یادداشت های

رضاشادمان فر

یادداشت های

رضاشادمان فر

رضا شادمان فر کارشناس ارشد مدیریت شهری و دانشجوی شهرسازی و فعال در حوزه های مشارکت شهروندان در مدیریت شهری ، شورایاری ها و مدیریت محله در این وبلاگ به بیان دیدگاه های خود و مشاهداتش می پردازد. همچنین وب سایت shadmanfar.ir برای ارتباط و آشنایی بیشتر با ایشان در دسترس است.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «برنامه‌ریزی شهری» ثبت شده است

۱۹
خرداد

تحلیل نظام صدور پروانه‌های ساختمانی و نقش کمیسیون ماده ۵ در توسعه شهر تهران: رویکردی انتقادی به مدیریت شهری

توسعه کالبدی شهر تهران در دهه‌های اخیر، بیش از آنکه محصول برنامه‌ریزی منسجم و هدفمند باشد، نتیجه مجموعه‌ای از تصمیمات موردی، مداخلات نقطه‌ای و انعطاف‌پذیری بیش از حد در اجرای طرح‌های جامع و تفصیلی بوده است. نظام صدور پروانه‌های ساختمانی به عنوان مهم‌ترین ابزار کنترل توسعه شهری و کمیسیون ماده ۵ به مثابه مرجع تغییر در طرح‌های تفصیلی، دو رکن اساسی در شکل‌گیری سیمای کنونی پایتخت هستند. این مقاله با رویکردی تحلیلی-انتقادی و با استناد به داده‌های آماری سال ۱۴۰۳، به بررسی عملکرد این دو نهاد و تأثیر آن‌ها بر توسعه شهری تهران می‌پردازد.

بخش اول: تحلیل نظام صدور پروانه‌های ساختمانی در تهران

۱-۱. روند کمّی صدور پروانه‌های ساختمانی

بررسی آمار سال ۱۴۰۳ نشان می‌دهد که تعداد کل پروانه‌های صادر شده در شهر تهران ۱۰,۲۳۹ مورد بوده که نسبت به سال ۱۴۰۲ کاهش چشمگیر ۴۱.۶۶ درصدی را نشان می‌دهد. از این تعداد، ۷,۵۷۰ مورد (حدود ۷۴ درصد) مربوط به پروانه‌های احداث بنا بوده است. این کاهش قابل توجه در صدور پروانه‌های ساختمانی می‌تواند ناشی از عوامل متعددی همچون رکود اقتصادی، افزایش هزینه‌های ساخت‌وساز، کاهش قدرت خرید مردم و همچنین سیاست‌های انقباضی در حوزه شهرسازی باشد.

نکته قابل تأمل در این میان، توزیع نامتوازن پروانه‌های صادر شده در مناطق ۲۲گانه شهر تهران است. مناطق ۱۵ و ۴ به ترتیب با ۹۶۴ و ۷۹۱ مورد، بیشترین تعداد پروانه‌های صادر شده را به خود اختصاص داده‌اند، در حالی که مناطق ۹ و ۱۹ با ۱۹۴ و ۲۴۶ مورد، کمترین میزان صدور پروانه را داشته‌اند. این توزیع نامتوازن، نشان‌دهنده عدم تعادل در توسعه مناطق مختلف شهر تهران است که می‌تواند منجر به تشدید نابرابری‌های فضایی و اجتماعی شود.

۱-۲. تحلیل کیفی پروانه‌های ساختمانی

از منظر کیفی، بررسی نوع کاربری در پروانه‌های صادر شده نشان می‌دهد که ۸۷ درصد از پروانه‌ها به کاربری "صرفاً مسکونی" اختصاص یافته و کاربری‌های "مختلط" و "غیرمسکونی" به ترتیب تنها ۹ و ۴ درصد از کل پروانه‌ها را تشکیل داده‌اند. این امر نشان‌دهنده غلبه رویکرد تک‌عملکردی در توسعه شهر تهران است که با اصول شهرسازی نوین مبنی بر ایجاد محیط‌های شهری چندعملکردی و پویا در تضاد است.

همچنین، از نظر تعداد طبقات، ۶۴ درصد از پروانه‌های صادر شده برای ساختمان‌های ۵ طبقه و بیشتر بوده است. این آمار نشان‌دهنده گرایش به بلندمرتبه‌سازی در شهر تهران است که می‌تواند پیامدهای متعددی از جمله افزایش تراکم جمعیتی، فشار بر زیرساخت‌های شهری، کاهش کیفیت محیطی و تغییر در سیمای بصری شهر را به همراه داشته باشد.

۱-۳. فرآیند صدور پروانه و چالش‌های آن

فرآیند صدور پروانه ساختمانی در شهرداری تهران، فرآیندی پیچیده و چندمرحله‌ای است که از مرحله "شهرسازی ۱" (بررسی اولیه وضعیت ملک و صدور دستور نقشه) آغاز شده و پس از طی مراحل متعدد از جمله "شهرسازی ۲" (بررسی تطبیقی نقشه‌های ارائه شده با ضوابط شهرسازی)، به صدور پروانه ساختمانی منتهی می‌شود.

