یادداشت های

رضاشادمان فر

یادداشت های

رضاشادمان فر

رضا شادمان فر کارشناس ارشد مدیریت شهری و دانشجوی شهرسازی و فعال در حوزه های مشارکت شهروندان در مدیریت شهری ، شورایاری ها و مدیریت محله در این وبلاگ به بیان دیدگاه های خود و مشاهداتش می پردازد. همچنین وب سایت shadmanfar.ir برای ارتباط و آشنایی بیشتر با ایشان در دسترس است.

دنبال کنندگان ۳ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

۳۵ مطلب با موضوع «شهرسازی» ثبت شده است

۲۱
خرداد

برنامه‌ریزی فضایی و ظرفیت‌های نهادی-اجتماعی در مواجهه با قانون منع فروش اراضی

مقدمه

توسعه شهری نامتوازن در ایران، چالشی است که تنها با ابزارهای حقوقی و فنی قابل حل نیست. قانون منع فروش و واگذاری اراضی فاقد کاربری مسکونی (مصوب 1381) نمونه‌ای از رویکرد تک‌بعدی به مسائل پیچیده شهرسازی است که در آن، به ظرفیت‌های اجتماعات محلی و ساختارهای نهادی کمتر توجه شده است. این نوشتار، با تمرکز بر نقش سرمایه اجتماعی و ظرفیت‌های نهادی، به تحلیل نظام شهرسازی ایران و چالش‌های قانون منع فروش می‌پردازد.

قانون منع فروش: کاستی‌های نهادی و اجتماعی

قانون منع فروش اراضی فاقد کاربری مسکونی، علی‌رغم هدف ارزشمند حفاظت از کاربری‌های عمومی و منابع طبیعی، در عمل با کاستی‌های جدی در لایه‌های نهادی و اجتماعی مواجه است:

1. فقدان رویکرد مشارکت‌محور

این قانون عمدتاً بر اقدامات سلبی و کنترلی متکی است و نقشی برای مشارکت اجتماعات محلی در فرآیند حفاظت از کاربری‌های ارزشمند در نظر نگرفته است. تجربه جهانی نشان می‌دهد حفاظت از منابع مشترک بدون مشارکت ذی‌نفعان محلی، اثربخشی محدودی دارد.

2. ضعف در ساختارهای نهادی محلی

اجرای قانون عمدتاً به نهادهای دولتی متمرکز سپرده شده و ظرفیت نهادهای محلی مانند شوراهای شهر و روستا برای نظارت و اجرا نادیده گرفته شده است. این امر موجب شده تا بین نیازهای محلی و سیاست‌های ملی شکاف ایجاد شود.

3. نادیده گرفتن سرمایه اجتماعی

قانون با تمرکز صرف بر ابزارهای حقوقی، نقش سرمایه اجتماعی و هنجارهای غیررسمی جامعه در شکل‌دهی به رفتارهای فضایی را نادیده گرفته است. در حالی که مطالعات نشان می‌دهد در جوامعی با سرمایه اجتماعی بالا، حتی با وجود قوانین ضعیف‌تر، حفاظت از منابع مشترک مؤثرتر انجام می‌شود.

مطالعات موردی: شکست نهادی در شمال تهران

موارد متعدد تخلف از قانون منع فروش در شمال تهران، فراتر از نقص قانونی، نشان‌دهنده شکست ساختارهای نهادی و ضعف اجتماعات محلی است:

شهرک باستی هیلز: فروپاشی نهادی-اجتماعی

تحلیل عمیق‌تر پرونده باستی هیلز نشان می‌دهد:

  1. تضعیف اجتماع محلی: این شهرک با ایجاد فضایی منفک از بافت اجتماعی محلی، هویت روستایی منطقه را تضعیف کرده و شکاف اجتماعی-فضایی ایجاد کرده است.
  2. حذف نظارت اجتماعی: با نصب گیت‌های ورودی و ایجاد فضای خصوصی‌شده، امکان نظارت اجتماعی و مشارکت مردمی در پایش تخلفات از بین رفته است.
  3. تعارض منافع نهادی: نهادهای محلی که می‌توانستند نقش نظارتی ایفا کنند، خود گاه از منافع اقتصادی این پروژه‌ها بهره‌مند شده‌اند.

ویلاسازی‌های شمیرانات: گسست پیوندهای اجتماعی-فضایی

پرونده‌های ویلاسازی غیرمجاز در شمیرانات نشان می‌دهد:

  1. تبدیل روستاهای با بافت اجتماعی منسجم به خوابگاه‌های لوکس فاقد پیوستگی اجتماعی
  2. از بین رفتن نظام سنتی مدیریت منابع مشترک (مانند قنوات و مراتع) که قرن‌ها توسط اجتماعات محلی حفاظت می‌شدند
  3. تضعیف نهادهای محلی مانند شوراهای روستا در برابر فشارهای اقتصادی ناشی از سوداگری زمین

بازتعریف مسئله از منظر ظرفیت‌های نهادی-اجتماعی

کاستی‌های قانون منع فروش را می‌توان با نگاهی عمیق‌تر به ظرفیت‌های نهادی و اجتماعی این‌گونه تحلیل کرد:

1. ضعف در حکمروایی چندسطحی

مسئله اصلی، فقدان نظام حکمروایی چندسطحی کارآمد است که در آن مسئولیت‌ها و اختیارات بین سطوح مختلف حاکمیت (ملی، منطقه‌ای، محلی) به‌درستی توزیع شده باشد. در وضعیت فعلی، نظام متمرکز تصمیم‌گیری، قادر به درک و پاسخگویی به پیچیدگی‌های محلی نیست.

2. شکاف بین نهادهای رسمی و غیررسمی

قانون منع فروش بدون توجه به هنجارهای غیررسمی و نهادهای اجتماعی موجود تدوین شده است. در نتیجه، بین قواعد رسمی (قانون) و غیررسمی (هنجارهای اجتماعی) شکاف ایجاد شده که موجب ناکارآمدی اجرایی می‌شود.

3. فرسایش سرمایه اجتماعی

گسترش بی‌اعتمادی نهادی و تضعیف شبکه‌های اجتماعی محلی، امکان همکاری برای حفاظت از منابع مشترک را کاهش داده است. در چنین شرایطی، حتی بهترین قوانین نیز قابلیت اجرایی محدودی خواهند داشت.

راهکارهای مبتنی بر تقویت ظرفیت‌های نهادی-اجتماعی

برای بهبود کارآمدی نظام برنامه‌ریزی فضایی و قانون منع فروش، راهکارهایی با محوریت ظرفیت‌های نهادی و اجتماعی پیشنهاد می‌شود:

1. توانمندسازی اجتماعات محلی در مدیریت منابع مشترک

تجربه موفق الینور استروم نشان می‌دهد اجتماعات محلی توانمند، قادر به مدیریت پایدار منابع مشترک هستند. توانمندسازی شوراهای محلی و انجمن‌های مردم‌نهاد برای مشارکت در تصمیم‌گیری‌های کاربری زمین می‌تواند اثربخشی قانون را افزایش دهد.

2. ایجاد نهادهای میانجی بین دولت و اجتماعات محلی

نهادهای میانجی می‌توانند شکاف بین سیاست‌های کلان و واقعیت‌های محلی را پر کنند. سازمان‌های مردم‌نهاد تخصصی و شبکه‌های محلی می‌توانند نقش نظارتی مؤثرتری نسبت به نهادهای دولتی ایفا کنند.

3. تقویت سرمایه اجتماعی از طریق شفافیت و مشارکت

ایجاد سامانه‌های شفاف اطلاع‌رسانی کاربری اراضی و مشارکت دادن اجتماعات محلی در پایش تغییرات کاربری، می‌تواند اعتماد نهادی را تقویت کرده و سرمایه اجتماعی را بازسازی کند.

4. طراحی سازوکارهای تشویقی برای حفاظت از کاربری‌های ارزشمند

به جای تکیه صرف بر ابزارهای تنبیهی، می‌توان سازوکارهای تشویقی برای مالکان و اجتماعات محلی طراحی کرد که در حفاظت از کاربری‌های ارزشمند مشارکت می‌کنند. مشوق‌های مالیاتی، اعتباری و اجتماعی می‌تواند انگیزه حفاظت را تقویت کند.

5. تقویت همکاری‌های بین‌بخشی و شبکه‌های نهادی

ایجاد شبکه‌های همکاری بین نهادهای دولتی، سازمان‌های مردم‌نهاد، دانشگاه‌ها و بخش خصوصی می‌تواند ظرفیت جمعی برای مدیریت کاربری اراضی را افزایش دهد. این شبکه‌ها می‌توانند پاسخگویی نهادی را تقویت کرده و مانع فساد سیستمی شوند.

نمونه‌های موفق: درس‌هایی برای ایران

تجربه "مدیریت مشارکتی منابع طبیعی" در هند

در ایالت گجرات هند، رویکرد مشارکتی در حفاظت از جنگل‌ها و مراتع، با تکیه بر نهادهای سنتی روستایی (پانچایات) موفقیت چشمگیری داشته است. این رویکرد می‌تواند الگویی برای توانمندسازی شوراهای روستایی در ایران باشد.

محله‌های خودمدیریتی در اسپانیا

در برخی مناطق اسپانیا، محله‌ها از طریق شوراهای محلی قدرتمند، کنترل نسبی بر تغییرات کاربری و ساخت و سازها دارند. این مدل حکمروایی محلی، ضمن پاسخگویی به نیازهای ساکنان، از تغییرات نامتناسب با بافت محله جلوگیری می‌کند.

الگوی پیشنهادی: شبکه محله‌محور مدیریت کاربری اراضی

بر اساس تحلیل‌های فوق، می‌توان الگویی برای اصلاح نظام برنامه‌ریزی فضایی و تقویت اثربخشی قانون منع فروش ارائه داد که بر ظرفیت‌های نهادی-اجتماعی متمرکز است:

1. سطح محله‌ای: شوراهای محلی توانمند

تقویت نقش شوراهای محله و روستا در مدیریت کاربری اراضی از طریق:

  • اعطای اختیارات نظارتی و اجرایی محدود در چارچوب طرح‌های فرادست
  • مشارکت در تهیه طرح‌های تفصیلی و هادی
  • استفاده از دانش بومی و محلی در شناسایی تخلفات

2. سطح شهری: نهادهای مشارکتی شهری

ایجاد نهادهای میانجی در سطح شهر متشکل از:

  • نمایندگان شوراهای محله
  • متخصصان شهرسازی و حقوقی
  • سازمان‌های مردم‌نهاد
  • نمایندگان دستگاه‌های دولتی ذی‌ربط

وظیفه اصلی این نهادها، هماهنگی بین شوراهای محله، تسهیل همکاری با نهادهای دولتی، و نظارت بر اجرای درست قوانین کاربری اراضی است. این نهادها می‌توانند با حفظ ارتباط مستمر با اجتماعات محلی، نوعی سیستم هشدار سریع برای شناسایی و جلوگیری از تخلفات ایجاد کنند.

3. سطح منطقه‌ای: شبکه‌های نهادی یکپارچه

ایجاد نهادهای منطقه‌ای با مشارکت:

  • نمایندگان نهادهای مشارکتی شهری
  • دستگاه‌های اجرایی استانی
  • سازمان‌های مردم‌نهاد منطقه‌ای
  • مراکز دانشگاهی و پژوهشی

این نهادها مسئولیت تدوین سیاست‌های منطقه‌ای کاربری اراضی، هماهنگی بین طرح‌های شهری و روستایی، و حل تعارضات بین اجتماعات محلی مختلف را بر عهده دارند.

