاری منعطف به‌جای الگویی یکسان برای همه نوع محله

 به نظر می‌رسد در زیست بود شهرهای ایرانی بهترین شیوه برای تشکیل نهاد محله‌ای که ذینفعان محلی را نمایندگی نماید انتخابات مستقیم نیست؛ زیرا بعضی ذی‌نفوذان محلی نیازی به مشارکت در نهاد جدیدی در محله مثل شورایاری محله را احساس نمی‌کنند و تمایلی برای مشارکت ندارند لذا الگوبرداری از تجربه تشکیل هیات های امنای محله به‌عنوان ستادهای مشارکت‌های اجتماعی در محلات پس از اصلاح شیوه تشکیل آن مطابق رویکردهای محله‌ای که پیش‌تر اشاره شد می‌تواند اثر قوی‌تری در ایجاد ظرفیت نهادی برای برنامه‌ریزی محله مبنا ایفا نماید. ائمه جماعات، هیات مدیره شهرک‌ها، سمن‌های محله‌ای، خیره‌ها، هیات ها و ... کسبه و سایر معتمدین باسابقه محله‌ای کسانی هستند که ممکن است نیازی به نشستن در کرسی شورایاری محله احساس نکنند ولی تأثیری بیش از ایشان در امور محله‌ای دارند. پیشنهاد می‌شود پس از انجام مطالعات مقتضی در این حوزه با در نظر گرفتن شرایط گونه‌های مختلف محله در کلان‌شهرهای ایران بهترین شکل تشکیل ساختار مشارکتی محله محور تبیین و بر اساس آن اقدامات اجرایی برای تشکیل نهادهای محله محور صورت پذیرد.


  • رضا شادمان فر
۲۰
آبان

بطور کلی در نظام برنامه ریزی و توسعه با طیف وسیعی برای مدیریت و برنامه ریزی سکونتگاه های انسانی مواجهیم که در دو سر این طیف می توان به دو الگو کلی اشاره کرد. یکی بر جزم اندیشی و مدیریت اقتدارگرایانه و تمرکز قدرت تاکید دارد که محصول خردگرایی و اثبات گرایی است. این الگو به نام جامع عقلانی شناخته شده که تسلط نخبگان ( به ویژه مهندسان و معماران ) را بر عرصه اداره شهر ها را به عنوان یک اصل معرفی می نماید و سطوح پایین تر دخالتی در برنامه ریزی ندارد. این شیوه به ویژه در جوامعی که مراحل توسعه را به ویژه در بعد اجتماعی طی نکرده اند به دلیل تحرک سریع ، عمل گرایی و دستیابی به نتایج فوری بر مبنای اصول جهانشمول منطق و ایجاد تغیرات یکباره در فضا،از مطلوبت و رواج برخوردار است.

اما در جوامعی که مراحل توسعه را طی نموده اند و با ناپایداری تغییرات حاصل از تصمیم گیری و برنامه ریزی آمرانه و از بالا به پایین مواجه شده اند آموخته اند که ماهیت شهر ها و زندگی جمعی انسان ها بسیار پیچیده تر از آن است که در نظریه های شهرسازی نوگرا ترسیم شوند.ایشان شهر ها را بزرگترین کانون زندگی اجتماعی انبوه انسان ها به شمار می آورند و بنابراین هرگونه برنامه ریزی و مداخله در آنها را بدون مشارکت و همکاری جمعی ذی نفعان ناموفق می پندارند. امروز نظریه های جدید سیاسی و اجتماعی (آنتونی گیدنز، یورگن هابرمارس، رابرت نازیک) بر کاهش تمرکز و افزایش نقش نهادهای غیردولتی در اداره شهر و زندگی اجتماعی استوار است. براین اساس جنبش فرانوگرا مبانی شهرسازی نوگرا را به چالش کشیده است.