یکی از چالش‌های اساسی در این فرآیند، زمان‌بر بودن و پیچیدگی بیش از حد آن است که منجر به افزایش هزینه‌های اداری، اتلاف وقت شهروندان و در نهایت، گرایش به دور زدن قوانین و مقررات می‌شود. علاوه بر این، عدم شفافیت در برخی مراحل فرآیند و تفسیرپذیری برخی ضوابط، زمینه را برای اعمال سلیقه و بروز فساد اداری فراهم می‌کند.

بخش دوم: کمیسیون ماده ۵ و نقش آن در توسعه شهر تهران

۲-۱. تحلیل آماری عملکرد کمیسیون ماده ۵

کمیسیون ماده ۵ به عنوان مرجع بررسی و تصویب تغییرات در طرح تفصیلی، نقش مهمی در شکل‌گیری سیمای شهر تهران ایفا می‌کند. بر اساس آمار سال ۱۴۰۳، تعداد ۲۳ صورتجلسه با مجموع ۴۷۲ بند در کمیسیون ماده ۵ مصوب شده است. نکته قابل تأمل این است که ۹۵ درصد (۴۴۶ مورد) از این مصوبات، مصوبات موردی بوده‌اند و تنها ۴ درصد (۲۱ مورد) و ۱ درصد (۵ مورد) به ترتیب به مصوبات موضعی و موضوعی اختصاص یافته است.

این آمار به وضوح نشان‌دهنده غلبه رویکرد موردی و نقطه‌ای در تصمیم‌گیری‌های شهرسازی است که با اصول برنامه‌ریزی جامع و یکپارچه در تضاد است. به عبارت دیگر، کمیسیون ماده ۵ به جای آنکه ابزاری برای اصلاح و بهبود طرح‌های تفصیلی در راستای منافع عمومی باشد، عمدتاً به مرجعی برای رسیدگی به درخواست‌های موردی تبدیل شده است.

همچنین، توزیع نامتوازن مصوبات موردی در مناطق مختلف شهر تهران نیز قابل توجه است. بیشترین مصوبات موردی کمیسیون مربوط به مناطق ۱ (۱۲۲ بند) و ۳ (۵۰ بند) بوده است که عمدتاً مناطق شمالی و برخوردار شهر هستند. این امر می‌تواند نشان‌دهنده تمرکز سرمایه‌گذاری و توسعه در این مناطق و تشدید نابرابری‌های فضایی در شهر تهران باشد.

۲-۲. روند تاریخی عملکرد کمیسیون ماده ۵

بررسی روند ۱۳ ساله عملکرد کمیسیون ماده ۵ (از سال ۱۳۹۱ تا ۱۴۰۳) نشان می‌دهد که تعداد کل بندهای مصوب در این دوره، ۱,۹۲۸ بند بوده که شامل ۲۲۰ بند موضعی، ۶۱ بند موضوعی و ۱,۶۴۷ بند موردی است. نکته قابل توجه، افزایش چشمگیر تعداد بندهای مصوب در سال‌های اخیر (۱۴۰۱ تا ۱۴۰۳) است که نشان‌دهنده افزایش مداخلات در طرح تفصیلی و انعطاف‌پذیری بیش از حد در اجرای آن است.

این روند افزایشی، به ویژه در مصوبات موردی، می‌تواند نشان‌دهنده تضعیف جایگاه طرح‌های تفصیلی و کاهش اثربخشی آن‌ها در هدایت توسعه شهری باشد. به عبارت دیگر، کثرت مصوبات موردی کمیسیون ماده ۵، طرح تفصیلی را از یک سند راهبردی و الزام‌آور به مجموعه‌ای از ضوابط قابل تغییر و انعطاف‌پذیر تبدیل کرده است.

۲-۳. نقد رویکرد کمیسیون ماده ۵ از منظر اصول شهرسازی

از منظر اصول شهرسازی، عملکرد کمیسیون ماده ۵ در شهر تهران با چالش‌های متعددی مواجه است:

  1. غلبه رویکرد موردی بر رویکرد سیستمی: تمرکز بر مصوبات موردی به جای مصوبات موضوعی و موضعی، نشان‌دهنده غلبه نگاه نقطه‌ای و کوتاه‌مدت بر نگاه سیستمی و بلندمدت است.

  2. تضعیف جایگاه طرح‌های تفصیلی: کثرت تغییرات در طرح تفصیلی، اعتبار و کارآمدی آن را به عنوان سند هدایت‌کننده توسعه شهری کاهش می‌دهد.