4. سطح ملی: چارچوب سیاستی حمایتی

در سطح ملی، نیاز به اصلاح قوانین و سیاست‌ها در جهت:

  • تمرکززدایی در تصمیم‌گیری‌های مربوط به کاربری اراضی
  • تدوین استانداردهای کیفی به جای دستورالعمل‌های سختگیرانه
  • ایجاد سازوکارهای پشتیبانی از نهادهای محلی و منطقه‌ای
  • ارائه مشوق‌های ملی برای مشارکت در حفاظت از کاربری‌های ارزشمند

چالش‌های پیش رو و راهکارهای مقابله

اجرای الگوی پیشنهادی با چالش‌هایی مواجه خواهد بود که شناسایی و ارائه راهکارهای مقابله با آن‌ها ضروری است:

1. مقاومت بوروکراتیک

نهادهای دولتی ممکن است در برابر واگذاری اختیارات به سطوح محلی مقاومت کنند. راهکار مقابله با این چالش:

  • اجرای تدریجی و پایلوت مدل در چند منطقه
  • مستندسازی و انتشار نتایج موفق برای ایجاد پشتیبانی سیاسی
  • آموزش کارکنان دولتی برای پذیرش نقش تسهیل‌گر به جای کنترل‌کننده

2. ظرفیت محدود نهادهای محلی

برخی اجتماعات محلی فاقد دانش و مهارت کافی برای مدیریت کاربری اراضی هستند. راهکارهای مقابله:

  • ارائه آموزش‌های تخصصی به اعضای شوراهای محلی
  • تأمین پشتیبانی فنی از طریق دانشگاه‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد
  • ایجاد سامانه‌های پشتیبان تصمیم‌گیری ساده و قابل استفاده برای نهادهای محلی

3. تعارض منافع در سطح محلی

خطر نفوذ ذی‌نفعان قدرتمند در نهادهای محلی وجود دارد. راهکارهای پیشگیری:

  • طراحی سازوکارهای شفافیت و پاسخگویی در تمام سطوح تصمیم‌گیری
  • ایجاد نظام‌های نظارت چندلایه شامل نظارت مردمی، نهادی و حقوقی
  • تقویت رسانه‌های محلی و شبکه‌های اجتماعی برای افزایش آگاهی عمومی

4. کمبود منابع مالی

نهادهای محلی اغلب با محدودیت‌های مالی مواجه هستند. راهکارهای تأمین منابع:

  • اختصاص بخشی از درآمدهای حاصل از جرائم ساخت و ساز غیرمجاز به نهادهای محلی
  • ایجاد صندوق‌های توسعه پایدار محلی با مشارکت بخش خصوصی
  • طراحی سازوکارهای مشارکت مالی ساکنان در پروژه‌های محلی

مسیر انتقال به الگوی جدید

انتقال از وضعیت موجود به الگوی پیشنهادی نیازمند رویکردی گام‌به‌گام است:

مرحله اول: ظرفیت‌سازی و آگاهی‌بخشی (1-2 سال)

  • شناسایی و توانمندسازی رهبران محلی
  • برگزاری کارگاه‌های آموزشی برای اعضای شوراهای محلی
  • ایجاد پایگاه‌های داده محلی از وضعیت کاربری اراضی
  • راه‌اندازی کمپین‌های آگاهی‌بخشی عمومی

مرحله دوم: اجرای پایلوت و یادگیری (2-3 سال)

  • انتخاب چند منطقه پایلوت با شرایط متنوع
  • اجرای مدل پیشنهادی به صورت آزمایشی
  • مستندسازی درس‌آموخته‌ها و اصلاح مدل
  • گسترش شبکه‌های همکاری بین نهادهای محلی

مرحله سوم: نهادینه‌سازی و گسترش (3-5 سال)

  • اصلاح قوانین و مقررات مرتبط با کاربری اراضی
  • ایجاد چارچوب‌های حقوقی برای تثبیت نقش نهادهای مشارکتی
  • گسترش مدل به سایر مناطق کشور
  • ایجاد نظام پایش و ارزیابی برای سنجش اثربخشی

نتیجه‌گیری: به سوی رویکردی نهادی-اجتماعی در برنامه‌ریزی فضایی

چالش‌های قانون منع فروش اراضی فاقد کاربری مسکونی، بیش از آنکه در متن قانون ریشه داشته باشد، ناشی از ضعف در ظرفیت‌های نهادی و اجتماعی است. تقویت اجتماعات محلی، توزیع متوازن قدرت بین سطوح مختلف حاکمیت، و بازسازی سرمایه اجتماعی می‌تواند شکاف بین قانون و اجرا را کاهش دهد.

رویکرد نهادی-اجتماعی به برنامه‌ریزی فضایی، نگاهی جامع‌تر به پدیده ساخت و سازهای غیرمجاز ارائه می‌دهد و راهکارهایی پایدارتر برای مدیریت کاربری اراضی پیشنهاد می‌کند. در این رویکرد، قانون نه به عنوان ابزاری مستقل، بلکه بخشی از اکوسیستم نهادی پیچیده‌ای دیده می‌شود که کارآمدی آن به تعامل سازنده بین دولت، بازار و جامعه مدنی وابسته است.

تنها با درک عمیق پیوندهای بین ابعاد اجتماعی، نهادی و فضایی توسعه شهری می‌توان قوانینی تدوین کرد که نه تنها از نظر حقوقی منسجم، بلکه از نظر اجتماعی پذیرفته شده و از نظر اجرایی کارآمد باشند. قانون منع فروش اراضی فاقد کاربری مسکونی، با بازنگری بر مبنای این رویکرد، می‌تواند به ابزاری مؤثر برای هدایت توسعه شهری متوازن و پایدار در ایران تبدیل شود.

 

  • رضا شادمان فر
۲۰
خرداد

تحلیل بر گزارش پایش شهر تهران ۱۴۰۳ 

 

۱. حکمرانی شهری و سیاست‌گذاری کلان:
ساختار تصمیم‌گیری شهری در تهران همچنان پراکنده و مبتنی بر مداخلات موردی و کوتاه‌مدت است. این رویکرد به جای تعریف هدف و چشم‌انداز شهری منسجم، منجر به تکرار سیاست‌های واکنشی و افت انسجام راهبردی می‌شود. کم‌رنگ بودن فرهنگ برنامه‌ریزی میان دستگاه‌های متعدد، ریشه بسیاری از چالش‌ها در سطوح دیگر مدیریت شهری است.

۲. شکاف فضایی و کالبدی در توزیع منابع:
نابرابری گسترده در دسترسی به خدمات، زیرساخت‌ها و فضاهای عمومی، اصلی‌ترین پیام گزارش است. اختلاف قابل توجه سرانه فضای سبز، شدت ساخت‌وساز و دسترسی به فرصت‌های نوسازی میان مناطق شمالی و جنوبی، نشان‌دهنده تعمیق شکاف اجتماعی-فضایی در تهران است. این الگو به ایجاد حوزه‌های برخوردار و محروم منجر شده است.

۳. رکود و تغییر الگوی ساخت‌وساز:
کاهش چشمگیر صدور پروانه‌های ساختمانی و رشد نسبی ساختمان‌های بلندمرتبه، نشانه رکود اقتصادی و تغییر ترجیحات سرمایه‌گذاری در بخش مسکن است. کندی نوسازی بافت‌های فرسوده و کاهش جذابیت اقتصادی این بخش، بار اجتماعی و کالبدی مضاعفی بر شهر تحمیل می‌کند.

۴. چالش نوسازی بافت فرسوده و بازآفرینی شهری:
حرکت کند طرح‌های نوسازی و سهم ناچیز نوسازی در مناطق فرسوده، پیامد فقدان سیاست‌های حمایتی یکپارچه و انسجام نهادی است. روند فعلی، فرصت‌های ارتقاء کیفیت زندگی و کاهش نابرابری‌ها را محدود ساخته است. اتصال ناکافی میان ابزارهای حمایتی، اقتصاد نوسازی و تقاضاهای واقعی ساکنان باید ریشه‌یابی شود.

۵. پیامدهای چندگانه اجتماعی، زیست‌محیطی و اقتصادی:
ادامه الگوی نابرابری و رکود ساخت‌وساز، کاهش کیفیت زندگی، افزایش تخلفات شهری و ضعف عدالت فضایی را در پی دارد. پیامد دیگر، اُفت پویایی اقتصادی، تشدید مهاجرت‌های درون‌شهری، فشار بر زیرساخت‌های موجود و آسیب به محیط زیست شهری است.

۶. فرصت‌های اصلاح و ضرورت پایش فراگیر:
هرچند استمرار این روندها چالش‌آفرین است، اما نظام پایش داده، انتشار شفاف اطلاعات و احیای تفکر کلان‌نگر در سیاست‌گذاری شهری، می‌تواند زمینه‌ساز بازتعریف حکمرانی شهری و جلب مشارکت موثر ذینفعان باشد. حرکت از حکمرانی مقطعی به حکمرانی سیستمی مبتنی بر داده، راهگشای عبور از بحران‌های مزمن شهری است.


جمع‌بندی راهبردی:

تهران امروز بیش از هرچیز نیازمند «بازتعریف حکمرانی شهری» و پیوند سیاست‌های فضایی، اقتصادی و اجتماعی است. آنچه گزارش هشدار می‌دهد، شکاف برنامه تا عمل و مداخلات تقلیل‌یافته به امور روزمره است. اما شفافیت داده‌ها و تداوم پایش، می‌تواند زمینه‌ساز تغییر نگرش‌ها، سیاست‌گذاری بین‌بخشی و توسعه عادلانه شود؛ راهی که مقدمات تحقق آن در نظام پایش شهری نمایان شده است.

  • رضا شادمان فر
۱۹
خرداد

تحلیل نظام صدور پروانه‌های ساختمانی و نقش کمیسیون ماده ۵ در توسعه شهر تهران: رویکردی انتقادی به مدیریت شهری

توسعه کالبدی شهر تهران در دهه‌های اخیر، بیش از آنکه محصول برنامه‌ریزی منسجم و هدفمند باشد، نتیجه مجموعه‌ای از تصمیمات موردی، مداخلات نقطه‌ای و انعطاف‌پذیری بیش از حد در اجرای طرح‌های جامع و تفصیلی بوده است. نظام صدور پروانه‌های ساختمانی به عنوان مهم‌ترین ابزار کنترل توسعه شهری و کمیسیون ماده ۵ به مثابه مرجع تغییر در طرح‌های تفصیلی، دو رکن اساسی در شکل‌گیری سیمای کنونی پایتخت هستند. این مقاله با رویکردی تحلیلی-انتقادی و با استناد به داده‌های آماری سال ۱۴۰۳، به بررسی عملکرد این دو نهاد و تأثیر آن‌ها بر توسعه شهری تهران می‌پردازد.

بخش اول: تحلیل نظام صدور پروانه‌های ساختمانی در تهران

۱-۱. روند کمّی صدور پروانه‌های ساختمانی

بررسی آمار سال ۱۴۰۳ نشان می‌دهد که تعداد کل پروانه‌های صادر شده در شهر تهران ۱۰,۲۳۹ مورد بوده که نسبت به سال ۱۴۰۲ کاهش چشمگیر ۴۱.۶۶ درصدی را نشان می‌دهد. از این تعداد، ۷,۵۷۰ مورد (حدود ۷۴ درصد) مربوط به پروانه‌های احداث بنا بوده است. این کاهش قابل توجه در صدور پروانه‌های ساختمانی می‌تواند ناشی از عوامل متعددی همچون رکود اقتصادی، افزایش هزینه‌های ساخت‌وساز، کاهش قدرت خرید مردم و همچنین سیاست‌های انقباضی در حوزه شهرسازی باشد.