حتی در برنامه ریزی متمرکز شناسایی امکانات و منابع در سطوح بالای برنامه ریزی بر اساس اطلاعات تهیه شده در سطوح پایین تر انجام می گیرد (معصومی اشکوری، 1387) همین دلیل توجه و تأکید برنامه ریزی و مدیریت شهرها، بیش از هر زمان دیگر، بر سطوح پایین تر و ابعاد ملموس زندگی شهری معطوف شده است و تقویت و اهمیت سطوح محلی و حضور انجمن ها و نهادهای اجتماعی مدنی در عرصه تصمیم گیری با تکیه ی عمده بر نقش شهروندان، اعتماد و مشارکت واقعی آنها در عرصه فعالیتها و اقدامات روزمره مورد تأکید بسیاری از صاحب نظران قرار گرفته است(حاجی پور، 1385).

اما حاکمیت برنامه‌ریزی شهری مدرنیستی و به طبع آن نگاه از بالا به پایین به مقوله اداره شهر فراورده ای جز انگاره های کلان و رویکرد جامع - عقلایی به برنامه‌ریزی و مدیریت شهری نداشته است. از نظام تهیه طرح‌های جامع و تفصیلی که برای یک کلان‌شهر در نظر گرفته می‌شده تا تصمیم گیری ها در مقیاس‌های کوچک‌تری مثل محله همگی منجر به اتخاذ رهیافت‌هایی تک‌بعدی، آزمون‌وخطای مکرر، تکرار تجربه‌های ناموفق و تحمیل هزینه‌های گزاف به بخش عمومی گردیده است. این روند به اعتماد شهروندان به نهادهای برنامه ریز و مجری توسعه شهری بشدت آسیب رسانده است. علاوه بر این روند توسعه‌های موجود در شهرهای ما، به‌ویژه شهرهای بزرگ نشان می‌دهد که مناطق مسکونی به دلیل توسعه نابسامان و مغشوش، در معرض از دست دادن شخصیت و هویت دیرینه خود قرارگرفته‌اند‏(برک پور، ۱۳۸۵). لذا صاحب نظران بر لزوم تغییر بنیادی ساختارهای برنامه‌ریزی توسعه محلات شهری با تأکید بر نظام محله محوری ازعان داشته و بر این نکته تاکید دارند که این امر می تواند به پایداری اکولوژیک، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محلات تهران منجر شود‏‏(ذبیحی و فولادی، ۱۳۹۳).

حتی طرح جامع شهر تهران نیز که محصول مکتب نوگرایی در برنامه ریزی شهری است در بخش راهبرد های توسعه شهر (بند 6-4-2)[1] به صراحت تشکیل نهاد های مردمی و رویکرد محله محور برای اداره امور شهر را به عنوان یکی از راهبرد های توسعه اجتماعی شهر تهران و ساماندهی اسکان جمعیت در آن معرفی میکند. این در حالی است که پشتوانه نظری کافی و بومی برای اتخاذ این راهبرد مشخص نیست و امروز شاهد به شکست منجر شدن تلاشها در شکل دهی نهادهای مردمی در مقیاس محله های شهر هستیم. لذا خلا پژوهش و لزوم توسعه نظری در این حوزه محسوس است.

از طرفی شهروندان برای مشارکت درتصمیم های گرفته شده در سطح شهر نیاز به نهادهایی اجتماعی در سطح خردتر آن یعنی محلات دارند و اعتماد به نهادهای محلی در شهروندان نیز بیشتر است و به همین دلیل ایجاد نهادهای اجتماعی در سطح محلات نیازی مبرم و ضروری است.

