یادداشت های

رضاشادمان فر

یادداشت های

رضاشادمان فر

رضا شادمان فر کارشناس ارشد مدیریت شهری و دانشجوی شهرسازی و فعال در حوزه های مشارکت شهروندان در مدیریت شهری ، شورایاری ها و مدیریت محله در این وبلاگ به بیان دیدگاه های خود و مشاهداتش می پردازد. همچنین وب سایت shadmanfar.ir برای ارتباط و آشنایی بیشتر با ایشان در دسترس است.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۴۸ مطلب با موضوع «مدیریت شهری» ثبت شده است

۲۷
آبان

توضیع قدرت در نهاد های شهری و اداره شهر ها و اقتصاد سیاسی

نظریه قدرت و اقتصاد سیاسی دو حوزه مهم در علوم اجتماعی هستند که به بررسی روابط قدرت و ساختارهای اقتصادی در جوامع می‌پردازند. این دو حوزه به طور نزدیکی با یکدیگر مرتبط هستند و درک عمیق‌تری از چگونگی عملکرد جوامع و نظام‌های سیاسی و اقتصادی ارائه می‌دهند.

  1. نظریه قدرت:
    • نظریه قدرت به بررسی چگونگی اعمال و توزیع قدرت در جوامع می‌پردازد. این نظریه‌ها به تحلیل روابط قدرت میان افراد، گروه‌ها و نهادها می‌پردازند و به بررسی چگونگی تأثیرگذاری قدرت بر رفتارها و تصمیم‌گیری‌ها در جوامع می‌پردازند5.
  2. اقتصاد سیاسی:
    • اقتصاد سیاسی به مطالعه سیستم‌های اقتصادی و نحوه اداره آنها توسط سیستم‌های سیاسی می‌پردازد. این حوزه به بررسی تأثیرات سیاست‌های اقتصادی بر جوامع و همچنین تأثیرات اقتصادی تصمیمات سیاسی می‌پردازد1.

نسبت بین نظریه قدرت و اقتصاد سیاسی:

  • تأثیر متقابل: نظریه قدرت و اقتصاد سیاسی به طور متقابل بر یکدیگر تأثیر می‌گذارند. قدرت سیاسی می‌تواند بر تصمیمات اقتصادی تأثیر بگذارد و بالعکس، ساختارهای اقتصادی می‌توانند بر توزیع و اعمال قدرت در جوامع تأثیرگذار باشند3.
  • تحلیل ساختارهای قدرت: اقتصاد سیاسی به تحلیل ساختارهای قدرت اقتصادی و سیاسی می‌پردازد و به بررسی چگونگی تأثیرگذاری این ساختارها بر توسعه و توزیع منابع در جوامع می‌پردازد2.

نقش نهادها: هر دو حوزه به بررسی نقش نهادها در اعمال و توزیع قدرت و همچنین در شکل‌دهی به سیاست‌های اقتصادی می‌پردازند

 

 

 

1. مفهوم قدرت از دیدگاه فوکو | دفتر انتشارات و فناوری آموزشی

2. اقتصاد سیاسی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

3. قدرت سیاسی و کنش اقتصادی - بومرنگ

4. اقتصاد سیاسی: ابزاری قدرت مند برای تحلیل و سیاست گذاری در عرصه های ...

5. گفتارهایی پیرامون اقتصاد سیاسی قواعد اساسی

  • رضا شادمان فر
۲۶
آبان

 

سس

در دنیای امروز، توسعه آموزش به نسل‌های آینده یکی از چالش‌های اساسی و مستمر جوامع بشری است. در این راستا، رویکردهای مختلفی برای بهبود ساختار آموزشی و توانمندسازی کودکان و نوجوانان پیشنهاد شده است. یکی از این رویکردها، برنامه‌ریزی پایین به بالا است که بر اساس آن، مشارکت و ابتکار از سطح محله به عنوان یکی از ابزارهای کلیدی در اداره جامعه و بهبود وضعیت آموزشی در نظر گرفته می‌شود.

رویکرد برنامه‌ریزی پایین به بالا، تمرکز بر روی نیازها و خواسته‌های واقعی افراد در سطح محله را ترویج می‌دهد. این روش به دلیل شناخت بهتر از بوم‌شناسی اجتماعی و فرهنگ محلی، زمینه‌ای را فراهم می‌کند تا آموزش‌های لازم با در نظر گرفتن شرایط خاص هر منطقه طراحی و اجرا شود. در این زمینه، «شهر بازی» به عنوان یک فضای یادگیری جذاب و تعاملی می‌تواند نقش اساسی ایفا کند.

شهر بازی به کودکان و نوجوانان این امکان را می‌دهد که در یک محیط سرگرم‌کننده و خلاق، مهارت‌های اجتماعی، تفکر انتقادی و حل مسئله را بیاموزند. این فضا، با فراهم کردن فرصت‌های یادگیری غیررسمی و تجربه‌مند، می‌تواند به ارتقای کیفیت آموزش کمک شایانی کند. این مدل آموزشی، نه تنها تمرکز بر روی نتایج علمی، بلکه بر توسعه شخصیت و توانایی‌های اجتماعی کودکان نیز تأکید دارد.

به‌علاوه، مشارکت از سطح محله موجب می‌شود که والدین، معلمان و جامعه به طور فعال در فرآیند یادگیری و آموزش مشارکت داشته باشند. این همکاری می‌تواند به تقویت روابط بین اعضای جامعه و افزایش حس مسئولیت‌پذیری اجتماعی منجر شود. همچنین، ایجاد شهر بازی‌ها به همراه برنامه‌های آموزشی متناسب با نیازهای هر محله، می‌تواند به نهادسازی در سطح محلی کمک کند.