نکته قابل تأمل در این میان، توزیع نامتوازن پروانه‌های صادر شده در مناطق ۲۲گانه شهر تهران است. مناطق ۱۵ و ۴ به ترتیب با ۹۶۴ و ۷۹۱ مورد، بیشترین تعداد پروانه‌های صادر شده را به خود اختصاص داده‌اند، در حالی که مناطق ۹ و ۱۹ با ۱۹۴ و ۲۴۶ مورد، کمترین میزان صدور پروانه را داشته‌اند. این توزیع نامتوازن، نشان‌دهنده عدم تعادل در توسعه مناطق مختلف شهر تهران است که می‌تواند منجر به تشدید نابرابری‌های فضایی و اجتماعی شود.

۱-۲. تحلیل کیفی پروانه‌های ساختمانی

از منظر کیفی، بررسی نوع کاربری در پروانه‌های صادر شده نشان می‌دهد که ۸۷ درصد از پروانه‌ها به کاربری "صرفاً مسکونی" اختصاص یافته و کاربری‌های "مختلط" و "غیرمسکونی" به ترتیب تنها ۹ و ۴ درصد از کل پروانه‌ها را تشکیل داده‌اند. این امر نشان‌دهنده غلبه رویکرد تک‌عملکردی در توسعه شهر تهران است که با اصول شهرسازی نوین مبنی بر ایجاد محیط‌های شهری چندعملکردی و پویا در تضاد است.

همچنین، از نظر تعداد طبقات، ۶۴ درصد از پروانه‌های صادر شده برای ساختمان‌های ۵ طبقه و بیشتر بوده است. این آمار نشان‌دهنده گرایش به بلندمرتبه‌سازی در شهر تهران است که می‌تواند پیامدهای متعددی از جمله افزایش تراکم جمعیتی، فشار بر زیرساخت‌های شهری، کاهش کیفیت محیطی و تغییر در سیمای بصری شهر را به همراه داشته باشد.

۱-۳. فرآیند صدور پروانه و چالش‌های آن

فرآیند صدور پروانه ساختمانی در شهرداری تهران، فرآیندی پیچیده و چندمرحله‌ای است که از مرحله "شهرسازی ۱" (بررسی اولیه وضعیت ملک و صدور دستور نقشه) آغاز شده و پس از طی مراحل متعدد از جمله "شهرسازی ۲" (بررسی تطبیقی نقشه‌های ارائه شده با ضوابط شهرسازی)، به صدور پروانه ساختمانی منتهی می‌شود.

یکی از چالش‌های اساسی در این فرآیند، زمان‌بر بودن و پیچیدگی بیش از حد آن است که منجر به افزایش هزینه‌های اداری، اتلاف وقت شهروندان و در نهایت، گرایش به دور زدن قوانین و مقررات می‌شود. علاوه بر این، عدم شفافیت در برخی مراحل فرآیند و تفسیرپذیری برخی ضوابط، زمینه را برای اعمال سلیقه و بروز فساد اداری فراهم می‌کند.

بخش دوم: کمیسیون ماده ۵ و نقش آن در توسعه شهر تهران

۲-۱. تحلیل آماری عملکرد کمیسیون ماده ۵

کمیسیون ماده ۵ به عنوان مرجع بررسی و تصویب تغییرات در طرح تفصیلی، نقش مهمی در شکل‌گیری سیمای شهر تهران ایفا می‌کند. بر اساس آمار سال ۱۴۰۳، تعداد ۲۳ صورتجلسه با مجموع ۴۷۲ بند در کمیسیون ماده ۵ مصوب شده است. نکته قابل تأمل این است که ۹۵ درصد (۴۴۶ مورد) از این مصوبات، مصوبات موردی بوده‌اند و تنها ۴ درصد (۲۱ مورد) و ۱ درصد (۵ مورد) به ترتیب به مصوبات موضعی و موضوعی اختصاص یافته است.

این آمار به وضوح نشان‌دهنده غلبه رویکرد موردی و نقطه‌ای در تصمیم‌گیری‌های شهرسازی است که با اصول برنامه‌ریزی جامع و یکپارچه در تضاد است. به عبارت دیگر، کمیسیون ماده ۵ به جای آنکه ابزاری برای اصلاح و بهبود طرح‌های تفصیلی در راستای منافع عمومی باشد، عمدتاً به مرجعی برای رسیدگی به درخواست‌های موردی تبدیل شده است.

همچنین، توزیع نامتوازن مصوبات موردی در مناطق مختلف شهر تهران نیز قابل توجه است. بیشترین مصوبات موردی کمیسیون مربوط به مناطق ۱ (۱۲۲ بند) و ۳ (۵۰ بند) بوده است که عمدتاً مناطق شمالی و برخوردار شهر هستند. این امر می‌تواند نشان‌دهنده تمرکز سرمایه‌گذاری و توسعه در این مناطق و تشدید نابرابری‌های فضایی در شهر تهران باشد.

۲-۲. روند تاریخی عملکرد کمیسیون ماده ۵

بررسی روند ۱۳ ساله عملکرد کمیسیون ماده ۵ (از سال ۱۳۹۱ تا ۱۴۰۳) نشان می‌دهد که تعداد کل بندهای مصوب در این دوره، ۱,۹۲۸ بند بوده که شامل ۲۲۰ بند موضعی، ۶۱ بند موضوعی و ۱,۶۴۷ بند موردی است. نکته قابل توجه، افزایش چشمگیر تعداد بندهای مصوب در سال‌های اخیر (۱۴۰۱ تا ۱۴۰۳) است که نشان‌دهنده افزایش مداخلات در طرح تفصیلی و انعطاف‌پذیری بیش از حد در اجرای آن است.

این روند افزایشی، به ویژه در مصوبات موردی، می‌تواند نشان‌دهنده تضعیف جایگاه طرح‌های تفصیلی و کاهش اثربخشی آن‌ها در هدایت توسعه شهری باشد. به عبارت دیگر، کثرت مصوبات موردی کمیسیون ماده ۵، طرح تفصیلی را از یک سند راهبردی و الزام‌آور به مجموعه‌ای از ضوابط قابل تغییر و انعطاف‌پذیر تبدیل کرده است.

۲-۳. نقد رویکرد کمیسیون ماده ۵ از منظر اصول شهرسازی

از منظر اصول شهرسازی، عملکرد کمیسیون ماده ۵ در شهر تهران با چالش‌های متعددی مواجه است:

  1. غلبه رویکرد موردی بر رویکرد سیستمی: تمرکز بر مصوبات موردی به جای مصوبات موضوعی و موضعی، نشان‌دهنده غلبه نگاه نقطه‌ای و کوتاه‌مدت بر نگاه سیستمی و بلندمدت است.

  2. تضعیف جایگاه طرح‌های تفصیلی: کثرت تغییرات در طرح تفصیلی، اعتبار و کارآمدی آن را به عنوان سند هدایت‌کننده توسعه شهری کاهش می‌دهد.

  3. تشدید نابرابری‌های فضایی: تمرکز مصوبات موردی در مناطق خاص (عمدتاً مناطق شمالی و برخوردار)، می‌تواند منجر به تشدید نابرابری‌های فضایی و اجتماعی در شهر تهران شود.

  4. عدم توجه کافی به منافع عمومی: بسیاری از مصوبات موردی کمیسیون ماده ۵، در راستای منافع خصوصی و نه منافع عمومی است که با اصول شهرسازی مبنی بر اولویت منافع جمعی بر منافع فردی در تضاد است.

  5. فقدان ارزیابی اثرات تجمعی تغییرات: تغییرات موردی و نقطه‌ای در طرح تفصیلی، بدون ارزیابی اثرات تجمعی آن‌ها بر کل سیستم شهری انجام می‌شود که می‌تواند پیامدهای ناخواسته‌ای به همراه داشته باشد.

بخش سوم: مدیریت شهری و چالش‌های اجرای طرح‌های جامع و تفصیلی شهر تهران

۳-۱. ناهمسویی سیاست‌گذاری و اجرا در مدیریت شهری تهران

اگرچه تدوین طرح جامع و تفصیلی با رویکرد راهبردی و مبتنی بر اصول توسعه پایدار شهری صورت می‌گیرد، اما اجرای این اسناد در عمل با چالش‌های جدی مواجه است. مهم‌ترین این مشکلات، تفاوت فاحش بین اهداف طرح‌های مصوب و تصمیمات اجرایی مدیریت شهری است. در عمل، سیاست‌های اجرایی معمولاً تحت تاثیر ملاحظات مالی، فشار لابی‌های محلی و مصلحت‌سنجی‌های کوتاه‌مدت شهرداری‌ها قرار می‌گیرند. این موارد سبب‌شده‌اند برخی تصمیمات کلان شهری نظیر کنترل بارگذاری جمعیتی، رشد متعادل کاربری‌ها و تحقق توسعه متوازن فضایی، عملاً کمتر پیگیری یا بدون نتیجه بمانند.

۳-۲. فرآیند صدور پروانه و جایگاه آن در تضمین تحقق طرح‌های شهرسازی

فرآیند صدور پروانه ساختمانی ابزار کلیدی مدیریت شهری برای پیوند سیاست با عمل و کنترل توسعه کالبدی است. این فرآیند باید به گونه‌ای طراحی شود که ضمن پاسخگویی به نیازهای قانونی و شهروندان، تضمین‌کننده اجرای سیاست‌های کلان توسعه‌ای شهر نیز باشد. متأسفانه، تعدد استثنائات، طولانی شدن فرایندها و نقش‌آفرینی‌های غیررسمی (گاهی همراه با اعمال سلایق شخصی یا نفوذ اقتصادی) موجب شده تصمیمات این حوزه بیش از پیش از مسیر قانونی و برنامه‌ریزی‌شده منحرف شود.

در واقع، شهرداری‌ها با فشار اقتصادی ناشی از نیاز به درآمدهای پایدار، گاهی ناگزیر به صدور پروانه‌های عمدتاً مسکونی یا بلندمرتبه (که بیشترین درآمد را به همراه دارند)، یا تسهیل ساخت و ساز در مناطق خاص، بدون توجه کافی به راهبردهای مصوب توسعه شهری می‌شوند.

۳-۳. نقش کمیسیون ماده ۵ در فرایند صدور پروانه و تحول کالبد شهری

کمیسیون ماده ۵ در عرف شهرسازی ایران به "دروازه‌بان تغییرات پویا" در طرح تفصیلی بدل شده است؛ جایگاهی که به مرور از "نهاد راهبردی" به ابزاری جهت "تسهیل درخواست‌های سرمایه‌گذاران" بدل گشته است. طبق آمار‌های سال ۱۴۰۳ که در گزارش پایش آمده، حدود ۹۵ درصد از بندهای مصوبه این کمیسیون مربوط به مصوبات موردی و خارج از چارچوب ضوابط پایه طرح‌های تفصیلی است. این وضعیت از یکسو نشان‌دهنده ضعف ساختار اجرایی در دفاع از منافع جمعی و از سوی دیگر بازتاب شکننده بودن اسناد رسمی مدیریت شهری در مواجهه با نیروهای اقتصادی-اجتماعی است.

در عمل، بسیاری از درخواست‌ها برای تبدیل کاربری، افزایش تراکم یا تغییر ضوابط ساختمانی، به جای طی فرآیندهای کارشناسی و مطالعات شهری، مستقیماً به کمیسیون ارجاع می‌شوند و تخفیف یا تغییرات گسترده در ضوابط دریافت می‌کنند.