  3. تشدید نابرابری‌های فضایی: تمرکز مصوبات موردی در مناطق خاص (عمدتاً مناطق شمالی و برخوردار)، می‌تواند منجر به تشدید نابرابری‌های فضایی و اجتماعی در شهر تهران شود.

  4. عدم توجه کافی به منافع عمومی: بسیاری از مصوبات موردی کمیسیون ماده ۵، در راستای منافع خصوصی و نه منافع عمومی است که با اصول شهرسازی مبنی بر اولویت منافع جمعی بر منافع فردی در تضاد است.

  5. فقدان ارزیابی اثرات تجمعی تغییرات: تغییرات موردی و نقطه‌ای در طرح تفصیلی، بدون ارزیابی اثرات تجمعی آن‌ها بر کل سیستم شهری انجام می‌شود که می‌تواند پیامدهای ناخواسته‌ای به همراه داشته باشد.

بخش سوم: مدیریت شهری و چالش‌های اجرای طرح‌های جامع و تفصیلی شهر تهران

۳-۱. ناهمسویی سیاست‌گذاری و اجرا در مدیریت شهری تهران

اگرچه تدوین طرح جامع و تفصیلی با رویکرد راهبردی و مبتنی بر اصول توسعه پایدار شهری صورت می‌گیرد، اما اجرای این اسناد در عمل با چالش‌های جدی مواجه است. مهم‌ترین این مشکلات، تفاوت فاحش بین اهداف طرح‌های مصوب و تصمیمات اجرایی مدیریت شهری است. در عمل، سیاست‌های اجرایی معمولاً تحت تاثیر ملاحظات مالی، فشار لابی‌های محلی و مصلحت‌سنجی‌های کوتاه‌مدت شهرداری‌ها قرار می‌گیرند. این موارد سبب‌شده‌اند برخی تصمیمات کلان شهری نظیر کنترل بارگذاری جمعیتی، رشد متعادل کاربری‌ها و تحقق توسعه متوازن فضایی، عملاً کمتر پیگیری یا بدون نتیجه بمانند.

۳-۲. فرآیند صدور پروانه و جایگاه آن در تضمین تحقق طرح‌های شهرسازی

فرآیند صدور پروانه ساختمانی ابزار کلیدی مدیریت شهری برای پیوند سیاست با عمل و کنترل توسعه کالبدی است. این فرآیند باید به گونه‌ای طراحی شود که ضمن پاسخگویی به نیازهای قانونی و شهروندان، تضمین‌کننده اجرای سیاست‌های کلان توسعه‌ای شهر نیز باشد. متأسفانه، تعدد استثنائات، طولانی شدن فرایندها و نقش‌آفرینی‌های غیررسمی (گاهی همراه با اعمال سلایق شخصی یا نفوذ اقتصادی) موجب شده تصمیمات این حوزه بیش از پیش از مسیر قانونی و برنامه‌ریزی‌شده منحرف شود.

در واقع، شهرداری‌ها با فشار اقتصادی ناشی از نیاز به درآمدهای پایدار، گاهی ناگزیر به صدور پروانه‌های عمدتاً مسکونی یا بلندمرتبه (که بیشترین درآمد را به همراه دارند)، یا تسهیل ساخت و ساز در مناطق خاص، بدون توجه کافی به راهبردهای مصوب توسعه شهری می‌شوند.

۳-۳. نقش کمیسیون ماده ۵ در فرایند صدور پروانه و تحول کالبد شهری

کمیسیون ماده ۵ در عرف شهرسازی ایران به "دروازه‌بان تغییرات پویا" در طرح تفصیلی بدل شده است؛ جایگاهی که به مرور از "نهاد راهبردی" به ابزاری جهت "تسهیل درخواست‌های سرمایه‌گذاران" بدل گشته است. طبق آمار‌های سال ۱۴۰۳ که در گزارش پایش آمده، حدود ۹۵ درصد از بندهای مصوبه این کمیسیون مربوط به مصوبات موردی و خارج از چارچوب ضوابط پایه طرح‌های تفصیلی است. این وضعیت از یکسو نشان‌دهنده ضعف ساختار اجرایی در دفاع از منافع جمعی و از سوی دیگر بازتاب شکننده بودن اسناد رسمی مدیریت شهری در مواجهه با نیروهای اقتصادی-اجتماعی است.

در عمل، بسیاری از درخواست‌ها برای تبدیل کاربری، افزایش تراکم یا تغییر ضوابط ساختمانی، به جای طی فرآیندهای کارشناسی و مطالعات شهری، مستقیماً به کمیسیون ارجاع می‌شوند و تخفیف یا تغییرات گسترده در ضوابط دریافت می‌کنند.