در نهایت، برای تحقق این پروژه‌های آموزشی، باید از امروز شروع به نهادسازی کنیم. اتخاذ رویکرد برنامه‌ریزی پایین به بالا و ایجاد شهر بازی به عنوان یک فضای آموزشی می‌تواند گامی موثر در راستای توسعه همه‌جانبه نسل‌های آینده باشد. با همکاری جامعه، نهادهای آموزشی و دولت، می‌توان فرصت‌های یادگیری معناداری را برای کودکان و نوجوانان فراهم نمود که در نهایت به ارتقاء کیفیت زندگی در سطح محله و کشور منجر خواهد شد.

حل چالش‌های آموزشی و ایجاد بستری مناسب برای آموزش نسل‌های آینده مسئولیتی است که بر عهده همه ماست. بیایید با هم دست به کار شویم و از امروز برای تغییرات مثبت در سطح محله‌های خود تلاش کنیم.

  • رضا شادمان فر
۲۵
آبان

7

شهرسازی و مدیریت شهری در تهران، همانند بسیاری از کلان‌شهرهای جهان، با چالش‌های متعددی روبرو است. از جمله این چالش‌ها می‌توان به مدیریت محله‌ای و ظرفیت‌سازی اجتماعی اشاره کرد که نقش مهمی در توسعه پایدار شهری ایفا می‌کنند. در دهه‌های اخیر، توجه به مدیریت محله‌محور و تقویت سرمایه اجتماعی به عنوان رکن‌های اساسی در توسعه شهری مطرح شده‌اند.

 

مدیریت محله‌محور به معنای توجه به نیازها و ظرفیت‌های خاص هر محله است. این رویکرد، با تأکید بر مشارکت شهروندان و تقویت نهادهای محلی، به دنبال ایجاد توسعه‌ای است که پاسخگوی مسائل و مشکلات محلی باشد. در این راستا، شهرداری تهران اقدامات متعددی را انجام داده است، از جمله تعیین مرزهای محلات، برگزاری انتخابات شورایاری‌ها، احداث سراهای محلات، و برنامه‌ریزی برای برگزاری فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی.

 

ظرفیت‌سازی اجتماعی به معنای تقویت پیوندهای اجتماعی و افزایش مشارکت شهروندان در امور محله است. این امر می‌تواند به افزایش اعتماد و همکاری میان شهروندان و بهبود کیفیت زندگی در سطح محله کمک کند. تحقیقات نشان داده‌اند که سرمایه اجتماعی می‌تواند نقش مهمی در موفقیت مدیریت محله‌محور داشته باشد.

 

صاحب‌نظران معتقدند که برای دستیابی به توسعه پایدار شهری، باید به ظرفیت‌های اجتماعی محلی توجه ویژه‌ای شود. این امر نیازمند یک برنامه‌ریزی دقیق و همچنین درک عمیق از بافت‌ها و ساختارهای اجتماعی محلات مختلف است. مدیریت شهری تهران در تلاش است تا با اتخاذ رویکردهای نوین و مشارکت‌جویانه، به این هدف دست یابد و محله‌هایی زنده و پویا را شکل دهد که در آن‌ها شهروندان نق

  • رضا شادمان فر
۱۷
فروردين

به‌طورکلی در نظام برنامه‌ریزی و توسعه با طیف وسیعی از رویکردها برای مدیریت و برنامه‌ریزی سکونتگاه‌های انسانی مواجهیم که در دو سر این طیف می‌توان به دو الگوی کلی اشاره کرد. یکی بر جزم‌اندیشی و مدیریت اقتدارگرایانه و تمرکز قدرت تأکید دارد که محصول خردگرایی و اثبات‌گرایی است (Gibert and Segard,2015; Newsome,2009). این الگو به نام جامع عقلایی شناخته‌شده که بر تسلط نخبگان (به‌ویژه مهندسان) در عرصه اداره شهرها تأکید دارند. درحالی‌که سایر ذی‌نفعان شهر دخالتی در برنامه‌ریزی ندارند. این شیوه به‌ویژه در جوامعی که مراحل توسعه را به‌ویژه در بعد اجتماعی طی نکرده‌اند به دلیل عمل‌گرایی، تحرک سریع و دستیابی به نتایج فوری بر مبنای اصول جهان‌شمول منطق و ایجاد تغییرات یک‌باره در فضا، از مطلوبیت و رواج برخوردار است. اما  جوامعی که مراحل توسعه را طی نموده‌اند و با ناپایداری تغییرات حاصل از تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی آمرانه و از بالابه‌پایین مواجه شده‌اند، آموخته‌اند که ماهیت شهرها و زندگی جمعی انسان‌ها بسیار پیچیده‌تر از آن است که در نظریه‌های شهرسازی نوگرا ترسیم شوند. ایشان شهرها را بزرگ‌ترین کانون زندگی اجتماعی انبوه انسان‌ها به شمار می‌آورند و بنابراین هرگونه برنامه‌ریزی و مداخله در آن‌ها را بدون مشارکت و همکاری جمعی ذی‌نفعان ناموفق می‌پندارند. امروزه نظریه‌های جدید سیاسی و اجتماعی (آنتونی گیدنز، یورگن هابرماس، رابرت نازیک) بر کاهش تمرکز و افزایش نقش نهادهای غیردولتی در اداره شهر و زندگی اجتماعی استوار است. براین‌اساس جنبش فرا نوگرا، مبانی شهرسازی نوگرا را به چالش کشیده است.