۳-۴. تاثیر مصوبات کمیسیون ماده ۵ بر شکاف فضایی و نابرابری شهری

تمرکز مصوبات معتبر ماده ۵ بر مناطق برخوردار یا دارای جذابیت سرمایه‌گذاری (مانند منطقه ۱، ۳ و بخش‌هایی از مناطق غربی) باعث تشدید تفاوت‌های فضایی و حتی سوق دادن سرمایه‌ها به سمت همین مناطق شده است. این مسئله ضمن افزایش فشار بر زیرساخت‌های شهری و رشد بارگذاری در پهنه‌های ویژه، روند تخریب و نوسازی در محروم‌ترین مناطق مانند جنوب و بافت فرسوده تهران را به حاشیه می‌راند. بدین ترتیب، به جای توسعه متوازن، شاهد تمرکز ساخت و ساز و ارزش‌آفرینی غیرعادلانه‌ای در برخی پهنه‌های شهری هستیم.

۳-۵. آسیب‌شناسی ساختاری و الزامات اصلاح

داده‌های سال ۱۴۰۳ مؤید این مدعاست که علاوه بر افت کمّی صدور پروانه (که نشانه رکود بازار یا سخت‌گیری در مقررات نیست، بلکه بیشتر نشانه آشفتگی سیاست‌گذاری و ضعف تحریک به توسعه متوازن است)، رویکرد منفعلانه و مصلحت‌اندیش مدیریت شهری و کمیسیون ماده ۵، مانع تحقق اهداف بنیادین شهرسازی مدرن شده است.

برای اصلاح این روند، بازنگری فرآیندها و نظام حکمرانی شهری ضروری است؛ از جمله:

  • تقویت اقتدار و ضمانت اجرایی طرح‌های جامع و تفصیلی؛
  • شفافیت و پاسخگویی در عملکرد کمیسیون ماده ۵ و کاهش مداخلات موردی؛
  • استقرار نظام پایش و ارزیابی منظم آثار تغییرات مصوب؛
  • مشارکت گسترده‌تر گروه‌های تخصصی مستقل و شهروندان در تصمیم‌سازی‌ها؛
  • طراحی ابزارهای تشویقی برای تحقق ساخت و ساز آگاهانه و پایدار در مناطق کمتر برخوردار.

جمع‌بندی

پویایی نظام ساخت و ساز در تهران، بیش از آنکه وامدار اسناد مصوب شهرسازی باشد، زیر سایه سیاست‌های موردی و ملاحظات اقتصادی و نهادی شهرداری و کمیسیون ماده ۵ اداره می‌شود. این وضعیت، اگرچه در کوتاه‌مدت به جذب سرمایه و تسهیل پاسخ به برخی نیازهای بازار کمک می‌کند، اما در بلندمدت به تعمیق بحران برنامه‌ریزی فضایی، تشدید نابرابری‌های شهری و شکل‌گیری تهران ناهماهنگ و چندپاره دامن خواهد زد.
اصلاح ساختار مدیریت شهری و ارتقای جایگاه نظام برنامه‌ریزی علمی ضرورتی حیاتی برای حرکت تهران به سوی توسعه‌ای منسجم، پایدار و عادلانه است.

در پایان تأکید می‌شود مدیریت شهری موفق، نیازمند استقلال فرآیندی، مقاوم بودن اسناد بالادستی و توازن در پاسخ به فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است؛ امری که با رویکرد کنونی کمیسیون ماده ۵ و ساختار صدور پروانه ساختمانی هنوز فاصله زیادی دارد.

  • رضا شادمان فر
۰۵
خرداد

مقدمه

بحران حریم تهران، چالشی چندوجهی است که سلامت زیست‌محیطی، امنیت اجتماعی و آینده توسعه پایتخت را با مخاطره جدی مواجه کرده است. لغو ابلاغیه طرح راهبردی حریم توسط معاونت سیاسی وزارت کشور در بهمن ۱۴۰۳، بیش از ۱۳۰۰ کیلومترمربع از اراضی ارزشمند پیرامونی تهران را در معرض هجوم ساخت‌وسازهای غیرمجاز و تخریب منابع طبیعی قرار داده است.

اکنون بیش از هر زمان دیگری، ضرورت اتخاذ رویکردی جامع، فراگیر و عملیاتی برای حفاظت از حریم پایتخت احساس می‌شود. آنچه می‌خوانید، راهکارهایی برای گذار از این بحران و ایجاد نظام مدیریتی کارآمد برای حریم تهران است.

راهکارهای پیشنهادی

۱. ایجاد نهاد فرابخشی مدیریت حریم
تأسیس شورای عالی مدیریت یکپارچه حریم تهران با عضویت نمایندگان شهرداری، استانداری، وزارت کشور، سازمان حفاظت محیط‌زیست و منابع طبیعی می‌تواند ناهماهنگی‌های موجود را کاهش دهد. تجارب موفق جهانی نشان می‌دهد که مشارکت شوراهای محلی در این ساختار، ضامن موفقیت آن است.

۲. تقویت مشارکت و نظارت مردمی
تجربه ثابت کرده دوام هر طرح شهری به میزان پذیرش و مشارکت جامعه محلی بستگی دارد. ایجاد شبکه‌ای از دیده‌بانان محلی حریم در قالب سمن‌ها و انجمن‌های محلی، با مسئولیت رصد و گزارش تخلفات، می‌تواند حلقه مفقوده نظارت اجتماعی را تأمین کند. توانمندسازی این نهادهای محلی و ارتقای ظرفیت‌های آنها برای مشارکت معنادار در فرایندهای تصمیم‌گیری، پشتوانه اجتماعی لازم برای حفاظت از حریم را فراهم می‌سازد.

۳. اصلاح نظام انگیزشی و درآمدی
طراحی سازوکاری که درآمد نهادهای متولی را به حفاظت مؤثر از حریم (نه جریمه تخلفات) پیوند زند، یک ضرورت است. تخصیص بودجه‌های حمایتی به نهادهای محلی که عملکرد موفقی در پیشگیری از تخلفات داشته‌اند، می‌تواند انگیزه کافی برای مشارکت فعال آنها ایجاد کند.

۴. بهره‌گیری از فناوری‌های نوین
توسعه سامانه جامع پایش هوشمند حریم با استفاده از تصاویر ماهواره‌ای، پهپادها و حسگرهای هوشمند می‌تواند با کمترین هزینه، بیشترین سطح نظارت را ممکن سازد. آموزش نیروهای محلی برای کار با این فناوری‌ها، ضمن ایجاد اشتغال، حس مالکیت اجتماعی را تقویت می‌کند.

۵. تدوین برنامه توسعه پایدار حریم
به جای رویکرد صرفاً حفاظتی و سلبی، تدوین برنامه‌ای جامع برای توسعه پایدار حریم با مشارکت ساکنان محلی ضروری است. این برنامه باید ضمن حفظ ارزش‌های زیست‌محیطی، فرصت‌های اقتصادی مشروع و پایدار برای ساکنان حریم ایجاد کند. ظرفیت‌سازی در سطح جوامع محلی برای مشارکت در اجرای این برنامه، کلید موفقیت آن خواهد بود.

۶. ارتقای نظام حقوقی و قضایی
تدوین قوانین شفاف و بازدارنده و تسریع در رسیدگی به پرونده‌های تخلف در حریم، نیازمند همکاری ویژه قوه قضائیه است. تشکیل شعب تخصصی رسیدگی به تخلفات حریم می‌تواند اثربخشی مقابله با متخلفان را افزایش دهد.

سخن پایانی

نجات حریم تهران تنها با اراده‌ای فراگیر و مشارکت همه ذی‌نفعان ممکن است. تقویت ظرفیت‌های نهادی در سطوح مختلف، به‌ویژه در سطح محلی، شرط اساسی گذار از بحران کنونی است. مادامی که جوامع محلی خود را در سرنوشت حریم شریک و سهیم ندانند، هیچ طرح و برنامه‌ای، هرچند کارشناسی‌شده، به موفقیت نخواهد رسید.

پایتخت ایران شایسته حریمی سالم، پویا و پایدار است که در آن انسان و طبیعت در هماهنگی با یکدیگر می‌زیند. به امید روزی که حریم تهران نه تهدیدی برای توسعه شهر، بلکه فرصتی برای ارتقای کیفیت زندگی همه شهروندان باشد.

  • رضا شادمان فر
۰۴
خرداد

  سیظرفیت‌سازی نهادی: ضرورتی راهبردی برای اثربخشی طرح‌های توسعه شهری تهران

اظهارات اخیر معاون شهرسازی شهرداری تهران درباره بررسی ۹۰ طرح موضوعی و موضعی در کمیسیون ماده پنج، اگرچه از نظر کمّی قابل توجه است، اما پرسش اساسی درباره کیفیت فرآیند تهیه، تصویب و اجرای این طرح‌ها همچنان باقی است. تحلیل انتقادی این فرآیند نشان می‌دهد که الگوی غالب برنامه‌ریزی شهری در ایران، هنوز بر پارادایم تکنوکراتیک و رویکرد بالا به پایین استوار است.

   چالش اساسی: شکاف ساختاری میان برنامه‌ریزی و واقعیت اجتماعی

یکی از مهم‌ترین دلایل ناکارآمدی طرح‌های توسعه شهری، فقدان سازوکارهای نهادی برای مشارکت مؤثر اجتماعات محلی در فرآیند برنامه‌ریزی است. این شکاف ساختاری به سه مسئله اساسی منجر می‌شود:

1.   ناهمخوانی محتوایی  : طرح‌ها عمدتاً بر اساس مفروضات نظری و الگوهای تجویزی تهیه می‌شوند، نه بر مبنای درک عمیق از زمینه‌های اجتماعی-فرهنگی محلات.

2.   مقاومت در برابر اجرا  : عدم مشارکت ذی‌نفعان در مراحل اولیه، به بروز مقاومت‌های متعدد در مرحله اجرا می‌انجامد.

3.   ناپایداری نتایج  : فقدان حس مالکیت اجتماعی نسبت به طرح‌ها، پایداری دستاوردهای آن‌ها را به مخاطره می‌اندازد.

   ظرفیت‌سازی نهادی: مفهوم‌پردازی و اهمیت راهبردی

ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محلی، فرآیندی است که طی آن توانایی جمعی برای شناسایی، تحلیل و حل مسائل شهری از طریق تقویت ساختارهای اجتماعی، شبکه‌های ارتباطی و مکانیسم‌های تصمیم‌گیری مشارکتی افزایش می‌یابد. این مفهوم فراتر از "مشارکت" صرف، به معنای توانمندسازی ساختاری اجتماعات محلی برای ایفای نقش فعال در حکمروایی شهری است.

اهمیت راهبردی ظرفیت‌سازی نهادی را می‌توان در سه سطح تحلیل کرد:

1.   سطح خُرد (میکرو)  : ارتقای توانمندی‌های فردی شهروندان برای مشارکت آگاهانه در فرآیندهای شهری

2.   سطح میانی (مزو)  : تقویت انسجام اجتماعی و شبکه‌های محلی برای اقدام جمعی

3.   سطح کلان (ماکرو)  : ایجاد پیوند ساختاری میان نهادهای رسمی برنامه‌ریزی و بافت اجتماعی شهر

   تجارب ظرفیت‌سازی نهادی در تهران: یافته‌های تجربی

مطالعات تجربی در محلات مختلف تهران، پیامدهای مثبت ظرفیت‌سازی نهادی را نشان می‌دهد. این یافته‌ها حاکی از آن است که در محلاتی که فرآیندهای ظرفیت‌سازی با جدیت دنبال شده، شاهد:

- افزایش معنادار مشارکت شهروندان در تصمیم‌گیری‌های محلی

- بهبود کیفیت طرح‌ها از منظر پاسخگویی به نیازهای واقعی

- کاهش هزینه‌های اجرایی به دلیل کاهش مقاومت‌های اجتماعی

- پایداری بیشتر دستاوردهای طرح‌ها به واسطه افزایش حس مالکیت اجتماعی

 

بوده‌ایم. این شواهد تجربی نشان می‌دهد که ظرفیت‌سازی نهادی، نه تنها یک ضرورت اخلاقی، بلکه راهبردی کارآمد برای افزایش اثربخشی طرح‌های توسعه شهری است.