از طرفی نهادسازی و ظرفیت سازی نهادی در سطح محلی و از جمله عملیاتی ساختن این مهم در مدیریت و برنامه ریزی محله‌ای در درون شهرها و به ویژه کلانشهرها، اولین و بلکه اساسی‌ترین گام در بنیان نهادن مدیریت محله‌ای کارآمد در نظر گرفته شده است و از طرف دیگر مدیریت محله‌ای در درون شهرها می‌تواند به عنوان سیاستی مهم در راستای استفاده از ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های متعددی که اجتماعات محلی درون شهرها از آن برخوردارند، به کار رود؛ چرا که مدیریت محله‌ای نزدیک‌ترین سطح مدیریتی به مردم و شاید اصلی‌ترین سطحی باشد که می‌تواند دانش و تجربه عملی مردم را در راستای توسعه شهری به کار گیرد.‏(فاضلی و قادری، ۱۳۹۲)

امروزه موضوع اجتماعات محلی و نحوه ساماندهی آنها جایگاه مهمی در شهرسازی و مدیریت شهری پیدا کرده است. صاحب نظران براین عقیده اند که اجتماعات محلی و نهادهای مردم محور میتوانند با ارائه رفتارهای جدید و نهادینه ساختن آنها در جوامع، نقش موثری در ایجاد و بازتولید مفهوم شهروندی ایفا نمایند )حسین آبادی، تقوایی، 9۹:1799 ( بنابراین در برنامه ریزی محله مبنا که بر اساس اجتماعات محلی است. مشارکت مردمی در معنای واقعی آن هدف قرار گرفته و شعار برنامه ریزی بوسیله مردم نه برای مردم آرمان این نگرش در برنامه ریزی شهری است. همچنین کارایی این نهادها با مشارکت و اعتماد به شهروندان بالاتر خواهد بود. در نهایت با نگاه به تعاریف مختلف از محله و اجتماع محلی می توان گفت که در بیشتر تعاریف، وجود روابط متقابل و شبکه های اجتماعی میان افراد، ارزش ها و منافع مشترک و واقع بودن در یک محله با مرزهای جغرافیایی مشخص به عنوان خصایص اصلی یک اجتماع محلی محسوب می شود(صادقی،1388)

اگر چه در دوران حاکمیت نظام شهرسازی نوگرا در ایران به نقش و ظرفیت اجتماعات محله ای در توسعه شهر کمتر توجه شد اما محله در شهرهای ایرانی ریشه ای به قدمت خود شهرها داشته و در بسیاری از شهر ها همچنان اثر نهاد های محله ای قابل بررسی است. امروز نظر به اینکه مدیریت شهری به ویژه در کلانشهرهای ایران ارتقا حکمروایی خوب شهری را به عنوان هدف راهبردی خود تعیین نموده اند و همچنین در حال ورود به مقیاس خرد ( محله محوری) و بررسی نحوه جلب مشارکت ساکنین برای تحقق توسعه پایدار هستند. مهمترین ویژگی ظرفیت سازی نهادی ایجاد ساختاری انطباق پذیر با بعد ارزشی بسیارقوی است که با اعضای خود پیوند مستحکمی دارد تا در پرتو آن همراستایی منافع بین تمامی ذینفعان کلیدی فراهم گردد. اما تاکنون مدلی برای ظرفیت سازی نهادی در اجتماعات محله ای کلانشهرهای ایران ارایه نشده است. از این رو اهمیت و ضرورت دستیابی به اهداف این پژوهش از این جهت قابل طرح است که به کشف و شناسایی نهادهای محله ای شهرها در ایران و یا ایجاد نهادهای جدید در آنها از منظر ایجاد ظرفیت های نهادی توسعه شهری محله مبنا خواهد پرداخت.



[1]متن بند فوق الاشاره اینچنین است: "جلب مشارکت عمومی برای ارتقاء کیفیت زندگی و حمایت از شوراها و نهادهای مردمی، با رویکرد محله­محوری، برای اداره امور شهر به صورت محلی و مشارکتی در سطح محلات، نواحی و مناطق شهری." 