در اواخر قرن بیستم، سلطه مدرنیستی علم و عقل مورد چالش قرار می‌گیرد. در عرصه سیاست‌گذاری عمومی، در هر دو مرحله فرایند تصمیم‌گیری و نتایج آن سرخوردگی روزافزونی دیده می‌شود. در این دوران برنامه‌ریزان مورد آماج اعتراض‌های مردمی قرار می‌گیرند چرا که آنان پی بردند که برنامه‌ریزی نه کاری فنی و روش‌شناسانه که کاری سیاسی و خدعه‌آمیز است. مردم که در ابتدا قائل به پشتیبانی خرد و دانش فنی از تصمیمات برنامه‌ریزی بودند، با زیر سؤال رفتن خرد تخصصی، تصمیم می‌گیرند نقشی پررنگ‌تر از تماشاچی صرف داشته باشند و به دنبال سهمی در فرایند برنامه‌ریزی هستند. با انحلال مرزهای یقین، مفاهیم شهروندی فعال و مشارکت عمومی از نو متولد و دموکراسی فراگیر جانشین دموکراسی نمایندگی می‌شود. در همین دوران است که لزوم مداخله ذی‌نفعان در پروژه‌ها مورد تأکید قرار می‌گیرد و طرح‌های شهری نیز از این قاعده مستثنی نبوده‌اند چنان‌که اصطلاحاتی همچون شریک، بازیگر و سردسته با معانی مشابه در مورد ذی‌نفعان طرح‌های شهری مطرح شده است‏(گلزاری، ۱۳۹۲).

شهروندان برای مشارکت در فرایند توسعه شهر نیاز به نهادهایی اجتماعی در مقیاس‌هایی خردتر، یا به‌عبارت‌دیگر نهادهای خرد مقیاس محله‌ای دارند، و به همین دلیل ایجاد نهادهای اجتماعی در مقیاس محله ضرورتی است که باید به آن پاسخ گفت. پژوهش‌های مرتبط نشان داده که نهادسازی و ظرفیت‌سازی نهادی در سطح محله و عملیاتی ساختن این مهم در مدیریت و برنامه‌ریزی محله‌ای در درون شهرها و به‌ویژه کلان‌شهرها، اولین و بلکه اساسی‌ترین گام در بنیان نهادن مدیریت محله‌ای کارآمد به شمار می‌آید ‏(کاظمیان و دیگران، ۱۳۹۲؛ لاله پور، ۱۳۹۶). از طرف دیگر، مدیریت محله‌ای در درون شهرها می‌تواند به‌عنوان سیاستی مهم در راستای استفاده از ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های متعددی که اجتماعات محلی درون شهرها از آن برخوردارند، به کار رود؛ چرا که مدیریت محله‌ای نزدیک‌ترین سطح مدیریتی به مردم و شاید اصلی‌ترین سطحی باشد که می‌تواند دانش و تجربه عملی مردم را در راستای توسعه شهری به کار گیرد.

  • رضا شادمان فر
۱۷
فروردين

صاحب‌نظران بر این باورند که ظرفیت موجود در اجتماعات محله‌ای می‌تواند به‌عنوان ابزاری جهت توانمندسازی اجتماعات محله‌ای در ایفای نقش در فرایند توسعه شهری محله مبنا به کار گرفته شود. براین‌اساس، پارادایم جدیدی در توسعه شهری معرفی گردید که در آن دولت به‌تنهایی بازیگر عرصه توسعه نیست ‏(ایمانی‌جاجرمی و دیگران، ۱۳۸۷؛ پیران، ۱۳۸۹؛ رفیعیان و دیگران، ۲۰۱۴). امروزه مفاهیم جدیدی چون ظرفیت، ظرفیت‌سازی و توسعه ظرفیتی در سطوح مختلف مطرح شده است. در این بین، برنامه عمران سازمان ملل متحد ظرفیت‌سازی را در سطح فردی، سطح نهادی و سطح اجتماعی تشریح می‌کند. بنابر این، می‌توان اینطور در نظر گرفت که یکی از اصلی‌ترین سیاست‌های روز در توسعه شهری رویکرد نهادی است که به طور عمده به توانمندسازی، سرمایه اجتماعی، فرهنگ و ارزش‌ها و محیط‌زیست اشاره دارد.

ازاین‌رو، در زمینه همکاری‌های صورت‌گرفته در توسعه جوامع کمتر توسعه‌یافته، رویکرد ظرفیت‌سازی در نهادهای محلی این قابلیت را ایجاد می‌کند تا این جوامع اداره زیرساخت‌های حاصل از کمک‌های بیرونی را به دست بگیرند. این در حالی است که در جوامع کمتر توسعه‌یافته و درحال‌توسعه فرهنگ حاصل از قرن‌ها حاکمیت نظام‌های اقتدارگرایانه، رسوخ بی‌اعتمادی و فردگرایی نهادینه‌شده بر پیچیدگی مسئله افزوده است. به‌طوری‌که اجتماعات محله‌ای ظرفیت و توانمندی به دست گرفتن امور و تشکیل نهاد برنامه‌ریزی توسعه محله را ازدست‌داده‌اند ‏(آزادخانی، ۱۳۹۴؛ حبیبی و رضوانی، ۲۰۰۶؛ عارفی مهیار، ۱۳۸۰؛ علوی تبار، ۱۳۷۹).