   رویکرد نظام‌مند به ادغام ظرفیت‌سازی نهادی در فرآیند برنامه‌ریزی شهری

برای تحقق آنچه در گفتمان نظری مدیریت شهری درباره "بازنگری در نظام مدیریت شهری" و "پیوند واقعی میان دانش تخصصی و مشارکت مردمی" مطرح می‌شود، لازم است رویکردی نظام‌مند به ادغام ظرفیت‌سازی نهادی در فرآیند برنامه‌ریزی شهری اتخاذ شود:

1.   پیش از آغاز برنامه‌ریزی  : تشکیل نهادهای تسهیل‌گر محلی و ایجاد زیرساخت‌های گفتگو و مشارکت

2.   در مرحله تشخیص و تحلیل  : بهره‌گیری از روش‌های مشارکتی برای شناسایی مسائل واقعی و اولویت‌بندی آن‌ها

3.   در مرحله طراحی راه‌حل‌ها  : ترکیب دانش تخصصی با دانش تجربی محلی برای خلق راه‌حل‌های نوآورانه

4.   در مرحله تصمیم‌گیری  : حضور نمایندگان واقعی اجتماعات محلی در نهادهای تصمیم‌گیر مانند کمیسیون ماده پنج

5.   در مرحله اجرا  : مشارکت فعال نهادهای محلی در نظارت بر حسن اجرای طرح‌ها

6.   در مرحله ارزیابی  : تدوین شاخص‌های ارزیابی با مشارکت ذی‌نفعان و سنجش مستمر اثربخشی مداخلات

   نتیجه‌گیری: به سوی تحول پارادایمی در برنامه‌ریزی شهری

تحلیل انتقادی فرآیند کنونی تهیه و تصویب طرح‌های موضعی و موضوعی در تهران نشان می‌دهد که علی‌رغم پیشرفت‌های کمّی، هنوز فاصله زیادی با الگوی مطلوب برنامه‌ریزی مشارکتی وجود دارد. ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محلی، به عنوان راهبردی بنیادین، می‌تواند به پر کردن این شکاف کمک کند.

این تحول، نیازمند بازاندیشی در مفاهیم پایه مانند "توسعه"، "مشارکت" و "برنامه‌ریزی" است. در پارادایم جدید، توسعه شهری نه صرفاً مداخله کالبدی، بلکه فرآیندی اجتماعی برای ارتقای کیفیت زندگی؛ مشارکت نه صرفاً اطلاع‌رسانی یا نظرسنجی، بلکه تصمیم‌سازی مشترک؛ و برنامه‌ریزی نه فعالیتی تکنوکراتیک، بلکه گفتگویی مستمر میان همه ذی‌نفعان شهری است.

بررسی ۹۰ طرح در کمیسیون ماده پنج زمانی به توسعه پایدار و متوازن تهران خواهد انجامید که این طرح‌ها محصول فرآیندی باشند که در آن، ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محلی، نه امری حاشیه‌ای، بلکه رکن اساسی برنامه‌ریزی شهری تلقی شود.

  • رضا شادمان فر
۰۳
ارديبهشت

کمیسیون ماده پنج به عنوان نهادی که از اوایل دهه ۱۳۵۰ در نظام برنامه‌ریزی شهری ایران شکل گرفت، در ابتدا با هدف ایجاد انعطاف‌پذیری در اجرای طرح‌های جامع و تفصیلی تأسیس شد. این کمیسیون در بستر نظام برنامه‌ریزی متمرکز دوران پهلوی دوم پدید آمد، اما پس از انقلاب، به رغم تغییرات گسترده در ساختارهای سیاسی-اجتماعی، همچنان با اندک تغییراتی به حیات خود ادامه داد. این تداوم، نشان‌دهنده استمرار الگوی "برنامه‌ریزی از بالا" در تاریخ معاصر ایران است. با گذر زمان، این نهاد به عنصری کلیدی در فرایند برنامه‌ریزی شهری تبدیل شده و در مقاطعی، به محلی برای بازتولید روابط قدرت در فضای شهری بدل گشته است.

ترکیب نهادی کمیسیون ماده پنج، شامل استاندار (رئیس کمیسیون)، شهردار، نماینده وزارت راه و شهرسازی، نماینده وزارت جهاد کشاورزی، نماینده سازمان میراث فرهنگی و رئیس شورای شهر، نشان‌دهنده غلبه نگاه "از بالا به پایین" و تمرکزگرایی در برنامه‌ریزی شهری ایران است. نکته مهم اینکه از هفت عضو کمیسیون، تنها یک نفر (رئیس شورای شهر) نماینده مستقیم شهروندان است. این نسبت نابرابر، زمینه را برای تصمیمات فاقد مشروعیت دموکراتیک فراهم می‌کند. اصلاح اخیر فرایندهای این کمیسیون در شورای اسلامی شهر تهران، فرصتی را برای تأمل در نقش و عملکرد این نهاد فراهم کرده است. این اصلاحات را می‌توان و باید در پرتو پارادایم‌های شهرسازی معاصر و نظریه‌های قدرت در فضای شهری بازخوانی کرد.

در چارچوب نظریه تولید فضای هانری لوفور، فضای شهری محصول روابط اجتماعی و قدرت است. لوفور در نظریه تولید فضا، فضای شهری را محصول فرایندی اجتماعی می‌داند که در آن، کنش‌های قدرت نقشی اساسی ایفا می‌کنند. از این منظر، کمیسیون ماده پنج نهادی است که به واسطه قدرت قانونی-اداری خود، در "تولید فضا" نقشی محوری دارد. این کمیسیون را می‌توان نهادی برای تسلط "بازنمایی فضا" (فضای انتزاعی برنامه‌ریزان) بر "فضای بازنمایی" (فضای زیسته شهروندان) تلقی کرد. حمیدرضا صارمی، معاون شهرسازی شهرداری تهران، از بررسی ۹۰ طرح موضوعی و موضعی در کمیسیون ماده پنج طی دوره ششم مدیریت شهری سخن می‌گوید، اما پرسش اساسی این است که آیا این طرح‌ها فرصت مشارکت واقعی شهروندان و تحقق "حق به شهر" را فراهم کرده‌اند؟

تحلیل انتقادی ساختار کمیسیون ماده پنج نشان می‌دهد که این نهاد با ساختار فنی-تکنوکراتیک خود، عمدتاً بر بازتولید فضای انتزاعی (فضای دانش-قدرت) متمرکز بوده و رویکرد ارتباطی و مشارکتی در آن کم‌رنگ است. به عنوان نمونه، مصوبات کمیسیون ماده پنج در مورد افزایش تراکم در منطقه یک تهران طی سال‌های 1390-1400، نه تنها به افزایش تراکم جمعیتی و ترافیکی منجر شده، بلکه با افزایش قیمت زمین، به نابرابری فضایی بیشتر انجامیده است. براساس گزارش مرکز پژوهش‌های شورای شهر تهران (1398)، ارزش افزوده ناشی از این تغییرات، عمدتاً به نفع مالکان و سرمایه‌گذاران بزرگ بوده است. ترکیب اعضای کمیسیون و فرایندهای تصمیم‌گیری آن، همچنان بر مبنای پارادایم اثباتی-عقلانی شهرسازی استوار است که بر داده‌های کمّی و فنی بیش از بازنمایی خواست اجتماعی تأکید دارد.

شکل‌گیری و تداوم کمیسیون ماده پنج در ایران نمونه‌ای از پدیده "برنامه‌ریزی دووجهی" است که در آن، همزمان دو نظام موازی عمل می‌کنند: یکی نظام رسمی و قانونی برنامه‌ریزی با ظاهری عقلانی-جامع، و دیگری نظام غیررسمی مبتنی بر مصلحت‌اندیشی و مذاکره پشت پرده. این دوگانگی، که ریشه در تاریخ تحولات نظام برنامه‌ریزی ایران دارد، موجب شده است تا در بسیاری موارد، کمیسیون ماده پنج به محلی برای "تغییر کاربری‌ها" بر اساس منافع خاص بدل شود، نه ابزاری برای انعطاف‌پذیری هدفمند طرح‌های شهری. این شکاف را می‌توان در نگرانی بیان شده توسط مهدی چمران برای تقویت نقش شورای شهر در بررسی طرح‌های موضعی و موضوعی مشاهده کرد. هنگامی که رئیس شورای شهر تأکید می‌کند "وقتی می‌خواهیم خیابان‌ها را تغییر کاربری دهیم، در طرح تفصیلی شهر اثرگذار است؛ لذا باید در شورای شهر به تصویب برسد"، در واقع به تلاشی برای پر کردن شکاف میان نهاد تصمیم‌گیر غیرمنتخب (کمیسیون ماده پنج) و نهاد منتخب شهروندان (شورای شهر) اشاره دارد.

طرح‌های موضعی و موضوعی که در کمیسیون ماده پنج بررسی می‌شوند، اغلب با ادعای بهبود کیفیت محیط شهری مطرح می‌شوند، اما در عمل، توزیع فضایی منافع حاصل از این طرح‌ها همواره مورد مناقشه بوده است. پژوهش‌های سعیدی رضوانی و کاظمی (1392) نشان می‌دهد که تغییرات کاربری زمین در شهرهای ایران، به ویژه در کلانشهر تهران، اغلب الگویی نابرابر از توزیع منافع را بازتولید می‌کند. اینجاست که نقش نظارت نهادهای منتخب مردمی اهمیت می‌یابد. اصلاح فرایندهای کمیسیون ماده پنج با هدف افزایش نقش شورای شهر، می‌تواند گامی در راستای تقویت نظارت دموکراتیک بر فرایندهای تصمیم‌گیری شهری باشد. با این حال، باید توجه داشت که صرف افزودن یک لایه نظارتی، بدون اصلاح ساختارهای عمیق‌تر مناسبات قدرت در برنامه‌ریزی شهری، کافی نخواهد بود.

از منظر پست‌مدرن، نقد کمیسیون ماده پنج را می‌توان نقد "فراروایت" برنامه‌ریزی متمرکز و تکنوکراتیک دانست. در پارادایم پست‌مدرن، به جای تصمیم‌گیری متمرکز توسط "متخصصان"، بر گفتگوی میان روایت‌های مختلف و مشارکت ذینفعان متنوع تأکید می‌شود. از این منظر، اصلاح فرایندهای کمیسیون ماده پنج تنها زمانی موفق خواهد بود که به سوی شفافیت بیشتر، مشارکت گسترده‌تر و پذیرش تکثر دیدگاه‌ها حرکت کند. تجربه طرح‌های موضعی مانند کن و اسلام‌آباد که ابتدا در شورای شهر بررسی شده‌اند، می‌تواند آزمونی برای این حرکت به سمت الگوی مشارکتی‌تر باشد، مشروط بر آنکه فرایند بررسی در شورا نیز خود به رویه‌ای صوری و نمایشی تبدیل نشود.