  • رضا شادمان فر
۱۷
آبان

با وجود اینکه برنامه ریزی شهری از طریق محله ها قریب به یک قرن است که -به تعبیر لوییس مامفورد- بطور گسترده ای پذیرفته شده است.‏‏(ممفورد، ۱۹۵۴) امروز؛ یکی از چالشهای پیش روی شهرسازان و برنامه ریزان شهری به ویژه در کلان شهر ها این است که برای دستیابی به توسعه پایدار شهر چگونه فرآیند برنامه ریزی را به درون اجتماعات خرد محله ببرند و مشارکت واقعی ایشان را در تمامی مراحل کار جلب نمایند؟‏‏(هیلی، ۱۹۹۸؛ لاورنکه و جوپه، ۲۰۰۵؛ پیران، ۱۳۸۹؛ علویتبار، ۱۳۷۹؛ حبیبی و رضوانی، ۲۰۰۶؛ فریدمن، ۱۳۹۶) این رویکرد نه صرفا به دلیل تاکید بر سطوح پایین تر و ابعاد ملموس زندگی شهری و یا محله گرایی بر اساس پارادایمی نو در حوزه مدیریت و برنامه ریزی‏ شهری، ذیل مکتب فرانوگرایی است که تحولات اقتصادی و سیاسی آرایش فضایی جمعیت به گونه ای تغییر کرده که رویکرد برنامه ریزی سنتی مبتنی بر تمرکز قدرت و رویکردهای از بالا به پایین، کارایی لازم را در اداره بهینه امور شهر و تامین نیازهای شهروندان ندارد؛ افزایش هزینه های نگهداشت شهر، تخطی گسترده از طرح های جامع و تفصیلی، کسب درآمد برای شهر از راه سوداگری، بارگذاری خارج از ظرفیت معابر، گره های ترافیکی و رشد چشم گیر آسیب های اجتماعی نمونه ای از این ناتوانی است. در این شرایط یک راهکار منطقی تقسیم مساله به قطعاتی خرد است و انگشت اشاره صاحب نظران به سمت محله ها و اجتماعات محله ای اشاره دارد و در این مقیاس ورود شهروندان به عرصه اداره شهر توصیه شده است.

اما واگذاری امور به مردم تنها در صورت وجود جامعه مدنی قدرتمند و نهادهای مشارکتی ممکن می گردد.‏(پیران، رفیعیان، رضائی، و دهقان، ۱۳۹۵؛ پیران، ۱۳۸۹؛ تبار، ۱۳۷۹؛ رمضانی فرخد و گزلان طوسی، ۱۳۹۱)تاکنون راه حل های گوناگونی نیز ارائه شده است. که یکی از آنها، نهاد سازی در راستای استقرار حکمروایی شهری است.

از طرفی صاحب نظران براین باورند که ظرفیت اجتماعات محله ای می تواند به عنوان ابزار اجتماعی برنامه ریزی و ابزاری جهت توانمند سازی اجتماعات محله جهت ایفای نقش در توسعه شهری محله مبنا به کارگرفته شود. در این بین ظرفیت نهادی به طور عمده بر توانمندسازی، سرمایه اجتماعی، فرهنگ و ارزشها و محیط زیست اشاره دارد (Segnestam et al, 2002). برنامه عمران سازمان ملل متحد ظرفیت سازی را در سطح فردی، سطح نهادی و سطح اجتماعی تشریح می‌کند.

از این رو در زمینه همکاری های صورت گرفته در توسعه جوامع کمتر توسعه یافته رویکرد ظرفیت سازی در نهاد های محلی این قابلیت را ایجاد می کند تا اداره زیرساخت های حاصل از کمک های بیرونی را بدست بگیرند. .  این در حالی است که در جوامع کمتر توسعه یافته و در حال توسعه فرهنگ حاصل از قرن ها حاکمیت نظام های اقتدارگرایانه، رسوخ بی اعتمادی و فردگرایی نهادینه شده بر پیچیدگی مساله افزوده است. بطوری که اجتماعات محله ای ظرفیت و توانمندی به دست گرفتن امور و تشکیل نهاد برنامه ریزی توسعه محله را از دست داده اند. ‏(آزادخانی، ۱۳۹۴؛ تبار، ۱۳۷۹؛ حبیبی و رضوانی، ۲۰۰۶؛ عارفی مهیار، ۱۳۸۰)