۳-۴. تاثیر مصوبات کمیسیون ماده ۵ بر شکاف فضایی و نابرابری شهری

تمرکز مصوبات معتبر ماده ۵ بر مناطق برخوردار یا دارای جذابیت سرمایه‌گذاری (مانند منطقه ۱، ۳ و بخش‌هایی از مناطق غربی) باعث تشدید تفاوت‌های فضایی و حتی سوق دادن سرمایه‌ها به سمت همین مناطق شده است. این مسئله ضمن افزایش فشار بر زیرساخت‌های شهری و رشد بارگذاری در پهنه‌های ویژه، روند تخریب و نوسازی در محروم‌ترین مناطق مانند جنوب و بافت فرسوده تهران را به حاشیه می‌راند. بدین ترتیب، به جای توسعه متوازن، شاهد تمرکز ساخت و ساز و ارزش‌آفرینی غیرعادلانه‌ای در برخی پهنه‌های شهری هستیم.

۳-۵. آسیب‌شناسی ساختاری و الزامات اصلاح

داده‌های سال ۱۴۰۳ مؤید این مدعاست که علاوه بر افت کمّی صدور پروانه (که نشانه رکود بازار یا سخت‌گیری در مقررات نیست، بلکه بیشتر نشانه آشفتگی سیاست‌گذاری و ضعف تحریک به توسعه متوازن است)، رویکرد منفعلانه و مصلحت‌اندیش مدیریت شهری و کمیسیون ماده ۵، مانع تحقق اهداف بنیادین شهرسازی مدرن شده است.

برای اصلاح این روند، بازنگری فرآیندها و نظام حکمرانی شهری ضروری است؛ از جمله:

  • تقویت اقتدار و ضمانت اجرایی طرح‌های جامع و تفصیلی؛
  • شفافیت و پاسخگویی در عملکرد کمیسیون ماده ۵ و کاهش مداخلات موردی؛
  • استقرار نظام پایش و ارزیابی منظم آثار تغییرات مصوب؛
  • مشارکت گسترده‌تر گروه‌های تخصصی مستقل و شهروندان در تصمیم‌سازی‌ها؛
  • طراحی ابزارهای تشویقی برای تحقق ساخت و ساز آگاهانه و پایدار در مناطق کمتر برخوردار.

جمع‌بندی

پویایی نظام ساخت و ساز در تهران، بیش از آنکه وامدار اسناد مصوب شهرسازی باشد، زیر سایه سیاست‌های موردی و ملاحظات اقتصادی و نهادی شهرداری و کمیسیون ماده ۵ اداره می‌شود. این وضعیت، اگرچه در کوتاه‌مدت به جذب سرمایه و تسهیل پاسخ به برخی نیازهای بازار کمک می‌کند، اما در بلندمدت به تعمیق بحران برنامه‌ریزی فضایی، تشدید نابرابری‌های شهری و شکل‌گیری تهران ناهماهنگ و چندپاره دامن خواهد زد.
اصلاح ساختار مدیریت شهری و ارتقای جایگاه نظام برنامه‌ریزی علمی ضرورتی حیاتی برای حرکت تهران به سوی توسعه‌ای منسجم، پایدار و عادلانه است.

در پایان تأکید می‌شود مدیریت شهری موفق، نیازمند استقلال فرآیندی، مقاوم بودن اسناد بالادستی و توازن در پاسخ به فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است؛ امری که با رویکرد کنونی کمیسیون ماده ۵ و ساختار صدور پروانه ساختمانی هنوز فاصله زیادی دارد.

  • رضا شادمان فر
۰۳
ارديبهشت

کمیسیون ماده پنج به عنوان نهادی که از اوایل دهه ۱۳۵۰ در نظام برنامه‌ریزی شهری ایران شکل گرفت، در ابتدا با هدف ایجاد انعطاف‌پذیری در اجرای طرح‌های جامع و تفصیلی تأسیس شد. این کمیسیون در بستر نظام برنامه‌ریزی متمرکز دوران پهلوی دوم پدید آمد، اما پس از انقلاب، به رغم تغییرات گسترده در ساختارهای سیاسی-اجتماعی، همچنان با اندک تغییراتی به حیات خود ادامه داد. این تداوم، نشان‌دهنده استمرار الگوی "برنامه‌ریزی از بالا" در تاریخ معاصر ایران است. با گذر زمان، این نهاد به عنصری کلیدی در فرایند برنامه‌ریزی شهری تبدیل شده و در مقاطعی، به محلی برای بازتولید روابط قدرت در فضای شهری بدل گشته است.

ترکیب نهادی کمیسیون ماده پنج، شامل استاندار (رئیس کمیسیون)، شهردار، نماینده وزارت راه و شهرسازی، نماینده وزارت جهاد کشاورزی، نماینده سازمان میراث فرهنگی و رئیس شورای شهر، نشان‌دهنده غلبه نگاه "از بالا به پایین" و تمرکزگرایی در برنامه‌ریزی شهری ایران است. نکته مهم اینکه از هفت عضو کمیسیون، تنها یک نفر (رئیس شورای شهر) نماینده مستقیم شهروندان است. این نسبت نابرابر، زمینه را برای تصمیمات فاقد مشروعیت دموکراتیک فراهم می‌کند. اصلاح اخیر فرایندهای این کمیسیون در شورای اسلامی شهر تهران، فرصتی را برای تأمل در نقش و عملکرد این نهاد فراهم کرده است. این اصلاحات را می‌توان و باید در پرتو پارادایم‌های شهرسازی معاصر و نظریه‌های قدرت در فضای شهری بازخوانی کرد.