 اغلب رویکردهای نوین توسعه بر این نکته اشاره دارند که هر فضای جغرافیایی، محتوای نهادی و بومی خاص خود را دارد و بنابراین مسیر توسعه آن نیز منحصربه‌فرد خواهد بود (Naudé,2010). اگرچه در دوران حاکمیت نظام شهرسازی نوگرا در ایران به نقش و ظرفیت اجتماعات محله‌ای در توسعه شهر کمتر توجه شد اما محله در شهرهای ایرانی ریشه‌ای به قدمت خود شهرها داشته و در بسیاری از شهرها همچنان اثر نهادهای محله‌ای قابل‌بررسی است. امروز نظر به اینکه استقرار حکمروایی خوب شهری به‌عنوان هدف راهبردی مدیریت شهری کلان‌شهرها تعیین شده است، بررسی شهر تهران به‌عنوان کلان‌شهری که در دهه اخیر تجارب قابل‌توجهی در حوزه ساختارسازی در اجتماعات محلهای و ایجاد ظرفیت در نهادی به دست آورده است ـ که از آن جمله میتوان به تشکیل شورایاریهای محله، تدوین اسناد توسعه محلهای با مشارکت ایشان، ایجاد هیئت‌امنای محله متشکل از ذی‌نفعان محله به‌عنوان متولی امور محله و واگذاری ابنیه و فعالیتهای فرهنگی، هنری، اجتماعی و ورزشی در سطح محله به ایشان اشاره کرد ـ موردمطالعه این پژوهش قرار گرفته است.

اما در یک کلان‌شهر با انبوهی از اجتماعات محله‌ای مواجهیم که محتوای نهادی خاص خود رادارند سؤال اینجاست که برای تشکیل نظام برنامه‌ریزی شهری محله مبنا سهم هریک از مؤلفه‌های تشکیل‌دهنده ظرفیت نهادی در یک محله چیست؟ در گونه‌های مختلف محله‌های یک کلان‌شهر نهادهای کنشگر توسعه کدام‌اند؟ و حوزه تأثیر آن‌ها چیست؟ مجهول دیگر اینکه آیا نهادهایی که بالقوه در محله‌ها فعال‌اند ظرفیت لازم برای ایفای نقش در نظام برنامه‌ریزی محله مبنا را دارند؟ ایجاد ظرفیت در بعد نهادی در یک محله بر چه مبنایی باید صورت بگیرد؟ آیا برای ایجاد و نهادینه‌کردن این ظرفیت می‌توان مدلی نظری ارائه داد که هم دربرگیرنده تنوع گونه‌های محله در یک کلان‌شهر باشد و هم ضامن تحقق‌پذیری نظام توسعه شهر بر مبنای محله؟

  • رضا شادمان فر
۲۰
آبان

بطور کلی در نظام برنامه ریزی و توسعه با طیف وسیعی برای مدیریت و برنامه ریزی سکونتگاه های انسانی مواجهیم که در دو سر این طیف می توان به دو الگو کلی اشاره کرد. یکی بر جزم اندیشی و مدیریت اقتدارگرایانه و تمرکز قدرت تاکید دارد که محصول خردگرایی و اثبات گرایی است. این الگو به نام جامع عقلانی شناخته شده که تسلط نخبگان ( به ویژه مهندسان و معماران ) را بر عرصه اداره شهر ها را به عنوان یک اصل معرفی می نماید و سطوح پایین تر دخالتی در برنامه ریزی ندارد. این شیوه به ویژه در جوامعی که مراحل توسعه را به ویژه در بعد اجتماعی طی نکرده اند به دلیل تحرک سریع ، عمل گرایی و دستیابی به نتایج فوری بر مبنای اصول جهانشمول منطق و ایجاد تغیرات یکباره در فضا،از مطلوبت و رواج برخوردار است.

اما در جوامعی که مراحل توسعه را طی نموده اند و با ناپایداری تغییرات حاصل از تصمیم گیری و برنامه ریزی آمرانه و از بالا به پایین مواجه شده اند آموخته اند که ماهیت شهر ها و زندگی جمعی انسان ها بسیار پیچیده تر از آن است که در نظریه های شهرسازی نوگرا ترسیم شوند.ایشان شهر ها را بزرگترین کانون زندگی اجتماعی انبوه انسان ها به شمار می آورند و بنابراین هرگونه برنامه ریزی و مداخله در آنها را بدون مشارکت و همکاری جمعی ذی نفعان ناموفق می پندارند. امروز نظریه های جدید سیاسی و اجتماعی (آنتونی گیدنز، یورگن هابرمارس، رابرت نازیک) بر کاهش تمرکز و افزایش نقش نهادهای غیردولتی در اداره شهر و زندگی اجتماعی استوار است. براین اساس جنبش فرانوگرا مبانی شهرسازی نوگرا را به چالش کشیده است.

حتی در برنامه ریزی متمرکز شناسایی امکانات و منابع در سطوح بالای برنامه ریزی بر اساس اطلاعات تهیه شده در سطوح پایین تر انجام می گیرد (معصومی اشکوری، 1387) همین دلیل توجه و تأکید برنامه ریزی و مدیریت شهرها، بیش از هر زمان دیگر، بر سطوح پایین تر و ابعاد ملموس زندگی شهری معطوف شده است و تقویت و اهمیت سطوح محلی و حضور انجمن ها و نهادهای اجتماعی مدنی در عرصه تصمیم گیری با تکیه ی عمده بر نقش شهروندان، اعتماد و مشارکت واقعی آنها در عرصه فعالیتها و اقدامات روزمره مورد تأکید بسیاری از صاحب نظران قرار گرفته است(حاجی پور، 1385).