اما هر فضای جغرافیایی، محتوای نهادی و بومی خاص خود را دارد و بنابراین مسیر توسعه آن نیز باید مجزا باشد و در یک کلانشهر با انبوهی از اجتماعات محله ای مواجهیم که محتوای نهادی خود را دارند سوال اینجاست که برای تشکیل نظام برنامه ریزی شهری محله مبنا سهم هریک از مولفه های تشکیل دهنده ظرفیت نهادی در یم محله چیست؟ در گونه های مختلف محله های یک کلانشهر نهادهای کنشگر توسعه کدامند؟ و حوزه تاثیر آنها چیست؟ مجهول دیگر اینکه آیا نهادهای بالقوه محله ها ظرفیت لازم برای ایفای نقش در نظام برنامه ریزی محله مبنا را دارند؟ ایجاد ظرفیت در بعد نهادی در یک محله بر چه مبنایی باید صورت بگیرد؟ برای ایجاد این ظرفیت و نهادینه کردن آن چه مدلی می توان ارایه داد؟ که هم در برگیرنده تنوع گونه های محله در یک کلان شهر باشد و هم ضامن تحقق پذیری نظام توسعه بر مبنای محله.

بر این اساس موضوع این پژوهش ظرفیت یابی و ظرفیت سازی در مقیاس خرد شهری است. که در چهارچوب نهادی به ظرفیت سازی نگاه خواهد شد و به گونه ای که زمینه مورد نیاز برای مشارکت اجتماعات محله ای در نظام برنامه ریزی و توسعه شهری فراهم گردد.

مطالعات صورت گرفته ظرفیت نهادی را بر اساس سه عنصر یعنی منابع دانش، منابع ارتباطی و توانایی برای بسیج کردن معرفی می کنند.‏(هیلی،۱۹۹۸) که شامل طیفی از مولفه ها در سطح فردی، سازمانی و گروهی است. ‏(کاظمیان، فرجی راد، افتخاری، و پورطاهری، ۱۳۹۲)بنظر می رسد این متغیر ها در کنار گونه های مختلف حیاط اجتماعی در یک کلانشهر -که باید در جریان پژوهش کشف و تبیین گردد- متغیر های پژوهش حاضر را تشکیل دهد. 

  • رضا شادمان فر
۱۳
آبان

قطعاً تعیین استراتژی و تدوین برنامه عمل برای برون‌رفت از وضع موجود و سامان‌دهی به اجزای برنامه مدیریت محله نیازمند مطالعه عمیق‌تر و چه‌بسا طرح پژوهش‌های بنیادی-کاربردی خواهد بود که منجر به تدوین برنامه‌ای جامع گردد؛ زیرا مداخلات اجتماعی در شهری چون کلان‌شهر تهران با ویژگی‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی می‌تواند علاوه بر هزینه‌های هنگفت تبعات و خسارات جبران‌ناپذیری داشته باشد؛ اما در سطح ارائه پیشنهاد در محدوده دید گزارش پیش رو می‌توان به موارد ذیل اشاره و به طرح موضوع بسنده کرد:

1-1-       تعیین سیاست‌های کلی و ترسیم انتظارات از مدیران

شاید اولین اقدام برای روشن شدن موضع مدیریت شهری در خصوص محله محوری و به‌طور ویژه مدیریت محله تعیین سیاست‌های کلی و ترسیم انتظارات از مدیریت محله باشد. بر این اساس پیشنهاد می‌شود در سطح شورای عالی فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران و یا ستاد راهبری مرکزی به ریاست شهردار تهران مصوبه‌ای تهیه و ابلاغ گردد.

1-2-      راهکار پیشنهادی برای فراهم شدن پیش‌نیازهای قانونی و فراقانونی

در حال حاضر شهر تهران با مسئله‌های پیش‌گفته مواجه است. با توجه به اجتناب‌ناپذیر بودن رویکرد خرد مقیاس برای مواجهه با معضلات مدیریت کلان‌شهرها به‌ویژه در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی، شهرهای بزرگ دیگری محتمل است که شهرهای دیگر نیز وارد این گود شوند. همان‌طوری که امروز در شهر مشهد به شکلی مدیریت محله وجود دارد و در مدیریت شهری شهرهای دیگر نیز طرح‌های مشابه در حال تدوین هستند.