در چارچوب نظریه تولید فضای هانری لوفور، فضای شهری محصول روابط اجتماعی و قدرت است. لوفور در نظریه تولید فضا، فضای شهری را محصول فرایندی اجتماعی می‌داند که در آن، کنش‌های قدرت نقشی اساسی ایفا می‌کنند. از این منظر، کمیسیون ماده پنج نهادی است که به واسطه قدرت قانونی-اداری خود، در "تولید فضا" نقشی محوری دارد. این کمیسیون را می‌توان نهادی برای تسلط "بازنمایی فضا" (فضای انتزاعی برنامه‌ریزان) بر "فضای بازنمایی" (فضای زیسته شهروندان) تلقی کرد. حمیدرضا صارمی، معاون شهرسازی شهرداری تهران، از بررسی ۹۰ طرح موضوعی و موضعی در کمیسیون ماده پنج طی دوره ششم مدیریت شهری سخن می‌گوید، اما پرسش اساسی این است که آیا این طرح‌ها فرصت مشارکت واقعی شهروندان و تحقق "حق به شهر" را فراهم کرده‌اند؟

تحلیل انتقادی ساختار کمیسیون ماده پنج نشان می‌دهد که این نهاد با ساختار فنی-تکنوکراتیک خود، عمدتاً بر بازتولید فضای انتزاعی (فضای دانش-قدرت) متمرکز بوده و رویکرد ارتباطی و مشارکتی در آن کم‌رنگ است. به عنوان نمونه، مصوبات کمیسیون ماده پنج در مورد افزایش تراکم در منطقه یک تهران طی سال‌های 1390-1400، نه تنها به افزایش تراکم جمعیتی و ترافیکی منجر شده، بلکه با افزایش قیمت زمین، به نابرابری فضایی بیشتر انجامیده است. براساس گزارش مرکز پژوهش‌های شورای شهر تهران (1398)، ارزش افزوده ناشی از این تغییرات، عمدتاً به نفع مالکان و سرمایه‌گذاران بزرگ بوده است. ترکیب اعضای کمیسیون و فرایندهای تصمیم‌گیری آن، همچنان بر مبنای پارادایم اثباتی-عقلانی شهرسازی استوار است که بر داده‌های کمّی و فنی بیش از بازنمایی خواست اجتماعی تأکید دارد.

شکل‌گیری و تداوم کمیسیون ماده پنج در ایران نمونه‌ای از پدیده "برنامه‌ریزی دووجهی" است که در آن، همزمان دو نظام موازی عمل می‌کنند: یکی نظام رسمی و قانونی برنامه‌ریزی با ظاهری عقلانی-جامع، و دیگری نظام غیررسمی مبتنی بر مصلحت‌اندیشی و مذاکره پشت پرده. این دوگانگی، که ریشه در تاریخ تحولات نظام برنامه‌ریزی ایران دارد، موجب شده است تا در بسیاری موارد، کمیسیون ماده پنج به محلی برای "تغییر کاربری‌ها" بر اساس منافع خاص بدل شود، نه ابزاری برای انعطاف‌پذیری هدفمند طرح‌های شهری. این شکاف را می‌توان در نگرانی بیان شده توسط مهدی چمران برای تقویت نقش شورای شهر در بررسی طرح‌های موضعی و موضوعی مشاهده کرد. هنگامی که رئیس شورای شهر تأکید می‌کند "وقتی می‌خواهیم خیابان‌ها را تغییر کاربری دهیم، در طرح تفصیلی شهر اثرگذار است؛ لذا باید در شورای شهر به تصویب برسد"، در واقع به تلاشی برای پر کردن شکاف میان نهاد تصمیم‌گیر غیرمنتخب (کمیسیون ماده پنج) و نهاد منتخب شهروندان (شورای شهر) اشاره دارد.

طرح‌های موضعی و موضوعی که در کمیسیون ماده پنج بررسی می‌شوند، اغلب با ادعای بهبود کیفیت محیط شهری مطرح می‌شوند، اما در عمل، توزیع فضایی منافع حاصل از این طرح‌ها همواره مورد مناقشه بوده است. پژوهش‌های سعیدی رضوانی و کاظمی (1392) نشان می‌دهد که تغییرات کاربری زمین در شهرهای ایران، به ویژه در کلانشهر تهران، اغلب الگویی نابرابر از توزیع منافع را بازتولید می‌کند. اینجاست که نقش نظارت نهادهای منتخب مردمی اهمیت می‌یابد. اصلاح فرایندهای کمیسیون ماده پنج با هدف افزایش نقش شورای شهر، می‌تواند گامی در راستای تقویت نظارت دموکراتیک بر فرایندهای تصمیم‌گیری شهری باشد. با این حال، باید توجه داشت که صرف افزودن یک لایه نظارتی، بدون اصلاح ساختارهای عمیق‌تر مناسبات قدرت در برنامه‌ریزی شهری، کافی نخواهد بود.