اما حاکمیت برنامه‌ریزی شهری مدرنیستی و به طبع آن نگاه از بالا به پایین به مقوله اداره شهر فراورده ای جز انگاره های کلان و رویکرد جامع - عقلایی به برنامه‌ریزی و مدیریت شهری نداشته است. از نظام تهیه طرح‌های جامع و تفصیلی که برای یک کلان‌شهر در نظر گرفته می‌شده تا تصمیم گیری ها در مقیاس‌های کوچک‌تری مثل محله همگی منجر به اتخاذ رهیافت‌هایی تک‌بعدی، آزمون‌وخطای مکرر، تکرار تجربه‌های ناموفق و تحمیل هزینه‌های گزاف به بخش عمومی گردیده است. این روند به اعتماد شهروندان به نهادهای برنامه ریز و مجری توسعه شهری بشدت آسیب رسانده است. علاوه بر این روند توسعه‌های موجود در شهرهای ما، به‌ویژه شهرهای بزرگ نشان می‌دهد که مناطق مسکونی به دلیل توسعه نابسامان و مغشوش، در معرض از دست دادن شخصیت و هویت دیرینه خود قرارگرفته‌اند‏(برک پور، ۱۳۸۵). لذا صاحب نظران بر لزوم تغییر بنیادی ساختارهای برنامه‌ریزی توسعه محلات شهری با تأکید بر نظام محله محوری ازعان داشته و بر این نکته تاکید دارند که این امر می تواند به پایداری اکولوژیک، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی محلات تهران منجر شود‏‏(ذبیحی و فولادی، ۱۳۹۳).

حتی طرح جامع شهر تهران نیز که محصول مکتب نوگرایی در برنامه ریزی شهری است در بخش راهبرد های توسعه شهر (بند 6-4-2)[1] به صراحت تشکیل نهاد های مردمی و رویکرد محله محور برای اداره امور شهر را به عنوان یکی از راهبرد های توسعه اجتماعی شهر تهران و ساماندهی اسکان جمعیت در آن معرفی میکند. این در حالی است که پشتوانه نظری کافی و بومی برای اتخاذ این راهبرد مشخص نیست و امروز شاهد به شکست منجر شدن تلاشها در شکل دهی نهادهای مردمی در مقیاس محله های شهر هستیم. لذا خلا پژوهش و لزوم توسعه نظری در این حوزه محسوس است.

از طرفی شهروندان برای مشارکت درتصمیم های گرفته شده در سطح شهر نیاز به نهادهایی اجتماعی در سطح خردتر آن یعنی محلات دارند و اعتماد به نهادهای محلی در شهروندان نیز بیشتر است و به همین دلیل ایجاد نهادهای اجتماعی در سطح محلات نیازی مبرم و ضروری است.

از طرفی نهادسازی و ظرفیت سازی نهادی در سطح محلی و از جمله عملیاتی ساختن این مهم در مدیریت و برنامه ریزی محله‌ای در درون شهرها و به ویژه کلانشهرها، اولین و بلکه اساسی‌ترین گام در بنیان نهادن مدیریت محله‌ای کارآمد در نظر گرفته شده است و از طرف دیگر مدیریت محله‌ای در درون شهرها می‌تواند به عنوان سیاستی مهم در راستای استفاده از ظرفیت‌ها و پتانسیل‌های متعددی که اجتماعات محلی درون شهرها از آن برخوردارند، به کار رود؛ چرا که مدیریت محله‌ای نزدیک‌ترین سطح مدیریتی به مردم و شاید اصلی‌ترین سطحی باشد که می‌تواند دانش و تجربه عملی مردم را در راستای توسعه شهری به کار گیرد.‏(فاضلی و قادری، ۱۳۹۲)

امروزه موضوع اجتماعات محلی و نحوه ساماندهی آنها جایگاه مهمی در شهرسازی و مدیریت شهری پیدا کرده است. صاحب نظران براین عقیده اند که اجتماعات محلی و نهادهای مردم محور میتوانند با ارائه رفتارهای جدید و نهادینه ساختن آنها در جوامع، نقش موثری در ایجاد و بازتولید مفهوم شهروندی ایفا نمایند )حسین آبادی، تقوایی، 9۹:1799 ( بنابراین در برنامه ریزی محله مبنا که بر اساس اجتماعات محلی است. مشارکت مردمی در معنای واقعی آن هدف قرار گرفته و شعار برنامه ریزی بوسیله مردم نه برای مردم آرمان این نگرش در برنامه ریزی شهری است. همچنین کارایی این نهادها با مشارکت و اعتماد به شهروندان بالاتر خواهد بود. در نهایت با نگاه به تعاریف مختلف از محله و اجتماع محلی می توان گفت که در بیشتر تعاریف، وجود روابط متقابل و شبکه های اجتماعی میان افراد، ارزش ها و منافع مشترک و واقع بودن در یک محله با مرزهای جغرافیایی مشخص به عنوان خصایص اصلی یک اجتماع محلی محسوب می شود(صادقی،1388)

اگر چه در دوران حاکمیت نظام شهرسازی نوگرا در ایران به نقش و ظرفیت اجتماعات محله ای در توسعه شهر کمتر توجه شد اما محله در شهرهای ایرانی ریشه ای به قدمت خود شهرها داشته و در بسیاری از شهر ها همچنان اثر نهاد های محله ای قابل بررسی است. امروز نظر به اینکه مدیریت شهری به ویژه در کلانشهرهای ایران ارتقا حکمروایی خوب شهری را به عنوان هدف راهبردی خود تعیین نموده اند و همچنین در حال ورود به مقیاس خرد ( محله محوری) و بررسی نحوه جلب مشارکت ساکنین برای تحقق توسعه پایدار هستند. مهمترین ویژگی ظرفیت سازی نهادی ایجاد ساختاری انطباق پذیر با بعد ارزشی بسیارقوی است که با اعضای خود پیوند مستحکمی دارد تا در پرتو آن همراستایی منافع بین تمامی ذینفعان کلیدی فراهم گردد. اما تاکنون مدلی برای ظرفیت سازی نهادی در اجتماعات محله ای کلانشهرهای ایران ارایه نشده است. از این رو اهمیت و ضرورت دستیابی به اهداف این پژوهش از این جهت قابل طرح است که به کشف و شناسایی نهادهای محله ای شهرها در ایران و یا ایجاد نهادهای جدید در آنها از منظر ایجاد ظرفیت های نهادی توسعه شهری محله مبنا خواهد پرداخت.