در مقایسه با نهادهای مشابه در سایر کشورها، مانند "کمیته‌های برنامه‌ریزی محلی" در بریتانیا یا "هیئت‌های تنظیم منطقه‌بندی" در آمریکا، کمیسیون ماده پنج از شفافیت و پاسخگویی کمتری برخوردار است. در این نهادهای مشابه، جلسات عموماً علنی است، امکان مشارکت شهروندان به شکل نظام‌مند وجود دارد، و مکانیسم‌های قوی‌تری برای پاسخگویی تصمیم‌گیران تعبیه شده است. نظریه کنش ارتباطی هابرماس، با تأکید بر "شرایط گفتگوی آرمانی"، چارچوبی برای بازاندیشی در فرایندهای کمیسیون ماده پنج فراهم می‌کند. در این چارچوب، اعتبار تصمیمات نه از "تخصص" افراد، بلکه از فرایند عقلانی گفتگو و مباحثه میان همه ذینفعان، از جمله شهروندان عادی، کسب می‌شود. این رویکرد، خواستار شفافیت اطلاعات، دسترسی برابر به اطلاعات، و امکان مشارکت برابر در گفتگوها است - عناصری که در ساختار فعلی کمیسیون ماده پنج غایبند.

در چارچوب نظریه‌های فوکویی، کمیسیون ماده پنج را می‌توان در قالب گفتمان دانش-قدرت تحلیل کرد. در این کمیسیون، دانش تخصصی شهرسازی به ابزاری برای اِعمال قدرت تبدیل می‌شود، و مشروعیت تصمیم‌گیری‌ها نیز بر همین دانش تخصصی استوار است. بااین‌حال، نقدهای جدی به این رویکرد وارد شده است؛ از جمله اینکه "تخصص" اغلب در خدمت منافع خاص قرار می‌گیرد و مشارکت شهروندان را به حاشیه می‌راند. اصلاحات اخیر شورای شهر تهران در مورد فرایندهای کمیسیون ماده پنج، گرچه گامی رو به جلو است، اما همچنان در چارچوب همان پارادایم تکنوکراتیک می‌گنجد. این اصلاحات، ضمن افزایش نقش شورای شهر، همچنان درگیر الگوی "بالا به پایین" است و تمرکز اصلی آن بر پاسخگویی درون‌نهادی است، نه گشودن درها به روی مشارکت مردمی.

دیوید هاروی در "عدالت اجتماعی و شهر" استدلال می‌کند که ساختارهای فضایی شهر بازتاب‌دهنده و تقویت‌کننده ساختارهای اجتماعی-اقتصادی هستند. از این منظر، تصمیمات کمیسیون ماده پنج که منجر به تغییر کاربری‌ها و تراکم‌ها می‌شود، نه تنها چهره کالبدی شهر، بلکه ساختارهای اجتماعی-اقتصادی آن را نیز متأثر می‌سازد. برای مثال، تصویب افزایش تراکم در شمال تهران که منجر به افزایش ارزش زمین می‌شود، به افزایش شکاف طبقاتی و تشدید قطبی‌شدن فضایی شهر می‌انجامد. از این رو، برای اصلاح واقعی کمیسیون ماده پنج، لازم است آن را نه صرفاً به عنوان یک نهاد اداری-فنی، بلکه به مثابه مکانیسمی برای توزیع منابع و فرصت‌های شهری مورد ارزیابی قرار داد.

تجربه کشورهایی مانند سوئد، فنلاند و دانمارک در زمینه برنامه‌ریزی شهری نشان می‌دهد که امکان حرکت به سمت الگوهای مشارکتی‌تر وجود دارد. به عنوان مثال، در شهرداری‌های کشورهای اسکاندیناوی، طرح‌های توسعه شهری پیش از تصویب نهایی، در فرایندی شفاف به معرض نقد و ارزیابی عمومی گذاشته می‌شوند و شهروندان حق اعتراض قانونی به این طرح‌ها را دارند. این نمونه‌ها می‌تواند الهام‌بخش تغییر در ساختار کمیسیون ماده پنج باشد. اصلاحات اخیر در شورای شهر تهران، می‌تواند نقطه آغازی برای حرکت به سمت دموکراتیزه کردن نظام برنامه‌ریزی شهری ایران و تقویت نقش مشارکت مردمی در آن باشد.

نکته پایانی اینکه، اصلاح و بازنگری در فرایندهای کمیسیون ماده پنج را باید در چارچوب اصلاح کلی نظام برنامه‌ریزی شهری ایران دید. این اصلاح نیازمند تغییر پارادایمی از "برنامه‌ریزی دستوری-فنی" به "برنامه‌ریزی ارتباطی-مشارکتی" است. چنین تغییری، نه تنها در ساختارهای رسمی و قانونی، بلکه در آموزش شهرسازان، رویه‌های نهادی و فرهنگ سیاسی-اداری کشور نیز ضروری است. تنها در این صورت است که می‌توان امیدوار بود کمیسیون ماده پنج، از نهادی برای "تولید فضای انتزاعی" به ابزاری برای تحقق "حق به شهر" و بهبود کیفیت زندگی همه شهروندان تبدیل شود.

منابع

1. پورمحمدی، محمدرضا و قربانی، رسول. (1382). «ابعاد و راهبردهای مشارکت در برنامه‌ریزی توسعه شهری»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، شماره 190.

2. رفیعیان، مجتبی و حسین‌پور، علی. (1390). «حکمروایی خوب شهری از منظر نظریات شهرسازی»، مجله هنرهای زیبا - معماری و شهرسازی، دوره 17، شماره 3.

3. زیاری، کرامت‌الله. (1387). «برنامه‌ریزی شهری در ایران»، انتشارات دانشگاه تهران.

4. سعیدی رضوانی، نوید و کاظمی، داوود. (1392). «بررسی تحلیلی سازوکارهای تأثیرگذار بر تغییرات کاربری زمین در کمیسیون ماده پنج»، فصلنامه مطالعات شهری، شماره 7.

5. شارمی، حمیدرضا. (1402). «گزارش بررسی 90 طرح موضوعی و موضعی در کمیسیون ماده پنج»، سایت شهر.

6. شورای عالی شهرسازی و معماری ایران. (1351). «قانون تأسیس شورای عالی شهرسازی و معماری ایران».

7. عبدی دانشپور، زهره. (1387). «درآمدی بر نظریه‌های برنامه‌ریزی با تأکید خاص بر برنامه‌ریزی شهری»، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی.

8. فلاحی، حسین و متوسلی، محمدمهدی. (1397). «تحلیل انتقادی عملکرد کمیسیون ماده پنج در تهران»، فصلنامه اقتصاد شهری، دوره 3، شماره 1.

9. لوفور، هانری. (1991). «تولید فضا»، ترجمه محمود عبادیان (1390)، انتشارات تیسا.

10. مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی. (1399). «بررسی عملکرد کمیسیون ماده پنج در کلانشهرها»، گزارش کارشناسی شماره 16820.

11. مهندسین مشاور شهر و برنامه. (1395). «مفاهیم و مبانی طرح‌های موضعی و موضوعی در برنامه‌ریزی شهری»، مجموعه مقالات همایش ملی شهرسازی، تهران.

12. نوریان، فرشاد و آرون، عباس. (1393). «چالش‌های کمیسیون ماده پنج در مدیریت شهری ایران»، فصلنامه مطالعات مدیریت شهری، شماره 19.

13. هاروی، دیوید. (2012). «عدالت اجتماعی و شهر»، ترجمه حائری، محمدرضا (1394)، انتشارات دفتر پژوهش‌های فرهنگی.

14. یزدانی، فرشاد و رفیعیان، مجتبی. (1398). «تحلیل گفتمان قدرت در سیاست‌های شهری ایران»، نشریه تحقیقات کاربردی علوم جغرافیایی، شماره 53.

15. Allmendinger, P. (2017). "Planning Theory", 3rd Edition, Palgrave Macmillan.

16. Foucault, M. (1980). "Power/Knowledge: Selected Interviews and Other Writings 1972-1977", edited by Colin Gordon, Pantheon Books.

17. Healey, P. (2006). "Collaborative Planning: Shaping Places in Fragmented Societies", 2nd Edition, Palgrave Macmillan.
 

  • رضا شادمان فر
۳۱
فروردين

سویال محله ایرانی

در عصری که فناوری‌های هوشمند به سرعت در حال تغییر تمام ابعاد زندگی شهری هستند، بازاندیشی در مفهوم توسعه اجتماعی محله محور و ظرفیت‌سازی نهادی ضرورتی انکارناپذیر است. امروز با پارادوکسی مواجهیم که شاید در نگاه اول متناقض به نظر برسد: هرچه فناوری پیشرفته‌تر می‌شود، نیاز به تقویت ابعاد انسانی اجتماعات محلی بیشتر احساس می‌شود. در این مقاله، به بررسی چگونگی تعامل میان هوش مصنوعی و ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محله‌ای خواهیم پرداخت.

پارادایم شیفت: از شهر هوشمند به اجتماع هوشمند

بیش از یک دهه است که مفهوم "شهر هوشمند" در ادبیات توسعه شهری جایگاه ویژه‌ای یافته است. اما تجربیات سال‌های اخیر نشان داده که زیرساخت‌های فناورانه به تنهایی نمی‌توانند پاسخگوی نیازهای پیچیده انسانی باشند. این نکته ما را به سمت مفهومی عمیق‌تر هدایت می‌کند: "اجتماع هوشمند".

در پژوهش‌های اخیر ما در محله‌های تهران، دریافته‌ایم که تحول دیجیتال بدون توجه به بافت اجتماعی محله، به جای حل مسائل، ممکن است به تشدید نابرابری‌ها بینجامد. همان‌طور که پاسکال بورنت اشاره می‌کند، برای جلوگیری از جایگزینی توسط هوش مصنوعی، ما باید "انسانی‌تر" شویم نه "ماشینی‌تر" - اصلی که در طراحی محله‌های هوشمند نیز صادق است.

سرمایه اجتماعی محله‌ای و هوش مصنوعی

مفهوم "Humics" (توانایی‌های منحصراً انسانی) که در ادبیات جدید هوش مصنوعی مطرح شده، ارتباط تنگاتنگی با مفهوم "سرمایه اجتماعی محله‌ای" دارد که چارچوب نظری بسیاری از مطالعات توسعه محله محور را تشکیل می‌دهد. این همپوشانی مفهومی، فرصتی برای بازتعریف رویکردهای ظرفیت‌سازی نهادی فراهم می‌کند.

ما در مطالعه اخیر خود درباره ارزیابی مشارکتی تأثیرات اجتماعی (PSIA) پروژه‌های بازآفرینی شهری محله‌های تهران، به این نتیجه رسیدیم که هیچ الگوریتمی نمی‌تواند جایگزین خرد جمعی کنشگران محلی در تصمیم‌گیری‌های پیچیده اخلاقی-اجتماعی شود. این یافته، اهمیت "تصمیم‌گیری اخلاقی" را به عنوان یکی از ابعاد اصلی ظرفیت‌سازی نهادی برجسته می‌سازد.

همبستگی اجتماعی محلی: درسی از دوران پاندمی

پاندمی کووید-19 به ما آموخت که در بحران‌ها، آنچه بیش از زیرساخت‌های فناورانه به کمک اجتماعات محلی می‌آید، همبستگی اجتماعی است. هوش مصنوعی ممکن است بتواند شبکه‌های اجتماعی مجازی بسازد، اما آن احساس تعلق به مکان و روابط مبتنی بر اعتماد متقابل در مقیاس محله، همچنان منحصراً انسانی باقی خواهد ماند.