از منظر پست‌مدرن، نقد کمیسیون ماده پنج را می‌توان نقد "فراروایت" برنامه‌ریزی متمرکز و تکنوکراتیک دانست. در پارادایم پست‌مدرن، به جای تصمیم‌گیری متمرکز توسط "متخصصان"، بر گفتگوی میان روایت‌های مختلف و مشارکت ذینفعان متنوع تأکید می‌شود. از این منظر، اصلاح فرایندهای کمیسیون ماده پنج تنها زمانی موفق خواهد بود که به سوی شفافیت بیشتر، مشارکت گسترده‌تر و پذیرش تکثر دیدگاه‌ها حرکت کند. تجربه طرح‌های موضعی مانند کن و اسلام‌آباد که ابتدا در شورای شهر بررسی شده‌اند، می‌تواند آزمونی برای این حرکت به سمت الگوی مشارکتی‌تر باشد، مشروط بر آنکه فرایند بررسی در شورا نیز خود به رویه‌ای صوری و نمایشی تبدیل نشود.

در مقایسه با نهادهای مشابه در سایر کشورها، مانند "کمیته‌های برنامه‌ریزی محلی" در بریتانیا یا "هیئت‌های تنظیم منطقه‌بندی" در آمریکا، کمیسیون ماده پنج از شفافیت و پاسخگویی کمتری برخوردار است. در این نهادهای مشابه، جلسات عموماً علنی است، امکان مشارکت شهروندان به شکل نظام‌مند وجود دارد، و مکانیسم‌های قوی‌تری برای پاسخگویی تصمیم‌گیران تعبیه شده است. نظریه کنش ارتباطی هابرماس، با تأکید بر "شرایط گفتگوی آرمانی"، چارچوبی برای بازاندیشی در فرایندهای کمیسیون ماده پنج فراهم می‌کند. در این چارچوب، اعتبار تصمیمات نه از "تخصص" افراد، بلکه از فرایند عقلانی گفتگو و مباحثه میان همه ذینفعان، از جمله شهروندان عادی، کسب می‌شود. این رویکرد، خواستار شفافیت اطلاعات، دسترسی برابر به اطلاعات، و امکان مشارکت برابر در گفتگوها است - عناصری که در ساختار فعلی کمیسیون ماده پنج غایبند.

در چارچوب نظریه‌های فوکویی، کمیسیون ماده پنج را می‌توان در قالب گفتمان دانش-قدرت تحلیل کرد. در این کمیسیون، دانش تخصصی شهرسازی به ابزاری برای اِعمال قدرت تبدیل می‌شود، و مشروعیت تصمیم‌گیری‌ها نیز بر همین دانش تخصصی استوار است. بااین‌حال، نقدهای جدی به این رویکرد وارد شده است؛ از جمله اینکه "تخصص" اغلب در خدمت منافع خاص قرار می‌گیرد و مشارکت شهروندان را به حاشیه می‌راند. اصلاحات اخیر شورای شهر تهران در مورد فرایندهای کمیسیون ماده پنج، گرچه گامی رو به جلو است، اما همچنان در چارچوب همان پارادایم تکنوکراتیک می‌گنجد. این اصلاحات، ضمن افزایش نقش شورای شهر، همچنان درگیر الگوی "بالا به پایین" است و تمرکز اصلی آن بر پاسخگویی درون‌نهادی است، نه گشودن درها به روی مشارکت مردمی.

دیوید هاروی در "عدالت اجتماعی و شهر" استدلال می‌کند که ساختارهای فضایی شهر بازتاب‌دهنده و تقویت‌کننده ساختارهای اجتماعی-اقتصادی هستند. از این منظر، تصمیمات کمیسیون ماده پنج که منجر به تغییر کاربری‌ها و تراکم‌ها می‌شود، نه تنها چهره کالبدی شهر، بلکه ساختارهای اجتماعی-اقتصادی آن را نیز متأثر می‌سازد. برای مثال، تصویب افزایش تراکم در شمال تهران که منجر به افزایش ارزش زمین می‌شود، به افزایش شکاف طبقاتی و تشدید قطبی‌شدن فضایی شهر می‌انجامد. از این رو، برای اصلاح واقعی کمیسیون ماده پنج، لازم است آن را نه صرفاً به عنوان یک نهاد اداری-فنی، بلکه به مثابه مکانیسمی برای توزیع منابع و فرصت‌های شهری مورد ارزیابی قرار داد.