[1]متن بند فوق الاشاره اینچنین است: "جلب مشارکت عمومی برای ارتقاء کیفیت زندگی و حمایت از شوراها و نهادهای مردمی، با رویکرد محله­محوری، برای اداره امور شهر به صورت محلی و مشارکتی در سطح محلات، نواحی و مناطق شهری." 

  • رضا شادمان فر
۱۷
آبان

با وجود اینکه برنامه ریزی شهری از طریق محله ها قریب به یک قرن است که -به تعبیر لوییس مامفورد- بطور گسترده ای پذیرفته شده است.‏‏(ممفورد، ۱۹۵۴) امروز؛ یکی از چالشهای پیش روی شهرسازان و برنامه ریزان شهری به ویژه در کلان شهر ها این است که برای دستیابی به توسعه پایدار شهر چگونه فرآیند برنامه ریزی را به درون اجتماعات خرد محله ببرند و مشارکت واقعی ایشان را در تمامی مراحل کار جلب نمایند؟‏‏(هیلی، ۱۹۹۸؛ لاورنکه و جوپه، ۲۰۰۵؛ پیران، ۱۳۸۹؛ علویتبار، ۱۳۷۹؛ حبیبی و رضوانی، ۲۰۰۶؛ فریدمن، ۱۳۹۶) این رویکرد نه صرفا به دلیل تاکید بر سطوح پایین تر و ابعاد ملموس زندگی شهری و یا محله گرایی بر اساس پارادایمی نو در حوزه مدیریت و برنامه ریزی‏ شهری، ذیل مکتب فرانوگرایی است که تحولات اقتصادی و سیاسی آرایش فضایی جمعیت به گونه ای تغییر کرده که رویکرد برنامه ریزی سنتی مبتنی بر تمرکز قدرت و رویکردهای از بالا به پایین، کارایی لازم را در اداره بهینه امور شهر و تامین نیازهای شهروندان ندارد؛ افزایش هزینه های نگهداشت شهر، تخطی گسترده از طرح های جامع و تفصیلی، کسب درآمد برای شهر از راه سوداگری، بارگذاری خارج از ظرفیت معابر، گره های ترافیکی و رشد چشم گیر آسیب های اجتماعی نمونه ای از این ناتوانی است. در این شرایط یک راهکار منطقی تقسیم مساله به قطعاتی خرد است و انگشت اشاره صاحب نظران به سمت محله ها و اجتماعات محله ای اشاره دارد و در این مقیاس ورود شهروندان به عرصه اداره شهر توصیه شده است.

اما واگذاری امور به مردم تنها در صورت وجود جامعه مدنی قدرتمند و نهادهای مشارکتی ممکن می گردد.‏(پیران، رفیعیان، رضائی، و دهقان، ۱۳۹۵؛ پیران، ۱۳۸۹؛ تبار، ۱۳۷۹؛ رمضانی فرخد و گزلان طوسی، ۱۳۹۱)تاکنون راه حل های گوناگونی نیز ارائه شده است. که یکی از آنها، نهاد سازی در راستای استقرار حکمروایی شهری است.

از طرفی صاحب نظران براین باورند که ظرفیت اجتماعات محله ای می تواند به عنوان ابزار اجتماعی برنامه ریزی و ابزاری جهت توانمند سازی اجتماعات محله جهت ایفای نقش در توسعه شهری محله مبنا به کارگرفته شود. در این بین ظرفیت نهادی به طور عمده بر توانمندسازی، سرمایه اجتماعی، فرهنگ و ارزشها و محیط زیست اشاره دارد (Segnestam et al, 2002). برنامه عمران سازمان ملل متحد ظرفیت سازی را در سطح فردی، سطح نهادی و سطح اجتماعی تشریح می‌کند.

از این رو در زمینه همکاری های صورت گرفته در توسعه جوامع کمتر توسعه یافته رویکرد ظرفیت سازی در نهاد های محلی این قابلیت را ایجاد می کند تا اداره زیرساخت های حاصل از کمک های بیرونی را بدست بگیرند. .  این در حالی است که در جوامع کمتر توسعه یافته و در حال توسعه فرهنگ حاصل از قرن ها حاکمیت نظام های اقتدارگرایانه، رسوخ بی اعتمادی و فردگرایی نهادینه شده بر پیچیدگی مساله افزوده است. بطوری که اجتماعات محله ای ظرفیت و توانمندی به دست گرفتن امور و تشکیل نهاد برنامه ریزی توسعه محله را از دست داده اند. ‏(آزادخانی، ۱۳۹۴؛ تبار، ۱۳۷۹؛ حبیبی و رضوانی، ۲۰۰۶؛ عارفی مهیار، ۱۳۸۰)

اما هر فضای جغرافیایی، محتوای نهادی و بومی خاص خود را دارد و بنابراین مسیر توسعه آن نیز باید مجزا باشد و در یک کلانشهر با انبوهی از اجتماعات محله ای مواجهیم که محتوای نهادی خود را دارند سوال اینجاست که برای تشکیل نظام برنامه ریزی شهری محله مبنا سهم هریک از مولفه های تشکیل دهنده ظرفیت نهادی در یم محله چیست؟ در گونه های مختلف محله های یک کلانشهر نهادهای کنشگر توسعه کدامند؟ و حوزه تاثیر آنها چیست؟ مجهول دیگر اینکه آیا نهادهای بالقوه محله ها ظرفیت لازم برای ایفای نقش در نظام برنامه ریزی محله مبنا را دارند؟ ایجاد ظرفیت در بعد نهادی در یک محله بر چه مبنایی باید صورت بگیرد؟ برای ایجاد این ظرفیت و نهادینه کردن آن چه مدلی می توان ارایه داد؟ که هم در برگیرنده تنوع گونه های محله در یک کلان شهر باشد و هم ضامن تحقق پذیری نظام توسعه بر مبنای محله.