لذا برای تمام شهرهایی که به شکلی آماده تغییر رویکرد به سمت محله محوری هستند و می‌خواهند زیرساخت‌های نظام برنامه‌ریزی پایین به بالا فراهم نمایند. (مثل تهران، مشهد، یزد و ...) با توجه به اینکه تنها مرجع غیردولتی که می‌تواند در سطح ملی طرحی را برای تصویب به مجلس شورای اسلامی ارائه نماید شورای عالی استان‌هاست؛ می‌توان این‌طور پیشنهاد کرد که با محوریت شورای اسلامی شهر تهران و کارشناسان شورای عالی استان‌ها طرحی تهیه گردد و به مرجع قانون‌گذاری کشور ارائه شود. این طرح می‌تواند پایه‌های تشکیل قانونی یک‌نهاد عمومی در مقیاس محله را فراهم آورد؛ و بر این اساس خلأ قانونی در شناسایی شخصیت حقوقی یک تشکیلات مردم‌نهاد زیر نظر نهاد عمومی شهرداری‌ها پر خواهد شد؛ و بر مبنای آن می‌توان سایر قوانین محلی را ایجاد نمود.

1-3-     مصوبه شورای شهر تهران

همان‌طور که در بخش اول مطالعه کردید ساختار فعلی مدیریت محله بر اساس مصوبه ساماندهی مشارکت‌های اجتماعی در محلات شهر تهران شکل‌گرفته که شامل ماده‌واحده و دو تبصره است که بر اساس مقتضیات حدود ده سال پیش تهیه و تصویب‌شده است. آنچه در آن مصوبه بر شهرداری تکلیف شده است با آنچه حال حاضر مدیریت محله مشاهده می‌کنیم متفاوت است. لذا توصیه می‌شود که در قالب طرح کمیسیون فرهنگی و اجتماعی یا لایحه‌ای از طرف شهرداری تکلیف شهرداری در مواجهه با وضع موجود مدیریت محله تعیین گردد.

  • رضا شادمان فر
۱۱
آبان

بر اساس ماده 14 دستورالعمل جدید مدیریت محله (ابلاغی 27 /12/94) که به‌احتمال‌زیاد در آخرین جلسه ستاد راهبری مرکزی تصویب‌شده است! به‌منظور سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی، هدایت، راهبری و نظارت کلان در موضوع مدیریت محله، ستاد راهبری مشارکت‌های اجتماعی در محلات شهر تهران که به‌اختصار «ستاد راهبری» نامیده می‌شود - در سه سطح مرکزی، مناطق و نواحی تشکیل می‌شود و اعضای ستاد راهبری مرکزی مشتمل است بر: شهردار تهران (به‌عنوان رئیس ستاد)؛ معاون هماهنگی و امور مناطق (به‌عنوان نایب‌رئیس ستاد)؛ معاون امور اجتماعی و فرهنگی (به‌عنوان دبیر ستاد)؛ رئیس دبیرخانه ستاد راهبری مرکزی؛ معاون توسعه منابع انسانی؛ معاون خدمات شهری و محیط‌زیست؛ معاون تحقیقات و برنامه‌ریزی، توسعه شهری و امور شوراها؛ معاون مالی و اقتصاد شهری؛ رئیس کمیسیون اجتماعی فرهنگی شورای اسلامی شهر؛ رئیس ستاد هماهنگی شورایاری‌ها؛ رئیس ستاد ساماندهی فعالیت سازمان‌های مردم‌نهاد شهر تهران.

بر اساس همان دستورالعمل وظیفه راهبری کلان مدیریت محله و تدوین و تصویب آیین‌نامه‌ها، شیوه‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های موردنیاز و ابلاغ به مجموعه‌های مرتبط؛ بر عهده این ستاد است.