این درس، ما را به سمت بازنگری در الگوهای ظرفیت‌سازی نهادی سوق می‌دهد. ما باید از هوش مصنوعی نه به عنوان جایگزینی برای پیوندهای اجتماعی، بلکه به عنوان ابزاری برای تقویت این پیوندها استفاده کنیم. برای مثال، پلتفرم‌های دیجیتال محله‌محور می‌توانند امکان هماهنگی سریع‌تر مبادلات محلی، به اشتراک‌گذاری منابع و حمایت‌های متقابل را فراهم کنند.

چالش نابرابری دیجیتال و ضرورت دسترسی عادلانه

یکی از چالش‌های جدی در مسیر توسعه محله محور در عصر هوش مصنوعی، مسئله نابرابری دیجیتال است. فناوری‌های نوظهور می‌توانند نابرابری‌های موجود را تشدید کنند. اگر بخواهیم از "یادگیری مداوم" به عنوان یکی از ابعاد ظرفیت‌سازی صحبت کنیم، باید به بازتوزیع فرصت‌های یادگیری و دسترسی عادلانه به ابزارهای توانمندسازی نیز توجه کنیم.

تجربه ما در محله‌های کم‌برخوردار تهران نشان می‌دهد که توسعه زیرساخت‌های هوشمند بدون توجه به عدالت فضایی و اجتماعی، می‌تواند به ایجاد "جزایر هوشمند" در دریایی از محرومیت بینجامد. بنابراین، ظرفیت‌سازی نهادی در عصر هوش مصنوعی باید بر مبنای اصل عدالت دیجیتال و دسترسی فراگیر بنا شود.

به سوی یک چارچوب یکپارچه: ظرفیت‌سازی نهادی در عصر هوش مصنوعی

بر اساس تجارب و مطالعات انجام شده، می‌توان چارچوبی یکپارچه برای ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محله‌ای در عصر هوش مصنوعی پیشنهاد کرد که شامل این ابعاد باشد:

  1. سواد دیجیتال انتقادی: توانایی استفاده هوشمندانه و نقادانه از فناوری‌ها در سطح محله
  2. همراه‌سازی فناوری با بافت اجتماعی-فرهنگی: انطباق فناوری‌ها با ارزش‌ها و هنجارهای محلی
  3. تصمیم‌سازی مشارکتی با پشتیبانی فناوری: استفاده از ابزارهای دیجیتال برای تقویت (نه جایگزینی) فرایندهای تصمیم‌گیری جمعی
  4. همبستگی اجتماعی دیجیتال-فیزیکی: ایجاد پیوند میان فضاهای مجازی و فیزیکی محله
  5. دسترسی عادلانه به فرصت‌های یادگیری: توزیع برابر امکانات آموزشی و مهارت‌آموزی در حوزه فناوری‌های نوین
  6. انسان‌محوری فناوری: طراحی و توسعه فناوری‌ها با محوریت نیازهای انسانی و محلی

نتیجه‌گیری

در آستانه انقلاب هوش مصنوعی و تغییرات گسترده‌ای که در شیوه زندگی شهری در راه است، بازاندیشی در مفهوم توسعه اجتماعی محله‌محور و ظرفیت‌سازی نهادی ضرورتی انکارناپذیر است. پارادوکس عصر ما این است که هرچه فناوری پیشرفته‌تر می‌شود، نیاز به تقویت ابعاد انسانی، همبستگی اجتماعی و همکاری مبتنی بر اعتماد در اجتماعات محلی بیشتر احساس می‌شود.

ما باید با رویکردی آگاهانه و انتقادی، هوش مصنوعی را نه به عنوان جایگزینی برای ظرفیت‌های انسانی، بلکه به عنوان ابزاری برای تقویت این ظرفیت‌ها در نظر بگیریم. محله‌های هوشمند آینده، محله‌هایی خواهند بود که در آنها فناوری در خدمت انسانیت و عدالت اجتماعی قرار گرفته است.

در کتاب جدیدم با عنوان "ظرفیت‌سازی در محله‌های هوشمند ایرانی" که به زودی منتشر خواهد شد، به تفصیل به این موضوعات پرداخته‌ام. این اثر تلاشی است برای پیوند دادن میان نظریه‌های کلاسیک توسعه محله‌محور و پارادایم‌های نوظهور عصر دیجیتال، با تمرکز ویژه بر بافت فرهنگی-اجتماعی شهرهای ایران.

 

  • رضا شادمان فر
۲۵
فروردين

 سی

    مقدمه

در عصر حاضر، جوامع محلی با چالش‌های پیچیده‌ای در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی و زیست‌محیطی مواجه هستند. تغییرات سریع اقتصادی، شوک‌های ناشی از افتتاح یا تعطیلی بنگاه‌های اقتصادی، و سیاست‌های توسعه‌ای همگی نیازمند رویکردی علمی و سیستماتیک برای درک و مدیریت تأثیرات آنها هستند. در این میان، دانشگاه‌ها و مراکز علمی می‌توانند نقشی محوری در ظرفیت‌سازی و توانمندسازی اجتماعات محلی ایفا کنند. این مقاله به بررسی این نقش و تأثیر آن بر توسعه پایدار محلی می‌پردازد.

     تحول در نقش دانشگاه‌ها: از مشاوره فنی تا توانمندسازی جامع

دانشگاه‌ها و مراکز علمی به طور سنتی نقش مشاوران فنی را در جوامع محلی ایفا کرده‌اند. همانطور که استیون سی. دلر و مارتین شیلدز در مقاله خود اشاره می‌کنند، "زمانی که جوامع برای کسب اطلاعات به اساتید و کارکنان دانشگاه مراجعه می‌کنند، نقشی که به طور تاریخی ایفا شده، نقش مشاور فنی بوده که پاسخ‌های مشخص به سؤالات مشخص ارائه می‌دهد."

اما امروزه، با پیچیده‌تر شدن مسائل جوامع، نقش دانشگاه‌ها نیز در حال تحول است. دانشگاه‌ها دیگر صرفاً ارائه‌دهنده راه‌حل‌های فنی نیستند، بلکه به عنوان تسهیلگر در فرآیند توسعه ظرفیت‌های اجتماعی و نهادی عمل می‌کنند. این تحول از دو جنبه قابل بررسی است:

1.   تغییر از پاسخگویی به توانمندسازی  : دانشگاه‌ها به جای ارائه صرف پاسخ به سؤالات مطرح شده، در پی آموزش و توانمندسازی جوامع محلی برای حل مسائل خود هستند.

2.   تبدیل ابزارهای تحلیلی به ابزارهای آموزشی  : مدل‌های اقتصادی و تحلیل‌های اجتماعی که پیش‌تر صرفاً برای ارزیابی تأثیرات استفاده می‌شدند، اکنون به عنوان ابزارهای آموزشی برای درک عمیق‌تر مسائل به کار می‌روند.

     مدل‌سازی تأثیر اقتصادی: پلی میان دانشگاه و جامعه

یکی از مهم‌ترین حوزه‌هایی که دانشگاه‌ها و مراکز علمی می‌توانند در آن به ظرفیت‌سازی اجتماعات محلی کمک کنند، مدل‌سازی تأثیر اقتصادی است. این مدل‌ها امکان پیش‌بینی و ارزیابی اثرات سیاست‌های اقتصادی و تغییرات ساختاری را فراهم می‌آورند.

اهمیت این مدل‌ها در سه سطح قابل بررسی است:

1.   سطح سیاست‌گذاری  : کمک به تصمیم‌گیران محلی برای اتخاذ سیاست‌های آگاهانه‌تر با درک عمیق‌تر از پیامدهای اقتصادی تصمیمات آنها.

2.   سطح آموزشی  : ارتقای سطح دانش و آگاهی جامعه محلی نسبت به ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و نحوه تأثیرگذاری آنها بر یکدیگر.

3.   سطح ظرفیت‌سازی نهادی  : تقویت توانایی‌های نهادهای محلی برای تحلیل، برنامه‌ریزی و اجرای پروژه‌های توسعه‌ای.

به عنوان مثال، در مطالعات انجام شده در دانشگاه ویسکانسین، مدل‌های تأثیر اقتصادی جامعه نه تنها برای پیش‌بینی اثرات اقتصادی پروژه‌ها استفاده شده‌اند، بلکه به عنوان ابزاری آموزشی برای درگیر کردن جامعه محلی در فرآیند برنامه‌ریزی توسعه نیز به کار رفته‌اند.

     ظرفیت‌سازی نهادی: پیش‌نیاز توسعه پایدار

همانطور که رضا شادمان‌فر در مطالعات خود اشاره می‌کند، "ظرفیت‌سازی نهادی در محله‌ها پیش‌نیاز اقدامات منجر به توسعه در جوامع است." این دیدگاه با یافته‌های دلر و شیلدز همخوانی دارد که معتقدند "درخواست‌های اطلاعات، لحظه‌های آموزشی را نشان می‌دهند که در آن ارائه‌دهنده برنامه می‌تواند به جامعه کمک کند تا با دیدی وسیع‌تر به مسائل بیندیشد."

در این راستا، دانشگاه‌ها می‌توانند از طریق اقدامات زیر به ظرفیت‌سازی نهادی کمک کنند:

1.   آموزش رهبران محلی  : تربیت رهبران آگاه و متخصص در جوامع محلی که توانایی تحلیل مسائل و رهبری فرآیندهای توسعه را داشته باشند.

2.   ایجاد ساختارهای انطباق‌پذیر  : کمک به شکل‌گیری نهادهای محلی با قابلیت انطباق با شرایط متغیر اقتصادی و اجتماعی.

3.   تقویت پیوندهای اجتماعی  : تسهیل ارتباط میان گروه‌های مختلف اجتماعی و ذینفعان متعدد برای ایجاد هم‌افزایی در فرآیند توسعه.

4.   انتقال دانش و فناوری  : تسهیل دسترسی جوامع محلی به دانش روز و فناوری‌های نوین برای حل مسائل و چالش‌های پیش روی آنها.

     شبکه‌سازی ملی و منطقه‌ای: گسترش تأثیر

یکی از ابعاد مهم نقش دانشگاه‌ها در ظرفیت‌سازی اجتماعات محلی، ایجاد شبکه‌های همکاری در سطح ملی و منطقه‌ای است. همانطور که در متن مقاله آمده است، "در حالی که ابتکار مدل‌سازی هنوز در مراحل اولیه خود قرار دارد، اعضای هیئت علمی دانشگاه‌ها از مین و نیوهمپشایر گرفته تا تگزاس و آیداهو مشغول ساخت مجموعه‌ای از مدل‌های اقتصادی جامعه هستند."

این شبکه‌سازی می‌تواند منجر به:

1.   تبادل تجربیات و یادگیری متقابل  : انتقال تجربیات موفق و ناموفق میان جوامع مختلف و یادگیری از آنها.

2.   استانداردسازی و بهبود روش‌های تحلیلی  : ایجاد استانداردهای مشترک برای تحلیل‌های اقتصادی و اجتماعی و بهبود مستمر آنها.

3.   تحلیل سیاست از پایین به بالا  : فراهم آوردن امکان تحلیل سیاست‌های ملی با در نظر گرفتن تأثیرات آنها بر جوامع محلی.

     چالش‌ها و راهکارها

علیرغم پتانسیل بالای دانشگاه‌ها در ظرفیت‌سازی اجتماعات محلی، چالش‌هایی نیز در این مسیر وجود دارد:

1.   شکاف میان تئوری و عمل  : گاهی رویکردهای نظری دانشگاهی با واقعیت‌های عملی جوامع محلی همخوانی ندارد.

     راهکار  : تأکید بر پژوهش‌های کاربردی و مشارکتی که با نیازهای واقعی جوامع ارتباط نزدیک‌تری دارند.