بر این اساس موضوع این پژوهش ظرفیت یابی و ظرفیت سازی در مقیاس خرد شهری است. که در چهارچوب نهادی به ظرفیت سازی نگاه خواهد شد و به گونه ای که زمینه مورد نیاز برای مشارکت اجتماعات محله ای در نظام برنامه ریزی و توسعه شهری فراهم گردد.

مطالعات صورت گرفته ظرفیت نهادی را بر اساس سه عنصر یعنی منابع دانش، منابع ارتباطی و توانایی برای بسیج کردن معرفی می کنند.‏(هیلی،۱۹۹۸) که شامل طیفی از مولفه ها در سطح فردی، سازمانی و گروهی است. ‏(کاظمیان، فرجی راد، افتخاری، و پورطاهری، ۱۳۹۲)بنظر می رسد این متغیر ها در کنار گونه های مختلف حیاط اجتماعی در یک کلانشهر -که باید در جریان پژوهش کشف و تبیین گردد- متغیر های پژوهش حاضر را تشکیل دهد. 

  • رضا شادمان فر
۱۳
آبان

قطعاً تعیین استراتژی و تدوین برنامه عمل برای برون‌رفت از وضع موجود و سامان‌دهی به اجزای برنامه مدیریت محله نیازمند مطالعه عمیق‌تر و چه‌بسا طرح پژوهش‌های بنیادی-کاربردی خواهد بود که منجر به تدوین برنامه‌ای جامع گردد؛ زیرا مداخلات اجتماعی در شهری چون کلان‌شهر تهران با ویژگی‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی می‌تواند علاوه بر هزینه‌های هنگفت تبعات و خسارات جبران‌ناپذیری داشته باشد؛ اما در سطح ارائه پیشنهاد در محدوده دید گزارش پیش رو می‌توان به موارد ذیل اشاره و به طرح موضوع بسنده کرد:

1-1-       تعیین سیاست‌های کلی و ترسیم انتظارات از مدیران

شاید اولین اقدام برای روشن شدن موضع مدیریت شهری در خصوص محله محوری و به‌طور ویژه مدیریت محله تعیین سیاست‌های کلی و ترسیم انتظارات از مدیریت محله باشد. بر این اساس پیشنهاد می‌شود در سطح شورای عالی فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران و یا ستاد راهبری مرکزی به ریاست شهردار تهران مصوبه‌ای تهیه و ابلاغ گردد.

1-2-      راهکار پیشنهادی برای فراهم شدن پیش‌نیازهای قانونی و فراقانونی

در حال حاضر شهر تهران با مسئله‌های پیش‌گفته مواجه است. با توجه به اجتناب‌ناپذیر بودن رویکرد خرد مقیاس برای مواجهه با معضلات مدیریت کلان‌شهرها به‌ویژه در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی، شهرهای بزرگ دیگری محتمل است که شهرهای دیگر نیز وارد این گود شوند. همان‌طوری که امروز در شهر مشهد به شکلی مدیریت محله وجود دارد و در مدیریت شهری شهرهای دیگر نیز طرح‌های مشابه در حال تدوین هستند.

لذا برای تمام شهرهایی که به شکلی آماده تغییر رویکرد به سمت محله محوری هستند و می‌خواهند زیرساخت‌های نظام برنامه‌ریزی پایین به بالا فراهم نمایند. (مثل تهران، مشهد، یزد و ...) با توجه به اینکه تنها مرجع غیردولتی که می‌تواند در سطح ملی طرحی را برای تصویب به مجلس شورای اسلامی ارائه نماید شورای عالی استان‌هاست؛ می‌توان این‌طور پیشنهاد کرد که با محوریت شورای اسلامی شهر تهران و کارشناسان شورای عالی استان‌ها طرحی تهیه گردد و به مرجع قانون‌گذاری کشور ارائه شود. این طرح می‌تواند پایه‌های تشکیل قانونی یک‌نهاد عمومی در مقیاس محله را فراهم آورد؛ و بر این اساس خلأ قانونی در شناسایی شخصیت حقوقی یک تشکیلات مردم‌نهاد زیر نظر نهاد عمومی شهرداری‌ها پر خواهد شد؛ و بر مبنای آن می‌توان سایر قوانین محلی را ایجاد نمود.

1-3-     مصوبه شورای شهر تهران

همان‌طور که در بخش اول مطالعه کردید ساختار فعلی مدیریت محله بر اساس مصوبه ساماندهی مشارکت‌های اجتماعی در محلات شهر تهران شکل‌گرفته که شامل ماده‌واحده و دو تبصره است که بر اساس مقتضیات حدود ده سال پیش تهیه و تصویب‌شده است. آنچه در آن مصوبه بر شهرداری تکلیف شده است با آنچه حال حاضر مدیریت محله مشاهده می‌کنیم متفاوت است. لذا توصیه می‌شود که در قالب طرح کمیسیون فرهنگی و اجتماعی یا لایحه‌ای از طرف شهرداری تکلیف شهرداری در مواجهه با وضع موجود مدیریت محله تعیین گردد.