تجربه کشورهایی مانند سوئد، فنلاند و دانمارک در زمینه برنامه‌ریزی شهری نشان می‌دهد که امکان حرکت به سمت الگوهای مشارکتی‌تر وجود دارد. به عنوان مثال، در شهرداری‌های کشورهای اسکاندیناوی، طرح‌های توسعه شهری پیش از تصویب نهایی، در فرایندی شفاف به معرض نقد و ارزیابی عمومی گذاشته می‌شوند و شهروندان حق اعتراض قانونی به این طرح‌ها را دارند. این نمونه‌ها می‌تواند الهام‌بخش تغییر در ساختار کمیسیون ماده پنج باشد. اصلاحات اخیر در شورای شهر تهران، می‌تواند نقطه آغازی برای حرکت به سمت دموکراتیزه کردن نظام برنامه‌ریزی شهری ایران و تقویت نقش مشارکت مردمی در آن باشد.

نکته پایانی اینکه، اصلاح و بازنگری در فرایندهای کمیسیون ماده پنج را باید در چارچوب اصلاح کلی نظام برنامه‌ریزی شهری ایران دید. این اصلاح نیازمند تغییر پارادایمی از "برنامه‌ریزی دستوری-فنی" به "برنامه‌ریزی ارتباطی-مشارکتی" است. چنین تغییری، نه تنها در ساختارهای رسمی و قانونی، بلکه در آموزش شهرسازان، رویه‌های نهادی و فرهنگ سیاسی-اداری کشور نیز ضروری است. تنها در این صورت است که می‌توان امیدوار بود کمیسیون ماده پنج، از نهادی برای "تولید فضای انتزاعی" به ابزاری برای تحقق "حق به شهر" و بهبود کیفیت زندگی همه شهروندان تبدیل شود.

منابع

1. پورمحمدی، محمدرضا و قربانی، رسول. (1382). «ابعاد و راهبردهای مشارکت در برنامه‌ریزی توسعه شهری»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، شماره 190.

2. رفیعیان، مجتبی و حسین‌پور، علی. (1390). «حکمروایی خوب شهری از منظر نظریات شهرسازی»، مجله هنرهای زیبا - معماری و شهرسازی، دوره 17، شماره 3.

3. زیاری، کرامت‌الله. (1387). «برنامه‌ریزی شهری در ایران»، انتشارات دانشگاه تهران.

4. سعیدی رضوانی، نوید و کاظمی، داوود. (1392). «بررسی تحلیلی سازوکارهای تأثیرگذار بر تغییرات کاربری زمین در کمیسیون ماده پنج»، فصلنامه مطالعات شهری، شماره 7.

5. شارمی، حمیدرضا. (1402). «گزارش بررسی 90 طرح موضوعی و موضعی در کمیسیون ماده پنج»، سایت شهر.

6. شورای عالی شهرسازی و معماری ایران. (1351). «قانون تأسیس شورای عالی شهرسازی و معماری ایران».

7. عبدی دانشپور، زهره. (1387). «درآمدی بر نظریه‌های برنامه‌ریزی با تأکید خاص بر برنامه‌ریزی شهری»، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.

8. فلاحی، حسین و متوسلی، محمدمهدی. (1397). «تحلیل انتقادی عملکرد کمیسیون ماده پنج در تهران»، فصلنامه اقتصاد شهری، دوره 3، شماره 1.

9. لوفور، هانری. (1991). «تولید فضا»، ترجمه محمود عبادیان (1390)، انتشارات تیسا.

10. مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی. (1399). «بررسی عملکرد کمیسیون ماده پنج در کلانشهرها»، گزارش کارشناسی شماره 16820.

11. مهندسین مشاور شهر و برنامه. (1395). «مفاهیم و مبانی طرح‌های موضعی و موضوعی در برنامه‌ریزی شهری»، مجموعه مقالات همایش ملی شهرسازی، تهران.

12. نوریان، فرشاد و آرون، عباس. (1393). «چالش‌های کمیسیون ماده پنج در مدیریت شهری ایران»، فصلنامه مطالعات مدیریت شهری، شماره 19.

13. هاروی، دیوید. (2012). «عدالت اجتماعی و شهر»، ترجمه حائری، محمدرضا (1394)، انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی.

14. یزدانی، فرشاد و رفیعیان، مجتبی. (1398). «تحلیل گفتمان قدرت در سیاست‌های شهری ایران»، نشریه تحقیقات کاربردی علوم جغرافیایی، شماره 53.

15. Allmendinger, P. (2017). "Planning Theory", 3rd Edition, Palgrave Macmillan.

16. Foucault, M. (1980). "Power/Knowledge: Selected Interviews and Other Writings 1972-1977", edited by Colin Gordon, Pantheon Books.