2.   تداوم و پایداری همکاری‌ها  : پروژه‌های دانشگاهی اغلب کوتاه‌مدت هستند، در حالی که ظرفیت‌سازی نهادی فرآیندی بلندمدت است.

     راهکار  : ایجاد ساختارهای نهادی پایدار برای تداوم همکاری میان دانشگاه و جامعه، فراتر از پروژه‌های مقطعی.

3.   محدودیت منابع  : منابع انسانی و مالی محدود در دانشگاه‌ها و جوامع محلی.

     راهکار  : بهره‌گیری از رویکردهای مشارکتی و تجمیع منابع از طریق همکاری با بخش خصوصی، دولتی و سازمان‌های مردم‌نهاد.

4.   مقاومت در برابر تغییر  : گاهی ساختارهای سنتی جوامع محلی در برابر رویکردهای نوین مقاومت نشان می‌دهند.

     راهکار  : درگیر کردن رهبران محلی و ذینفعان کلیدی از ابتدای فرآیند و احترام به دانش بومی و ارزش‌های محلی.

     نتیجه‌گیری

دانشگاه‌ها و مراکز علمی می‌توانند نقشی فراتر از مشاوران فنی در توسعه جوامع محلی ایفا کنند. با تغییر رویکرد از ارائه صرف راه‌حل‌های فنی به توانمندسازی و ظرفیت‌سازی، آنها می‌توانند به جوامع محلی کمک کنند تا خود توانایی تحلیل، برنامه‌ریزی و اجرای فرآیندهای توسعه را کسب کنند.

مدل‌سازی تأثیر اقتصادی، به عنوان یکی از ابزارهای مهم در این زمینه، می‌تواند از یک ابزار تحلیلی صرف به ابزاری آموزشی و توانمندساز تبدیل شود. این تحول نیازمند تغییر در نگرش دانشگاهیان و همچنین ساختارهای نهادی دانشگاه‌ها و جوامع محلی است.

در نهایت، همکاری مؤثر میان دانشگاه‌ها و جوامع محلی می‌تواند منجر به ایجاد ساختارهای نهادی قدرتمند، افزایش سرمایه اجتماعی و در نتیجه توسعه پایدار محلی شود. چنانکه دلر و شیلدز اشاره می‌کنند، "هرچند هنوز کارهای زیادی باید انجام شود، اما تأثیر بالقوه آن بر نتایج محلی و ملی قابل توجه است."

  • رضا شادمان فر
۱۱
فروردين

dd

ارزیابی و تحلیل برنامه ظرفیت‌سازی در شهرهای آفریقایی

در سال ۲۰۱۷، برنامه‌ای آموزشی که به همت مرکز شهرهای قابل زندگی سنگاپور (CLC) و همکاری UN-Habitat برگزار شد، به شیوه‌ای مؤثر به توانمندسازی شهرهای آفریقایی پرداخت. این برنامه، با مشارکت ۴۲ نماینده از ۱۴ شهر و ۱۲ کشور آفریقایی، بر شفاف‌سازی رویکردهای نوین و ارائه راهکارهای عملی برای مواجهه با چالش‌های عمیق و پیچیده‌ شهری تمرکز داشت.

شهرهای قاره آفریقا با چالش‌های چندگانه و خاصی روبه‌رو هستند. یکی از این چالش‌ها، توسعه شهرنشینی بدون صنعتی‌سازی است که می‌تواند به بحران‌های اقتصادی و اجتماعی منجر شود. در واقع، فقدان زیرساخت‌های صنعتی متناسب با رشد شهرنشینی، به نابسمانی‌های اجتماعی و اقتصادی دامن می‌زند. همچنین، بیکاری جوانان و اشتغال غیررسمی یکی دیگر از معضلات جدی است. در بسیاری از شهرها، جوانان با بحران اشتغال مواجه هستند و این موضوع می‌تواند به افزایش نارضایتی‌های اجتماعی و مهاجرت منجر شود.

همچنین، کمبود مسکن ایمن و مقرون‌به‌صرفه چالشی است که کیفیت زندگی را تحت تأثیر قرار می‌دهد و به معضلات اجتماعی از جمله حاشیه‌نشینی منجر می‌شود. عدم دسترسی به مسکن مناسب به ویژه در شهرهای بزرگ، می‌تواند موجب بروز مشکلاتی نظیر بهداشت و ایمنی پایین شود.

از طرفی، تأمین منابع مالی برای زیرساخت‌ها و مدیریت ضایعات نیز یکی از موانع اساسی در مسیر پیشرفت پایدار به شمار می‌آید. عدم دسترسی به منابع مالی کافی، مانع از آن می‌شود که شهرها بتوانند زیرساخت‌های لازم برای خدمات عمومی را فراهم کنند. تأثیر سیستم‌های حکمرانی چندلایه بر فعالیت‌های دولتی نیز قابل توجه است؛ پیچیدگی‌های حاکمیتی می‌تواند به کاهش کارایی و اثربخشی سیاست‌ها و برنامه‌های اجرا منجر شود.

در این برنامه، شرکت‌کنندگان با چارچوب زیست‌پذیری سنگاپور آشنا شدند که شامل دو سیستم کلیدی، یعنی "حکمرانی پویا و جامع شهری" و "برنامه‌ریزی و توسعه یکپارچه" می‌شود. این چارچوب می‌تواند به عنوان راهنمایی برای شهرهای آفریقایی در دستیابی به توسعه پایدار عمل کند. حکمرانی پویا به معنای اتخاذ تصمیمات هوشمندانه و پاسخگو است، در حالی که برنامه‌ریزی یکپارچه به همگرا کردن نیازها و منابع محلی اشاره دارد.

برنامه شامل اقدامات و بازدیدهای میدانی از مکان‌های توسعه‌یافته مانند رودخانه سنگاپور، Marina Barrage و شهرک Toa Payoh بود. این بازدیدها امکان تجربه عملی و تبادل نظرات را برای شرکت‌کنندگان فراهم ساخت و ارتباط قوی‌تری بین تئوری و عمل برقرار کرد.

نتایج این برنامه نشان‌دهنده آن است که شرکت‌کنندگان بر اهمیت حکمرانی پویا و رهبری پایدار تأکید کردند. با این حال، نارضایتی‌ها از کمبود خودمختاری مالی و تغییرات مکرر در رهبری سیاسی به عنوان موانع عمده در مسیر توسعه پایدار مطرح شده است. این چالش‌ها نیاز دارند در سیاست‌گذاری‌های آتی لحاظ شوند تا بتوان به بهبود شرایط حاکم بر شهرهای آفریقایی کمک کرد.

به طور کلی، این برنامه نمایانگر یک امیدواری جدید و معنادار برای ایجاد شهرهای پایدار در قاره آفریقا است. با محوریت ظرفیت‌سازی، این رویکرد به عنوان الگویی می‌تواند در نهادها و کشورهای دیگر نیز به کار گرفته شود.

این متن از مرکز شهرهای قابل زندگی سنگاپور استخراج شده و اهمیت آن در پیوند دادن تجربیات بین‌المللی با واقعیت‌های محلی به منظور توانمندسازی جوامع شهری قابل توجه است.

  • رضا شادمان فر
۰۸
فروردين


 بازآفرینی اجتماعی از منظر کنشگران 

این متن خلاصه ای است از یکی از بروندادهای رساله دکتری اینجانب با عنوان
 تحلیل راهبردی پیامدهای ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محلی کلان‌شهر تهران

در دنیای پیچیده و پویای مدیریت شهری معاصر، اجتماعات محلی نقشی اساسی و حیاتی در فرآیند توسعه ایفا می‌کنند. به عنوان سلول‌های بنیادین شهر، این اجتماعات می‌توانند محرک اصلی تحولات مثبت و پایدار باشند. با این حال، علی‌رغم اذعان به اهمیت روزافزون ظرفیت‌سازی نهادی در این اجتماعات، هنوز خلأهای معرفتی عمیقی در درک پیامدهای واقعی این رویکرد در بافت اجتماعی-کالبدی کلان‌شهرها وجود دارد. به عبارت دیگر، ما نیازمند درک عمیق‌تری از نحوه تاثیرگذاری ظرفیت‌سازی نهادی بر زندگی و پویایی جوامع محلی هستیم.

به همین منظور، پژوهشی به منظور شناسایی و تحلیل راهبردی پیامدهای مثبت ظرفیت‌سازی نهادی در اجتماعات محله‌ای کلان‌شهر تهران انجام شده است. هدف اصلی این پژوهش، بررسی تصویر ذهنی کنشگران اجتماعی محلات و تبیین پیامدهای راهبردی از منظر آن‌ها بود.

روش‌شناسی این پژوهش بر رویکرد کیفی و راهبرد تحلیل محتوای قراردادی استوار بود. در این راستا، با ۲۲ کنشگر اجتماعی و تسهیل‌گر محلی از محلات مختلف تهران، با استفاده از روش نمونه‌گیری هدفمند، مصاحبه‌های عمیق نیمه‌ساختارمند انجام شد. تمرکز این مصاحبه‌ها بر تجربیات زیسته و تصویر ذهنی آنان از فرآیندهای ظرفیت‌سازی نهادی بود. این روش کیفی، امکان درک عمیق چالش‌ها و فرصت‌های توسعه محلی را فراهم آورد.

یافته‌های این پژوهش نشان داد که فرآیند ظرفیت‌سازی نهادی پیامدهای مهمی در سه حوزه اصلی دارد:

*   **پیامدهای فردی:** ظرفیت‌سازی نهادی به توانمندسازی فردی کنشگران محلی، افزایش آگاهی و مهارت‌های آن‌ها و تقویت حس مسئولیت‌پذیری در قبال جامعه محلی کمک می‌کند.
*   **پیامدهای جمعی:** این فرآیند باعث تقویت انسجام اجتماعی، افزایش مشارکت جمعی در تصمیم‌گیری‌ها و حل مسائل محلی، و ایجاد حس تعلق به محله می‌شود.
*   **پیامدهای سازمانی - نهادی:** ظرفیت‌سازی نهادی منجر به تقویت نهادهای محلی، افزایش اثربخشی فعالیت‌های آن‌ها، و بهبود ارتباط بین نهادهای محلی و مدیریت شهری می‌شود.

در مجموع، نتایج این پژوهش نشان می‌دهد که ظرفیت‌سازی نهادی، فرآیندی پویا، چندبعدی و راهبردی در بازآفرینی اجتماعات شهری تهران است. این رویکرد فراتر از مداخلات مدیریتی سنتی، به بازتولید مستمر روابط اجتماعی، توانمندسازی هم‌زمان فردی و جمعی و خلق فضاهای گفتگو محور منجر می‌شود. در این پارادایم نوین، مشارکت اجتماعی از مفهومی انتزاعی به کنشی راهبردی برای بازسازی هویت محله‌ای، ارتقای سرمایه اجتماعی و دموکراتیزه‌کردن مدیریت شهری تبدیل می‌گردد.

**نکته برجسته این پژوهش، ارائه بینشی عمیق از تجربیات زیسته کنشگران اجتماعی است. این تجربیات نشان می‌دهد که ظرفیت‌سازی نهادی رویکردی نوین است که با توانمندسازی محلی، زمینه گذار از مدیریت متمرکز به مشارکتی و بازآفرینی اجتماعی محله را فراهم می‌سازد. این پژوهش می‌تواند راهنمایی برای سیاست‌گذاران و برنامه‌ریزان شهری باشد تا با درک بهتر اهمیت ظرفیت‌سازی نهادی، زمینه را برای توسعه پایدار و متوازن کلان‌شهر تهران فراهم کنند.**

  • رضا شادمان فر