  • رضا شادمان فر
۱۱
آبان

بر اساس ماده 14 دستورالعمل جدید مدیریت محله (ابلاغی 27 /12/94) که به‌احتمال‌زیاد در آخرین جلسه ستاد راهبری مرکزی تصویب‌شده است! به‌منظور سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی، هدایت، راهبری و نظارت کلان در موضوع مدیریت محله، ستاد راهبری مشارکت‌های اجتماعی در محلات شهر تهران که به‌اختصار «ستاد راهبری» نامیده می‌شود - در سه سطح مرکزی، مناطق و نواحی تشکیل می‌شود و اعضای ستاد راهبری مرکزی مشتمل است بر: شهردار تهران (به‌عنوان رئیس ستاد)؛ معاون هماهنگی و امور مناطق (به‌عنوان نایب‌رئیس ستاد)؛ معاون امور اجتماعی و فرهنگی (به‌عنوان دبیر ستاد)؛ رئیس دبیرخانه ستاد راهبری مرکزی؛ معاون توسعه منابع انسانی؛ معاون خدمات شهری و محیط‌زیست؛ معاون تحقیقات و برنامه‌ریزی، توسعه شهری و امور شوراها؛ معاون مالی و اقتصاد شهری؛ رئیس کمیسیون اجتماعی فرهنگی شورای اسلامی شهر؛ رئیس ستاد هماهنگی شورایاری‌ها؛ رئیس ستاد ساماندهی فعالیت سازمان‌های مردم‌نهاد شهر تهران.

بر اساس همان دستورالعمل وظیفه راهبری کلان مدیریت محله و تدوین و تصویب آیین‌نامه‌ها، شیوه‌نامه‌ها و دستورالعمل‌های موردنیاز و ابلاغ به مجموعه‌های مرتبط؛ بر عهده این ستاد است.

مسئله اینجاست که شاید به دلیل سطح بالای اعضای این ستاد و مشغله و تعدد وظایف ایشان جلسات ستاد راهبری مرکزی کمتر از تعداد انگشتان یکدست است! و عملاً وظیفه راهبری مدیریت محله به شورایی ذیل معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران سپرده‌شده است. ازآنجایی‌که معاون امور اجتماعی شهردار تهران دبیر ستاد راهبری است دبیرخانه‌ای ذیل این معاونت ایجادشده است که بر اساس دستورالعمل مکاتبات، گزارش‌گیری‌ها، ابلاغ دستورالعمل‌ها و برنامه‌ریزی‌های مدیریت محله را بر عهده دارد اما عملاً وظیفه تدوین آیین‌نامه‌ها، نظارت، آموزش و توانمندسازی و به‌طورکلی نقطه شروع هرگونه تحول در مدیریت محلات شهر تهران در سال‌های ابتدایی این دبیرخانه بوده است. ناگفته پیداست که در صورت تداوم نگرش به مدیریت محله به‌عنوان چیزی فراتر از مدیر توزیع خدمات اجتماعی در سرای محله این دبیرخانه باید ازنظر سطح سازمانی و کیفیت کارشناسی بسیار توانمندتر از وضع موجود باشد (این خلأ در سال‌های ابتدایی با استفاده از جایگاه و روابط غیررسمی مسئول دبیرخانه با شهردار تهران و جایگاه ایشان به‌عنوان مشاور قائم‌مقام شهردار تهران و معاون امور مناطق پرشده بود) و در صورت نزول انتظارات از مدیریت محله به‌عنوان توزیع‌کننده خدمات شاید دیگر نیازی به ستاد راهبری در سه سطح پیش‌گفته وجود نداشته باشد.

درهرحال امروز ابهام و عدم شفافیت در دستورالعمل‌های موجود منجر به برخورد سلیقه‌ای و تفسیر به رأی در تمام سطوح تعامل مدیریت محله شده است و جای خالی سندی راهبردی درباره مدیریت محله که از آن دستورالعمل‌های شفاف و روشن استخراج شود حس می‌شود.

  • رضا شادمان فر
۱۰
آبان

یکی از انتظارات از مدیریت محله‌های شهر تهران این بود که نه‌تنها مدیریت شهری از پیچیدن نسخه واحد برای همه محله‌های شهر رهایی یابد بلکه مدیران محلات بتوانند با نیازسنجی دقیق‌تر و در مقیاس محله برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی را در مقیاس یک‌به‌یک برنامه‌ریزی نمایند این موضوع در دوره مدیریت پیشین به‌دفعات در سخنرانی‌های شهردار و سایر اولیای امور این حوزه شنیده‌شده بود. علاوه بر آن مدیرت محله می‌بایست با مشارکت اهالی و استعدادهای محله‌ای در اجرای برنامه‌های سالانه بر کیفیت و اثربخشی برنامه‌ها در محله بیفزایند اما در عمل می‌بینیم که عموم برنامه‌هایی که مدیران محلات اجرا می‌کنند مشارکتی نیست و مردم در صورت‌بندی این برنامه‌ها نقشی ندارند. جشنواره‌های مختلف از طرف معاونت فرهنگی و اجتماعی شهرداری تهران به سرای محلات ابلاغ می‌شوند، عملاً نیازسنجی صورت نمی‌گیرد و اجرای برنامه‌ها بر اساس تکلیفی که برای خانه‌ها و سرای محلات مشخص می‌شود، برنامه مدیریت محله را شکل می‌دهد. به‌این‌ترتیب عملاً تمرکززدایی هم رخ نداده است و شیوه مدیریت سرای محله مطابق خواست شهرداری پیش می‌رود. این مسئله علاوه بر اینکه مستلزم تغییرات اساسی در سازمان شهرداری تهران و تغییر رویه‌های جاری و تغییر نگرش مدیران و کارکنان در همه سطوح هست، نیازمند توانمندسازی ساختارهای فعال مدیریت محله به‌ویژه اعضای هیات امنای محله است.

  • رضا شادمان فر