17. Healey, P. (2006). "Collaborative Planning: Shaping Places in Fragmented Societies", 2nd Edition, Palgrave Macmillan.
 

  • رضا شادمان فر
۱۱
فروردين

dd

ارزیابی و تحلیل برنامه ظرفیت‌سازی در شهرهای آفریقایی

در سال ۲۰۱۷، برنامه‌ای آموزشی که به همت مرکز شهرهای قابل زندگی سنگاپور (CLC) و همکاری UN-Habitat برگزار شد، به شیوه‌ای مؤثر به توانمندسازی شهرهای آفریقایی پرداخت. این برنامه، با مشارکت ۴۲ نماینده از ۱۴ شهر و ۱۲ کشور آفریقایی، بر شفاف‌سازی رویکردهای نوین و ارائه راهکارهای عملی برای مواجهه با چالش‌های عمیق و پیچیده‌ شهری تمرکز داشت.

شهرهای قاره آفریقا با چالش‌های چندگانه و خاصی روبه‌رو هستند. یکی از این چالش‌ها، توسعه شهرنشینی بدون صنعتی‌سازی است که می‌تواند به بحران‌های اقتصادی و اجتماعی منجر شود. در واقع، فقدان زیرساخت‌های صنعتی متناسب با رشد شهرنشینی، به نابسمانی‌های اجتماعی و اقتصادی دامن می‌زند. همچنین، بیکاری جوانان و اشتغال غیررسمی یکی دیگر از معضلات جدی است. در بسیاری از شهرها، جوانان با بحران اشتغال مواجه هستند و این موضوع می‌تواند به افزایش نارضایتی‌های اجتماعی و مهاجرت منجر شود.

همچنین، کمبود مسکن ایمن و مقرون‌به‌صرفه چالشی است که کیفیت زندگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به معضلات اجتماعی از جمله حاشیه‌نشینی منجر می‌شود. عدم دسترسی به مسکن مناسب به ویژه در شهرهای بزرگ، می‌تواند موجب بروز مشکلاتی نظیر بهداشت و ایمنی پایین شود.

از طرفی، تأمین منابع مالی برای زیرساخت‌ها و مدیریت ضایعات نیز یکی از موانع اساسی در مسیر پیشرفت پایدار به شمار می‌آید. عدم دسترسی به منابع مالی کافی، مانع از آن می‌شود که شهرها بتوانند زیرساخت‌های لازم برای خدمات عمومی را فراهم کنند. تأثیر سیستم‌های حکمرانی چندلایه بر فعالیت‌های دولتی نیز قابل توجه است؛ پیچیدگی‌های حاکمیتی می‌تواند به کاهش کارایی و اثربخشی سیاست‌ها و برنامه‌های اجرا منجر شود.

در این برنامه، شرکت‌کنندگان با چارچوب زیست‌پذیری سنگاپور آشنا شدند که شامل دو سیستم کلیدی، یعنی "حکمرانی پویا و جامع شهری" و "برنامه‌ریزی و توسعه یکپارچه" می‌شود. این چارچوب می‌تواند به عنوان راهنمایی برای شهرهای آفریقایی در دستیابی به توسعه پایدار عمل کند. حکمرانی پویا به معنای اتخاذ تصمیمات هوشمندانه و پاسخگو است، در حالی که برنامه‌ریزی یکپارچه به همگرا کردن نیازها و منابع محلی اشاره دارد.

برنامه شامل اقدامات و بازدیدهای میدانی از مکان‌های توسعه‌یافته مانند رودخانه سنگاپور، Marina Barrage و شهرک Toa Payoh بود. این بازدیدها امکان تجربه عملی و تبادل نظرات را برای شرکت‌کنندگان فراهم ساخت و ارتباط قوی‌تری بین تئوری و عمل برقرار کرد.

نتایج این برنامه نشان‌دهنده آن است که شرکت‌کنندگان بر اهمیت حکمرانی پویا و رهبری پایدار تأکید کردند. با این حال، نارضایتی‌ها از کمبود خودمختاری مالی و تغییرات مکرر در رهبری سیاسی به عنوان موانع عمده در مسیر توسعه پایدار مطرح شده است. این چالش‌ها نیاز دارند در سیاست‌گذاری‌های آتی لحاظ شوند تا بتوان به بهبود شرایط حاکم بر شهرهای آفریقایی کمک کرد.

به طور کلی، این برنامه نمایانگر یک امیدواری جدید و معنادار برای ایجاد شهرهای پایدار در قاره آفریقا است. با محوریت ظرفیت‌سازی، این رویکرد به عنوان الگویی می‌تواند در نهادها و کشورهای دیگر نیز به کار گرفته شود.

این متن از مرکز شهرهای قابل زندگی سنگاپور استخراج شده و اهمیت آن در پیوند دادن تجربیات بین‌المللی با واقعیت‌های محلی به منظور توانمندسازی جوامع شهری قابل توجه است.

  • رضا شادمان فر