مسئله اینجاست که شاید به دلیل سطح بالای اعضای این ستاد و مشغله و تعدد وظایف ایشان جلسات ستاد راهبری مرکزی کمتر از تعداد انگشتان یکدست است! و عملاً وظیفه راهبری مدیریت محله به شورایی ذیل معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران سپرده‌شده است. ازآنجایی‌که معاون امور اجتماعی شهردار تهران دبیر ستاد راهبری است دبیرخانه‌ای ذیل این معاونت ایجادشده است که بر اساس دستورالعمل مکاتبات، گزارش‌گیری‌ها، ابلاغ دستورالعمل‌ها و برنامه‌ریزی‌های مدیریت محله را بر عهده دارد اما عملاً وظیفه تدوین آیین‌نامه‌ها، نظارت، آموزش و توانمندسازی و به‌طورکلی نقطه شروع هرگونه تحول در مدیریت محلات شهر تهران در سال‌های ابتدایی این دبیرخانه بوده است. ناگفته پیداست که در صورت تداوم نگرش به مدیریت محله به‌عنوان چیزی فراتر از مدیر توزیع خدمات اجتماعی در سرای محله این دبیرخانه باید ازنظر سطح سازمانی و کیفیت کارشناسی بسیار توانمندتر از وضع موجود باشد (این خلأ در سال‌های ابتدایی با استفاده از جایگاه و روابط غیررسمی مسئول دبیرخانه با شهردار تهران و جایگاه ایشان به‌عنوان مشاور قائم‌مقام شهردار تهران و معاون امور مناطق پرشده بود) و در صورت نزول انتظارات از مدیریت محله به‌عنوان توزیع‌کننده خدمات شاید دیگر نیازی به ستاد راهبری در سه سطح پیش‌گفته وجود نداشته باشد.

درهرحال امروز ابهام و عدم شفافیت در دستورالعمل‌های موجود منجر به برخورد سلیقه‌ای و تفسیر به رأی در تمام سطوح تعامل مدیریت محله شده است و جای خالی سندی راهبردی درباره مدیریت محله که از آن دستورالعمل‌های شفاف و روشن استخراج شود حس می‌شود.

  • رضا شادمان فر
۱۰
آبان

یکی از انتظارات از مدیریت محله‌های شهر تهران این بود که نه‌تنها مدیریت شهری از پیچیدن نسخه واحد برای همه محله‌های شهر رهایی یابد بلکه مدیران محلات بتوانند با نیازسنجی دقیق‌تر و در مقیاس محله برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی را در مقیاس یک‌به‌یک برنامه‌ریزی نمایند این موضوع در دوره مدیریت پیشین به‌دفعات در سخنرانی‌های شهردار و سایر اولیای امور این حوزه شنیده‌شده بود. علاوه بر آن مدیرت محله می‌بایست با مشارکت اهالی و استعدادهای محله‌ای در اجرای برنامه‌های سالانه بر کیفیت و اثربخشی برنامه‌ها در محله بیفزایند اما در عمل می‌بینیم که عموم برنامه‌هایی که مدیران محلات اجرا می‌کنند مشارکتی نیست و مردم در صورت‌بندی این برنامه‌ها نقشی ندارند. جشنواره‌های مختلف از طرف معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران به سرای محلات ابلاغ می‌شوند، عملاً نیازسنجی صورت نمی‌گیرد و اجرای برنامه‌ها بر اساس تکلیفی که برای خانه‌ها و سرای محلات مشخص می‌شود، برنامه مدیریت محله را شکل می‌دهد. به‌این‌ترتیب عملاً تمرکززدایی هم رخ نداده است و شیوه مدیریت سرای محله مطابق خواست شهرداری پیش می‌رود. این مسئله علاوه بر اینکه مستلزم تغییرات اساسی در سازمان شهرداری تهران و تغییر رویه‌های جاری و تغییر نگرش مدیران و کارکنان در همه سطوح هست، نیازمند توانمندسازی ساختارهای فعال مدیریت محله به‌ویژه اعضای هیات امنای محله است.

  • رضا شادمان فر